Get Mystery Box with random crypto!

داستانکده | DasTanKadah

لوگوی کانال تلگرام dastankadah2 — داستانکده | DasTanKadah د
آدرس کانال: @dastankadah2
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 150.27K
توضیحات از کانال

َ

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 31

2022-07-19 09:22:01 جهت خرید #دیلدو #واژن_مصنوعی #پلاگ_مقعدی و انواع #ویبراتورها به لینک زیر مراجعه کنید
پرداخت درب منزل
بدون هیچ نوعه پیش پرداخت امن خرید کنید
https://t.me/+_fVwMtCTcAM2OTVk
11.9K viewsنازی, 06:22
باز کردن / نظر دهید
2022-07-19 09:21:02 سارا دختر 15 ساله تهرانی، پاهاشو برای سگ خونگیش باز کرده و سگش براش کصشو لیس میزنه‌
بهش میگه آفرین پسر خوب آبمو بیار . .


دانلــــــــود فیــــــلــم
دانلــــــــود فیــــــلــم
7.9K viewsنازی, 06:21
باز کردن / نظر دهید
2022-07-19 09:20:02 ن دکمه های شلوارم میومد و فقط گاهی میگفت اخخخ دورت بگردم عزیزم ، و باز ادامه
بهش گفتم برو سراغ تخمم
+پررو بزار میرسم بهش
_گفتم برو
+اخ جدی شدنت دیوونم میکنه
فک میکرد میخوام تخممو بخوره اما من میخواستم تماشا کنم ، کشیده شدنه کیرم کنار صورتشو ، سفیدی گردنش رو شکمم رو ، همه چیزو
اینکه تا کجای لپش میره
سفیدی گردن و صورتش و لبای سرخش کنار کیر داغ و خیسم شبیه یه تابلوی شهوت انگیز بود
با اشتها میخورد
_بسه…ساک بزن…قشنگ بکن تو دهنت
+اوه، عزیزم داغ کردیا باشه چشم الان میخورم
چندبار که بالا پایین کرد سرشو فشار دادم و حسابی کیرمو بردم تو دهنشو و رونشو چنگ زدم
اومد بالا و با تعجب نگام کرد
دهنشو پاک کرد و نفس نفس میزد
_چیشد؟دوس نداشتی؟نمیشه که همیشه مهربون باشم
+اره عزیزم منم حرفی نزدم…نمیدونم خوشم اومد یا نه… ته کیرت چه رگایی داره ها ،داشتم خفه میشدم ولی …
_ولی چی؟
دستمو گذاشتم روی رونشو مالیدم تا ساقش،دستم دور ساق پاش حلقه میشد ، میتونستم گرمی تنشو زیر دستم حس کنم ،دوباره برگشتم سمت رونش و با دستم چلوندمش ،چشمش خمار شد و گفت اهههه ، فقط ادامه بده ،
رونشو یه فشار کوچولو دادم و گفتم ولی چی؟
چشاش گرد شد گفت:ولی هرچی تو بگی
_ابمو بیار
+چشم
کیرمو کرد تو دهنش و محکم بالا پایین میکرد
با دستش تخممو میمالید و گاهی برعکس
گفتم بکش پایین
+چی؟قرار این نبود
_چه قراری مگه قراره چیکار کنم؟میخوام بیشتر لمست کنم
+اها…ای جانم…من رو قولت که اعتمادمو خراب نمیکنی حساب کردما…
_همیشه حساب کن ،
+ای جونم مهربون،دیوونتم
گفتم لب قرمزشو عین یه قنچه دور سر کیرم نگه داره و چنگ انداختم رو لپای کونش ملوم بود هم دردش گرفته هم لذت میبره ، صدای پر و خالی شدن دهن داغ و کوچیکش تو ماشین پیچیده بود
با دستم سرشو روی کیرم نگه داشتم و با چنتا نفس از ته دل ابمو اوردم تو دهنش ، یکم روی لباش مونده بود ، اب سفید و لب قرمزش به اندازه لباس مشکی و تن بلوری و سفیدش هیجان انگیز بود
اومد بالا گفت دارم ارضا میشم
گفتم الان؟
+اره موقع اومدن ابت با همه وجود گرمی نفس و لرزیدنتو حس کردم، کاش میشد امشب هزار بار بیارمش
صورتشو بوسیدم و محکم گوششو میک زدم و در گوشش گفتم فک کنم تو دختری هستی که قرار زندگیمو عوض کنه :)

نه … نیستم
_میخوای بری؟
+بخوامم نمیتونم
_پس چی؟
+یه چرندی گفتم دور خودت و کیرت بگردم من

