Get Mystery Box with random crypto!

داستانکده | DasTanKadah

لوگوی کانال تلگرام dastankadah2 — داستانکده | DasTanKadah د
آدرس کانال: @dastankadah2
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 150.27K
توضیحات از کانال

َ

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2022-10-08 00:17:56
وقتی فیلتر میپره
@Dastankadah2
3.2K viewsنازی, edited  21:17
باز کردن / نظر دهید
2022-10-08 00:17:28
دخترا وقتی باهات چت میکنن
vs
وقتی همون موقع ازشون عکس میخوای
3.1K viewsنازی, 21:17
باز کردن / نظر دهید
2022-10-07 17:30:47 خواهر زن داداش
1398/5/5
اسم من محمود25 سالمه این داستان پارسال اواخر مرداد هستش با خانواده رفته بودیم شمال که چند روزی انجا بودیم که برادرم زنگ زد وگفت که من و خانمم به همراه نازننین خواهر خانمم داریم میاییم ویلا شمال من حتی به فکرمم نمی رسید که با نازنین س.ک.س کنم از قضا برادرم با خانمش و خواهر خانمش شب رسیدند که من و خانواده به خوشامد گوی رفتیمو بعد به صرف شام رفتیمو از خستگی خوابیدند وصبح که بیدار شدند صبحانه بخورند و دوش بگیرند من یک لحظه چشمم از لبه در باز اتاق به باسن خوشکل نازنین تو اون شلوار استرز مشکی خورد که امد رد شد نظرممو جلب کرداینم بگم نازنین 23 سالشه بیشتر خوابیدم و بعد رفتم دست و صورتمو شستمو اومدم سر میز صبحانه تا منو دید سلام و علیک گرمی کردو ا حوالمو پرسیدو گفت شمال خوش می گذره منم بعد از احوال کردن گفتم بد نیست تفریحه دیگه ویاداوری کردم که اینجا افتاب سوزانی داره از ضد افتاب استفاده کن بقیه هم لب دریا بودنو من هم همراه نازنین بعد از صبحانه پیش اونا رفتیم یه چند روزی گذشت خیلی با هم صمیمی شدیم بعداز اون همه بازی های دست جمعی شبا وبا ماشینم بیرون بردنو فرووشگاهها رو تاب خوردن حسابی رومون تو روی هم باز شده بود و اون خیلی جلوی من و بقیه راحت لباس می پوشید من حس شهوتمو کنترل میکردم اخه هم خوشکل بود هم خوش هیکل وقد بلندو چشمای ابی مادرم خیلی دوست داشت اونو واسه من بگیره ولی من دوست دخترمو دوست داشتم خلاصه اونم با حرفای مادرم که می گفت عروسم میشی سعی می کرد خودشو بیشتر به من نزدیک کنه تا یه شب که با شلوارک جلوی من نشسته بود و مشغول بازی کردن پاسور بودیم من نمیدونستم چیکار بایدبکنم از یه طرف چشم به پاهای سفیدش می خورد منو طهری میکرد از یه طرف فرق کوسش که افتاده بود تو شلوارکش که چاهار زانو نشسته بود از این طرفم که بلای سینه های نازش از بلای تاپش دقت میکردی می شد دید خودمو هر جور که می شد کنترل میکردم که التم بلند نشه تو شلواره استرزم بفهمندابروم بره اصلا فکر کنم اومده بود شمال که مخ منو بزنه یه شب که نزدیکای ساعت 1 بود که من داشتم ماهواره نگاه می کردم نازنین اومدو گفت خوابم نمی بره میای بریم لب دریا یه چرخی بزنیم گفتم چرا که نه رفتیم بیرون من یه شلوار ساتن تابستونی سفید پوشیده بودم لب ساحل اون شهرک ساحلی که ماتوش ویلا داشتیم ک.