دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

-محرمِ خودم رو عقد کردم، حالا با اون یه لا لباس حریر جلو روم و | عروس

-محرمِ خودم رو عقد کردم، حالا با اون یه لا لباس حریر جلو روم وایسادی و از من چی می‌خوای لعنتی؟!

گره‌ی باریک و توریِ لباس خواب رو باز کردم و بالاتنه‌ی تقریبا درشتم رو سخاوتمندانه جلوی رویش قرار دادم.
متوجه شدم که بزاق دهانش را به سختی فرو داد و رو گرفت.

-می‌خوامت! همین امشب به هر طریقی که تو بخوای. انقدر با من لج نکن وقتی اینجوری بی‌تابتم.

گامی به سمتش برداشتم که گره کراواتش رو شر کرد و با اخم گفت:

-د لعنت بهت دختر... تو ممنوعه‌ای... دستم به تنت بخوره خودمو داغ می‌کنم. سمت من نیا و نذار کاری رو بکنم که نباید...

من امشب کوتاه نمی‌آمدم.
این مردِ ممنوعه را تمام و کمال می‌خواستم حتی اگر به جرم لمس تنش هردویمان وسط آتش جهنم می‌سوختیم.


-نشنیدی میگن ممنوعه‌ها همیشه شیرین‌تر هستن؟! تو قبلا عموم بودی ولی الان...
اسمم تو شناسنامه‌ی توئه و می‌تونی هرچقدر دوست داری تنم رو...

صدای فریادش رعشه به تنم انداخت و من با جسارت پیش رفتم و متوجه شدم که نفس کشیدنش سخت شد. به زحمت نگاهش را از برجستگی‌های تنم گرفت و در چشم‌هایم زل زد.

-کل وجودت روی هم رفته، اندازه‌ی یه دستم هم نمیشه...
تو که خبر داری هیچ دحاری سالم از روی تخت من بیرون نمیره، برو عقب دختربچه!

لفظ دختربچه عصبی‌ام کرد. امشب به او ثابت می‌کردم از آن دخاربچه‌ی گذشته چیزی باقی نمانده بود.
باید می‌فهمید که تنم به شدت میل به او داشت و می‌خواستمش.

خودم را بالا کشیدم و دست دور گردنش انداختم. از هیجان برخورد تنم با عصلات سفت و سختش نفسم بند رفت و ناخواسته لب زدم:

-آخ عمو...

دستش روی پهلویم نشست و لبش را به هم فشرد.

-ببخشید... نباید بهت بگم عمو... تو دیگه... دیگه شوهرمی!

خودم را جلو کشیدم تا لبش را ببوسم اما اجازه نداد و قلبم تیر کشید.

-لعنت بهت دختر...
داری شعله میزنی به خاکستر احساساتم...
من نمی‌تونم باهات باشم. دووم نمیاری!

دستش به سمت بند لباسم رفت......
#رمان_یاساک(ممنوعه)
#اثر_جدید_نویسنده_صباسمیعی
https://t.me/joinchat/MksvOO_-0gMxMDM0

#دختری به #اسم جیران که #عاشق #عموی #جذاب و #خوش #هیکلش میشه و کاری می‌کنه که #اردوان #عمویش اون رو #صیغه کنه و........

https://t.me/joinchat/MksvOO_-0gMxMDM0
https://t.me/joinchat/MksvOO_-0gMxMDM0