سی نبوددستشوحلقه کرده بود دور دستم و خودشو چسبونده بوهمکه سینشو زیر بغلم حس می کردم التم رو شلوارم تابلو شده بود که متوجه شده بود نشستم لب یه سکوی و بغلم اومد وسرشو گذاشت رو شونهام وبم گفت من خیلی به تو وابسته شدم این چند روز و خیلی دوست دارم تو شوهرم بشی وبغلم کرد و منم گفتم منم بتو وابسته شدم لبهی سکو لباشو بوس کردم و رو مانتوش دستمو رو سینهاش گذاشتم اومد رو پاهام نشستو وسفت بغلش کردمو لب می گرفتیم گفتم بریم تو اتاق من جوری که کسی متوجه نشه رفتیم تو اتاقو درو قفل کردمو لامپش خاموش که کسی چیزی نفهمه شب خوابیو روشن کردمو رو تخت با یه لب روش دراز کشدم لباشو میخوردم مانتوشو در اوردموسینه هاشو رو تاپش مالیدمو تاپشو سوتینشو در اوردمو سینه هاشو مکیدم بدنش مثل برف تو تاریکی میدرخشید به صورتش نگاه کردم دیدم رضایت بخشه رفتم سراغ شلوارش که ست مانتوش ساتن سفید بود در اوردم یه شورت یاسی پاش بود اونم در اوردم چون فکر می کردم دختره با کوسش کاری نداشتم اوومد تی شرتمو شلووار رو شورتمو یه جا در اوردو تا التمو دید گفت رو شلوارت که بلند میشد فهمیدم خیلی کلفته یه نیش خندهای زدم گفت هیس و شروع کرد با التم بازیو با خواهش خورد یه 5 دقیقه بعد اومدم یکم کوسشو بخورم متوجه شدم باکره نیست خوشحال شدم بش گفتم گفت تو ژیملاستیک پاره شده پرونده پزشکی هم از ورزشگاه دارم راستو دروغشو نمیدونم کیرمو با کرم چرب کردمو لب کوسش اوردم مگه داخل میرفت تا بعد نیمساعت این پا اون پا کردن سرش داخل رفت جیقو دادش داشت بالامیرفت خودشو کنترل میکرد تا جا شد توش چند تا تلمبه به این کوس صورتی خوشگل زدم که با اه و ناله ارضاع شد و کیر منو لزج کرد بیشتر که تلمبه زدمو روش خوابیده بودمو لبا سینهاشم می خوردم در اوردم از پوشت بعد از20 دقیقه کرم مالیدنو و التمم با ابش لزج کردن تا یه زره رفت تو داشت گریش در می اومد تا جاش شد تو او منم تلمبه زدم و تاابم اومد رو باسن مامانیش خالی کردم و خیلی لذت برده بودم بعد نیم ساعت از بغل هم در اومدیمو با دستمال ابمو رو باسنش پاک کردمو لباساشو پوشیدو رفت خوابید فردا صبحش هم دیگه رو دیدیم هر دومون از هم تشکر کردیم س.ک.س ما تا اون چند روزی که شمال بود ادامه داشت.


پایان

@Dastankadah2
8.6K viewsنازی, 14:30
باز کردن / نظر دهید
2022-10-07 16:30:41
بازی با روح و روان
@Dastankadah2
8.6K viewsنازی, 13:30
باز کردن / نظر دهید
2022-10-07 14:27:21 خوردیم ﯾﻪ ﮐﻢ ﺭﺍﺟﺐ ﺳﺮﯾﺎﻻﯾﻪ ﺟﻢ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﯾﻤﻮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻮﻧﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻣﻮ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﭼﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﺪﻡ ﻧﯿﻮﻣﺪ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﺩ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺑﺰﺭﮔﻢ ﺣﺮﺻﻢ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺭﺳﯽ ﮐﺸﻮﻧﺪﻣﺶ ﺑﺎﻻ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺎﻻ ﮔﻔﺖ ﭼﯿﻪ ﭼﺘﻪ ﻣﮕﻪ ﻫﻮﻟﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ﻣﻮﻧﺎ ﺑﺪﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﮔﻔﺖ ﭼﯿﻪ ﮐوﺴﻢ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺖ ﻣﺰﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺭﻩ ﮔﻔﺖ ﺟﻮﻭﻭﻥ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺮﻩ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻧﺸﺴﺖ ﺭﻭ ﻣﺒﻠﻮ ﮐوﺴﺸﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎ ﺑﺨﻮﺭ ﺭﻓﺘﻢ ﻻﯾﻪ ﭘﺎﻫﺎﺵ ﻭ ﮐوﺴﺸﻮ ﺣﺮﻓﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺶ ﮐﻪ ﻟﺬﺕ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮐﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻣﻮ ﮐوﺴﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺑﺨﻮﻭﺭ ﺑﺨﻮﻭﺭ ﻧﻮﺵ ﺟﻮﻧﺖ ﻫﻤﺶ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻮﺭﯼ ﺗﺎ ﺍﺭﺿﺎﻡ ﮐﻨﯽ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮎ ﺣﺸﺮﯼ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﺮ ﺳﺎﻕ ﭘﺎﺷﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺣﺘﯽ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﯾﻪ ﭘﺎﺷﻢ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻠﻨﺪﻡ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﻧﺨﻮﺭ ﮐوﺴﻤﻮ ﺑﺨﻮﺭ ﺑﺎﺯﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐوﺴﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﮑﻨﻢ ﺗﻮ ﮐوﺴﺖ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺣﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮﭼﯽ ﺗﻮ ﺑﮕﯽ ﻧﻔﺴﻢ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﻭ ﮐوﺴﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ ﻣﯿﮏ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﻧﻔﺴﺎﺵ ﺗﻨﺪ ﺗﺮ ﺷﺪ ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ ﺁﻩ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﺟﯿﻎ ﮐﺸﯿﺪﻭ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺛﺎﺑﺖ ﺷﺪﻭ ﮐوﺴﺸﻮ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻤﻮ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪ ﻭ ﻭﻟﻮ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﮔﻔﺖ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﮐوﺴﻤﻮ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺁﺭﯾﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﯼ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯿﺎﯼ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﻭ ﮐوﺴﻤﻮ ﺑﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺸﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻪ ﺗﻮ ﺟﻮﻭﻥ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﺶ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺣﺸﺮﯼ ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﺵ ﻣﯿﻠﯿﺴﺪﻡ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﭘﺸﺖ ﻓﺮﻣﻮﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﺵ ﻟﯿﺴﯿﺪﻡ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺗﺎ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪ .


پایان

@Dastankadah2
10.4K viewsنازی, 11:27
باز کردن / نظر دهید
2022-10-07 14:26:37 سلام
1398/5/13

ﺁﺭﯾﻦ ﻫﺴﺘﻢ 18 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻋﺴﻠﯽ ﻭ ﺩﺭﺷﺘﻪخ ﮐﻪ ﻗﯿﺎﻓﻤﻮ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻭﺭﺯﺵ ﺗﮑﻮﺍﻧﺪﻭ ﻭ ﺷﻨﺎ ﺑﺪﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺧﺸﮑﯽ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡح ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺮﻓﻪ ﻭ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﯼ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻪ ﻭ ﭘﺴﺮﺩﺍﯾﯽ ﺍﯾﻨﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺘﻪ ﻭ ﮐﺴﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﺭﻭﻣﻮﻥ ﺯﻭﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺟﻨﺴﯽ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺣﺘﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﻪ ﻫﻢ ﺳﻦ ﻣﺤﻠﻤﻮﻥ ‏( ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﻪ ﭘﺎﺭﮎ ﺷﻔﻖ ‏) ﯾﺎ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﻪ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﻡ ‏( ﻧﺠﺎﺕ ﻏﺮﯾﻖ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﻮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﮐﺰ ﺷﻬﺮ ‏) ﺭﻭﻡ ﺯﻭﻡ ﻫﺴﺘﻦ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺗﯿﮏ ﺑﺰﻧﻦ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﻮﺩﻭﻣﺸﻮﻥ ﻭﺍﺳﻢ ﺟﺬﺍﺏ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﻪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﻻﯼ 25 ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻣﻮﻧﺎ ﮐﻪ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻭﺍﺭ ﺗﻮ ﻧﺨﺶ ﺑﻮﺩﻡ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ س.ک.سی ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﺸﮑﯽ 30 ﺳﺎﻟﻪ ﻣﺘﺎﻫﻞ ﺑﺎ ﻗﺪ ﻣﺘﻮﺳﻂ ﮐﻪ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﻫﻢ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﻧﻢ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺩﺭ ﺯﺩﻩ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﻮﻧﺎ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺗﯿﭗ ﺯﻧﻮﻧﻪ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺟﺬﺍﺑﺶ ﯾﻪ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﮐﺮﻡ ﺑﺎ ﺷﺎﻝ ﻣﺸﮑﯽ ﻭ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﮐﺎﻟﺞ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﻣﻨﻢ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻓﮑﺮﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﻓﮑﺮﺍ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺎﻻ ﺩﯾﺪﻣﺶ ﺻﺪﺍﯾﻪ ﭘﺎﺷﻮ ﺷﻨﯿﺪﻣﻮ ﻣﻨﺘﻈﺮﺵ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻣﺶ ﺑﻪ ﺑﻪ ﺳﻼﻡ ﻣﻮﻧﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻪ ﺟﺎﻥ _ ﺳﻼﻡ ﭘﺴﺮﺩﺍﯾﯽ ﭼﻄﻮﺭﯼ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ﺭﻭﺑﻮﺳﯽ ﮐﺮﺩﯾﻤﻮ ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺎ ﻫﻢ 5 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﺧﺐ ﺁﺭﯾﻦ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺍ
ﮐﯽ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ‏( ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ‏)
ﺁﺭﻩ ﺟﻮﻥ ﻋﻤﺖ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺍﺻﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﭼﯽ ﻫﺴﺖ
ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻋﻤﻢ ﮐﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﻫﻬﻬﻪ
ﺁﺭﻩ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﺟﻮﻥ ﺧﻮﺩﺕ
ﺑﻌﺪ ﻟﺤﻨﺶ ﺟﺪﯼ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮ ﺁﺭﯾﻦ ﭼﻨﺘﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﺭﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺍﻟﮑﯽ ﻧﮕﻮ ﺑﭽﻪ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻤﺎ ﻣﮕﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺁﺧﻪ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻤﯿﺎﺩ
_ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ ﻣﮕﻪ ﻫﻤﺠﻨﺴﺒﺎﺯﯼ؟؟ !!
ﺯﺩﻡ ﺯﯾﺮ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺒﮑﻦ ﻣﻦ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻤﺎﯾﻪ ﺟﻮﻭﻥ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﻋﻼﻗﻪ ﺩﺍﺭﻡ
ﺧﯿﻠﯽ ﻋﻼﻗﻤﻨﺪ ﺷﺪ ﺍﺯﻡ ﺑﺪﻭﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﻣﺜﻼ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ؟ ﻣﻨﻢ ﺑﺎ ﭘﺮ ﺭﻭﯾﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﻤﺴﻦ ﺗﻮ ﻣﻮﻧﺎ . ﭼﺸﺎﺵ ﺩﺭﺷﺖ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺟﺪﯼ ﻣﯿﮕﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﻣﺜﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ ﺍﻣﺎ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﻪ ﮐﻢ ﺳﻦ ﻭ ﻫﻤﺴﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﻭﺭﻭﺑﺮﻣﻦ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﮔﻔﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﺟﺬﺑﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺭﻭﻍ ﭼﺮﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯﺕ ﺧﻮﺷﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ ﯾﻨﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯿﺪﯼ ﺁﺭﯾﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺐ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﻦ
ﻣﻮﻧﯽ ﮔﻔﺖ ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﺴﻨﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺘﻢ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﺎ ﺩﻧﯿﺎﻣﻮﻥ ﻓﺮﻕ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﭘﺴﺮﺩﺍﯾﯽ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻣﻦ ﯾﺎﺩﻣﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺐ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﻮﻧﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺬﺍﺑﯽ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﺍ ﻭ ﻇﺮﺍﻓﺖ ﺯﻧﻮﻧﺘﻢ
ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﮕﺎﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﺳﺘﺎﺵ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻤﺖ ﻣﻮﻧﺎ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪ ﺗﻮ ﻣﻮﻫﺎﻡ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﻮﻭﻭﻧﻪ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻬﻢ ﻧﮕﻮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺳﻦ ﮐﻤﻢ ﻣﺮﺩﺕ ﺑﺎﺷﻢ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻩ ﻣﺤﮑﻤﺖ ﻧﮕﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻤﺖ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﻟﺒﺎﺷﻮ ﺑﻮﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﺍﯾﯽ ﭼﻪ ﻟﺒﺎﯾﯽ ﺑﻮﺳﯿﺪﻧﯽ ﻭ ﮔﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺭﻓﺖ ﻋﻘﺐ ﮔﻔﺖ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺁﺭﯾﻦ ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﺴﻨﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻮﻧﺎ ﺗﻮﺭﻭﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﭽﮕﯿﺎﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻮﻧﯽ ﺻﺪﺍﺕ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻟﺒﺎﺗﻮ ﺍﺯﻡ ﻧﮕﯿﺮ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺑﭽﻪ ﺯﺷﺘﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺫﯾﺘﻢ ﻧﮑﻦ ﺗﻮﺭﻭﺧﺪﺍ ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﻧﮕﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻟﺒﺎﺷﻮ ﺁﻭﺭﺩ ﺟﻠﻮ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻟﺒﺎﺷﻮ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﻭ ﻣﺎﻫﺮﺍﻧﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻟﺒﺎﺵ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﺍﻭﻧﻢ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺧﺐ ﺣﯿﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻟﺒﺎﺷﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺯﺑﻮﻧﺸﻮ ﻣﯿﮏ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﻭﺍﯾﯽ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯿﺪ ﺗﻮ 18 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﺑﻮﻥ ﯾﻪ ﺯﻥ 30 ﺳﺎﻟﻪ ﭼﻪ ﻟﺬﺗﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﯿﺸﺮﺗﺸﻮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻣﻮ ﺗﺎﭘﺸﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﻣﻤﻪ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺰ 75 ﻧﻮﮎ ﻣﻤﺸﻮ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﯿﺪﯼ ﺑﺎﻧﻮ ﮔﻔﺖ ﺑﺨﻮﺭﺵ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﯿﮏ ﺯﺩﻥ ﺑﺮﺍﺵ ﻣﺎﻫﺮﺍﻧﻪ ﻣﯿﺦ
ﻭﺭﺩﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﻣﻮﻧﺎ ﻟﺬﺗﻮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﻪ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﻡ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﭙﯿﭽﯿﺪ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﺶ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﭘﺴﺘﻮﻧﺎﺷﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻣﻮ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﺍﻭﻭﻭﻣﻤﻤﻤﻢ ﭼﻪ ﺧﻮﺷﻤﺰﺱ ﻣﻮﻧﺎ ﺍﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺁﯾﯿﯿﯿﯽ ﺟﻮﻭﻭﻭﻥ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﭘﺴﺮﻡ؟؟ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺁﺭﻩ ﻓﺪﺍﯼ ﺍﻭﻥ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻧﺖ ﺑﺸﻢ ﻗﺮﺑﻮﻧﺖ ﺑﺮﻡ ﻣﺪﺍﻡ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺻﺪﻗﺶ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺷﮑﻢ ﻭ ﻧﺎﻓﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﺷﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﭘﺎﻫﺎﯾﻪ ﮔﻨﺪﻣﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻮ ﺻﺎﻑ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺷﺮﺕ ﺳﻔﯿﺪ ﻟﺒﺎﻣﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺷﺮﺕ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﮐوﺴﺶ ﻭ ﮐوﺴﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯾﻪ ﺷﺮﺕ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﭙﯿﭽﯿﺪ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺟﻮﻭﻭﻥ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﮐوﺴﻢ ﺁﺭﯾﻦ ﮐوﺴﻤﻮ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﺮﺕ ﺑﺨﻮﺭ ﺷﺮﺗﺸﻮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐوﺲ ﺗﭙﻞ ﮔﻨﺪﻣﯽ ﻭ ﺗﯿﺮﻩ ﻟﺒﺎﻣﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭﺵ ﻧﺮﻡ ﻭ ﺩﺍﻍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺜﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﻫﺎ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐوﺴﺶ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﻣﯿﮏ ﻣﯿﺰﺩﻣﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﻣﺰﻩ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻮﯼ س.ک.سی ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺑﺨﻮﺭ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﺭﻭﻧﺸﻮ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﮔﺎﻫﯽ ﮐوﺴﺸﻮ ﻭ ﻭﺳﻂ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﺻﺪﺍﻣﻮﻥ ﮐﺮﺩ ﺍﻩ ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﻧﺲ ﺿﺪ ﺣﺎﻝ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﻌﻨﺘﯿﯿﯿﯿﯿﯽ ﻣﻮﻧﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﺁﺭﯾﻨﻨﻨﻦ ﺑﯿﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﺯﻭﺩﺑﺎﺷﯿﺪ ﻣﻮﻧﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﺷﺮﺗﻮ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﺑﺎﻻ ﮔﻔﺖ ﺑﺪﻭ ﺑﺮﯾﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﻨﻢ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻡ ﺗﺎ ﮐﯿﺮﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺳﻔﺮﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻤﻮ ﻏﺬﺍ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﺮﻩ ﮐﺸﮏ ﺑﺎﺩﻣﺠﻮﻥ ﺑﻮﺩ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯾﻢ ﻣﻮﻧﺎ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻭ ﺧﺎﺻﯽ ﺑﻬﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﻧﺎﻫﺎﺭﻭ
9.6K viewsنازی, 11:26
باز کردن / نظر دهید
2022-10-07 14:25:43 سمیرا_خواهرزنم

1398/5/9
سلام
داستان من واقعیه اسم من محسن ده سال پیش با یه دختر به اسم سارا ازدواج کردم تپل سفید با سینه سایز 95 یه خواهر داشت به نام سمیرا که 10 سال از زنم کوچیکتره الان زنم 35 ساله وسمیرا 25 سالش برعکس خانمم سمیرا باربی زیبا دو سال بعد ازدواج با سارا کم کم تو رابطه جنسیمون مشکل ایجاد شد من داغ سارا سرد بی حس و کرخت می افتاد رو تخت منم زیاد از این حالت خوشم نمی اومد چون پدر مادر سارا مرده بودن سمیرا با ما زندگی میکرد تو خونه راحت بودیم اکثرا با یه تاپ دامن یا ساپورت جلوی من میگشت رفتم تو نخش که مخش لزنم که فهمیدم براش میخواهد خواستگار بیاد امدن چون دوس بودن زیاد طول نکشید و ازدواج کردن بعد یه سال یه روز امدم خانه دیدم سمیرا اومده و داره گریه میکنه از شوهرش پیش سارا شکایت میکرد رفتم تو پرسیدم ماجرا رو بهم گفتند که اقا عملیه وشبها هم می ره خونه رفیقاش ان شب هم چند تا دوستاش اورده بوده خانه که سمیرا در رفته بوده هر کار کردیم نشد بالاخره کار به طلاق کشید که دوباره داستان من و سمیرا شروع شد تو سگـ.ـ.ـس برای حال خودم مدام با سمیرا تو ذهنم حرف میزدم که چه کوـ..سی چه کـ.ـ.ـونی ....یه سال از طلاق سمیرا میگذشت پشت سرش میرفتم حموم رو لباسهاش جـ.ـ.ـق میزدم دیگه دل زدم به دریا گفتم من که دارم خرج دو تا زن میدهم چرا باید یکی بکنم این بار لباسهاش نشستم وقتی رفته بود بشوره اب منو دیده بود یه شب هم که دوباره سارا حال نداشت من از عمد بلند غر زدم با سارا قهر کردم صبح وقتی از اتاق امد بیرون قیافه اخموی منو دید پرسید چی شده گفتم از خواهرت بپرس رفت سراغ سارا پرسید ظاهرا بهش گفته بود که من بعدا فهمیدم که گفته بود یه بار دیگه رو لباسهای سمیرا جـ.ـ.ـ..،ـق زدم که این دفعه بعد شستن امد بیرون بهم گفت ای بیچاره گفتم خودتی گفت هستم و خندید فهمیدم که فهمیده منم که دنبال فرصت بودم ادامه دادم 
براش اوایل جوک عادی بعد سگـ...ـ،سی می فرستادم تا اینکه براش عادی شد یه بار هم که موبایلش داده بود درس کنم چند تا داستان سگـ.ـ.،س با خواهر زن براش فرستادم با عکسهای ..ّ گوشی دادم بهش شب پرسیدم درس شده بود گفت عاای بود ولی عالی یه جوری گفت که گـ.ـ.ـیرم بعنوان موفقیت یه تکونی خورد گفتم اگه ایراد پیدا کرد من درخدمتم همه جوره گفت باش خبرت میکنم
این باب سگـ.ـ،س منو سمیرا بود دیگه راحت بودیم یه بار ازم پرسید که اون روز چرا عصبانی بودی چی شده بود که منم دیگه دنبال فرصت برای پیش روی بودم گفتم ای بابا خواهرت منو گاییده کارم به جـ.،،ـق رسیده گفت بله دیدم گفتم چیو دیدب گفت کثیف کاری رو لباس زیرم گفتم ببخشید گفت نه ناراحت نشدم و کاش می تونستم کاری برات بکنم گفتم جدی گفت اره گفتم می تونیگفت چی کار کنم گفتم چشمات ببند تا بگم تا بست بغلش کردم بوسیدمش اما طولانی کمی دست و پا زد اما جدی نبود چون خودش هم همراهی میکرد سریع بغلش کردم بردم رو تختاین قدر سریع لخت شدیم که انگار زن و شوهریم تو نیم ساعت یه سگـ.ـ،س وحشیانه کردیم لباش اینقد مک زدم کبود شد رفتم سراغ صـ..،ینه هاش چه مرواریدای قشنگ دست بهش میزدم جیغ میزد از من حسـ.ری تر سمیرا بود با ولع کـ،،،،یرم منو میخورد گفتم 69 سریع برگشت من کـ.ــ،،،وس اون گـ...یر فقط صدای ش،،،هوت تو اتاقش بود تو نیم ساعت قد یه عمر تمام عقدهای سگـ،‌‌،،سی من وسارا اینجا خالی شد مدت یکسال همین طور گذشت دیگه تو سگـ.،،س با سارا راحت اسم خواهرش می اوردم که کاش ابجیت بود انهم میکردم ولی سارا باور نمیکرد تا اینکه یه بار سر زده رفته بود اتاق سمیرا لباس زیر کاندم و ... تو اتاق دیده بود با سمیرا قهر کرد حرف نمی زد منم که تو سگــ،،ـس ول کن نبودم مدام اسم سمیرا رو می اوردم که یه شب که داشتم سارا رو دیدم زیر لب میگه می خواهی صداش کنم منم گفتم اره دیدم از زیر گ..یرم پاشد گفتم شوخی کردم گفت معلومه لخت رفت بیرون کاری که نکرده بود و با سمیرا برگشت سمیرا هم متعجب ولی سارا خودش لباسای سمیرا رو در اورد بهش گفت گ..یرش بخور سمیرا هم اومد چه حالی یکی گ..یرت بخوره یکی لیست بزنه منم س..ینه هاشونو میمالیدم تا صبح بکن بکن بعد سگ...س سوم هوا روشن بود دیدم یکی اینطرفمه یکی انطرفمه اومدم حرف بزنم سارا گفت چیری نگو از این به بعد دو تا زن داری تو که خواهرم میکنی جلوی من بکن و هر سه خندیدیم

#پایان

@Dastankadah2
9.3K viewsنازی, 11:25
باز کردن / نظر دهید
2022-10-07 14:24:51
دوتا از خوشمزه ترین خوراکیای دنیا تو یک قاب
@Dastankadah2
9.3K views M. , edited  11:24
باز کردن / نظر دهید
2022-10-06 23:08:03
#نگین
@Dastankadah2
4.5K viewsنازی, 20:08
باز کردن / نظر دهید
2022-10-06 23:06:26 حمام خصوصی

1398/5/5

سلام این داستان واقعی است که در شهر مشهد اتفاق افتاده. من 18 سالمه تابستان باتفاق مادرم و خاله برای زیارت عازم مشهد شدیم زمان شلوغی مشهد بود که هتل خوب گیرمان نیامد و مجبور شدیم در یک مسافرخانه اطاق بگیریم پس از جابجا شدن و انجام زیارت بیرون رفتیم و ساعت 3 بعد از ظهر باطاق برگشتیم خواستم دوش بگیرم وضع دوش مسافرخانه خوب نبود من گفتم من میرم بیرون حمام خصوصی پیدا میکنم و دوش میگیرم برمیگردم تو محله ای بودیم که خوشبختانه حمام خصوصی نزدیک بود 
یادم رفت از خودم بگم من یک پسر سفید با 175 سانت قد و 78 کیلو وزن دارم سابقه حمام خصوصی رفتن را یکبار در شهر خودمان که اب گرم نداشتیم داشتم وارد راهرو حمام شدم یک اقایی خیلی بخورد خوبی داشت درخواست نمره کردم و ایشان گفت اخرین نمره خالی است گفت چیزی لازم دارین درخواست صابون کردم پیشنهاد داد اگر دوست دارین کارگر بیاد و ایشان همه جیز همراه داره دوست داشتین کی.سه هم میکشه یخورده فکر کردم چون خسته هم بودم قبول کردم یک لنگ بمن داد که وقتی کارگر میاد ببندید من لخت شدم و وارد حمام شدم و زیر دوش قرار گرفتم زیز دوش بودم که یکی در را زد و گفت کارگر هستم من هم زود لنگ را بستم و ایشان امدند داخل که او هم لنگ بسته بود یک مرد حدودا 40 ساله یک مقدار توپل و از من خواستم که روی سکو برای کیسه کشیدن دراز بکشم خدمتتان عرض کنم که پسر بسیار حشری هستم 
شروع کردن کیسه کشیدن بدن من که وقتی رانهایم را کیسه میکشید دستش بکیرم خورد که سریع راست کردم و از روی لنگ خیس کاملا تابلو بود ضمن اینکه در بدو ورود ایشان با دیدن هیکل لختش حشری شده بودم ولی الان فاز جدیدی را شروع کردم تا ایشن دیدند که راست کردم به بهانه های کیسه کشیدن دستش را بکیرم میزد که حال هم میکردم بعد از اتمام کیسه منطقه جلو بدنم از من خواست که برگردم و دمر بخوابم من برگشتم تا پشت من را کیسه بزند و ماملا با سیخ کرد من ایشان هم کیرش نیم خیز شده بود البته کارگر وقتی من برگشتم لنگش را طوری جمع کرد بالا که کیرش پیدا بود وقتی پشتم را کیسه میکشید دستش روی کونم بود سپس روی رانهایم نشست تا پشت گردنم را کیسه بزند وقتی برای گردنم دراز میشد که کیسه بزند احساس کردم چیزی به لپهای کونم میخوره دیگه لنگ را از روی کون من برداشت که راحت این لمس را انجام دهد وقتی بدفعات گردنم را کیسه میکشید برخورد سر کیرش را روی کونم احساس میکردم و تلاش میکرد طوری میزان بکنه که سر کیرش در سوراخ کونم بچسبه من هم که بدم نمیامد و کونم را یک کم بالا میبردم که کاملا تماس جانانه باشه غافل از اینکه اندازه کیرش را هنوز نمیدونستم به بهانه خارندن کونم دستم را پشت بردم و کیرش را لمس کردم حال قشنگی داشتم چون یکبار با همکلاسیم س.ک.س داشتم که همدیگر را کردیم و کیر ش برم لذت داده بود که دنبال تجربه بهتری بودم وقتی کارگر دید که من هم خوشم میاد و کونم را عقب میدم لنگش را باز کرد و کاملا راحت رو کونم مانور میکرد من هم که تو حال بودم یواش بگوشم گفت میخوری؟ با سرم تایید کردم و بر گشتم وای وای با یک کیر 20 سانتی سفید روبرو شدم و کیرش را دستم گرفتم و براش ساک زدم خیلی حال میکرد یکمقدار با کیرم بازی کرد گفت دوست داری بکنمت گفتم این دومین باره فقط از دردش میترسم گفت خیالت راحت یک کم بازش کردم و چون تو حمام هستیم خود بخود شل میشه ضمن اینکه صابون هم دارم گفت دولاشو و دستاتو رو سکو بزار یک کم با اب گرم سوراخ کونم را باز کرد و صابون هم زد گفت میخواهم لذت ببری هر جا درد گرفت بگو وامیاستم بعد از اینکه صابون مالی کرد سر کیرش را رو سوراخ کونم قرار داد یواش یواش فشار داد یادم رفت بگم که سر کیرش کلفت نبود فکر کنم حودا 4 سانتی داخل کونم شده بود که احساس درد کردم و گفتم اوووف درد داره گفت الان درستش میکنم یک کم کشید بیرون و با ارمش خاص مجددا کیرش را داخل کونم کرد که با لذت ویژه ای توام بود طوریکه من هم با عقب دادن کونم کمک کردم که تا ته کیرش وارد کونم بشه وای وای بهترین س.ک.سی بود که تا حالا داشتم و کارگره شروع کرد با کیرم بازی کردن که لذت س.ک.س را بیشتر بیشتر کرد و بعد حرکت موزون کیر نازش در کونم گفت ابم میاد گفتم بریز داخل کونم و همزمان من هم ارضاع شدم خیلی حال داد بعد از چند دقیقه کیرش که شل شده بود از کو نم در اورد گرفتم کیرش را بازی کردم و تشکر کردم که این چنین حال داد مدت 10 روز که در مشهد بودیم سه بار کون دادم که الان هم کونم حال میکنه امیدوارم که خوانندگان عزیز لذت برده باشند


نوشته: نیما

@Dastankadah2
4.5K viewsنازی, 20:06
باز کردن / نظر دهید