یکم بعد راه افتادیم سمت شهر
نزدیکای محل زندگیش بودیم که گفت
+پس خونه کنسله؟
_نه چرا؟
+امین دوس ندارم بدم …لطفا … هرچقد بخوای با ساک ابتو میارم باشه؟
_خب نده … من خیلی وقته به دید سکس نگات نمیکنم
+اما من میکنم…شبو روز تو ذهنی شبو روز برات داغم میمیرم واسه سکس باهات
_پس چی؟چون دختری؟
+نیستم
_پس چییییی؟
+اصن هیچی…فقط نمیخوام امین نمیتونم
_اگه بگم بیای سکسی در کار نیست چی؟
+چشم بسته میام عزیزم
_بیا،سکسی در کار نیست
لبخند زدو سرشو به نشونه تایید تکون داد و رفت
×واقعا سکسی در کار نیست؟
_معلومه که نیست،بهم اعتماد کرده
×اما خودش میگه سکس میخواد اصن تو اون سایت دنبال چی بودی عشق یا سکس؟
_بسه…بهش قول دادم…ساکت شو…
×اون مال توعه…خودشم که میخواد…خوشگله … دیدی که امشب چطوری دیوونت کرد!
_ساکت شو نوبت دستور دادن تو تموم شده جونور …بهش دست نمیزنم…صداتو نشنوم تو سرم
×پشیمون میشی
_اشکال نداره
نوشته: لیفون سیسیته

@Dastankadah2
10.9K viewsنازی, 06:20
باز کردن / نظر دهید
2022-07-19 09:19:02 ین پوک عمیق سیگار سرم سنگین تر میشد
رونشو میمالیدم و به سمت زانوش حرکت میکردم ، گاهی یه اه کوتاه میگفت
و دیوونه ترم میکرد
بعد از یکی دو دقیقه یه دست ظریفو روی کیرم حس کردم
دستش رو شلوارم بود و فشارش میداد
نگاهش کردم یهو خودشو کشید عقب و با هول گفت
من…من…ببخشید…من اونطوری نیستم بخدا…من فقط…من فقط یه لحظه…بخدا…
دستشو گذاشتم روشو گفتم هیسسس
سرمو بردم زیر گوشش و اروم گردنشو لیس زدم
یه اه طولانی و راحت کشید و گردنشو روی لبم قفل کرد…
+بخدا سکته کردم نگام کردیا
اخ کبود نشه
ااه ،
دستمو اروم بردم سمت کصش
+لطفا بسه وایسا
+لطفا
انگار یهو اب یخ روش ریختن ، چشمش پر از ترس و نگرانی بود ، هیچ خبری از دختری که با عشوه پوستشو روی لبام فشار میداد و اه میکشید نبود ، نگاش کردم
_زیاده روی کردم؟
+نمیدونم اما لطفا بسه موذب میشم
_باشه ببخشید فکر کردم خوشت اومده
+خوشم اومد ولی لطفا بریم
_باشه عزیزم ببرمت پارک یا خونه
+من پاسیو زندگی میکنم با دوستام و همکلاسیام
_باشه ادرسو بزن بزار رو هولدر برسونمت
تمام مسیر به مزه لباش و داغی گردنش فک میکردم انقد که نفهمیدم کی رسیدیم
با لبخند نگام کردو پیاده شد
یکم مکث کرد خم شد سمت شیشه و چند لحظه با ترس و اشتیاق نگام کرد
گفتم:بازم میبینمت؟
خندید و گفت منم میخواستم همینو بپرسم ،اره که میبینی دیوونه رفتی خونه انلاین شو
از اون روز خیلی شبا با سکس چت گذشت بارها دور زدیم و هربار وحشیانه تر میچشیدمش اما فقط گردن و لب، چیزی که برای من البته خیلی کم بود ، اما به طرز عجیبی نگهم داشته بود
تا روزی که حس کردم ترجیح میدم به جای سکس چت فقط باهاش حرف بزنم و وویسشو گوش کنم و وقتی بیرونیم ازین که مهربون صدام میکنه لذت میبرم
چم شده بود؟دوسش داشتم؟نه بابا …من پشت دستمو داغ کردم که دیگه همچین حسیو تجربه نکنم
روزا و هفته ها گذشت و بالاخره قرار بود خونه خالی بشه
منم موندم تا هم به گلای خونه اب بدم اما شاید گل خودمو بیارم پبش خودم
_سلام سارا جان یه خبر نمیدونم خوشت بیاد یا نه
+چی عزیزم؟
_هفته بعد چند روز تنهام
سکوت کرد
_اوکی نیا اشکالی نداره
+نه عه مگه چی گفتم؟فردا میای دنبالم دور بزنیم؟
_اره ک میام
+پنج عصر کنار پارکه **
۵ عصر :
در ماشینو وا کرد و نشست با یه مانتو استین کوتاه و شلوار چسبون و یه عطر محشر و رژ قرمز جیغ
_چخبره،
+خوشگل کردم برات چیه؟
+گفتم شاید امروز بیرون از شهر دور بزنیم
طبق معمول اهنگ و شوخی و زل زدنای اون به من
تا رسیدیم به یه جایی بین راه که دارو درخت داشت ،رفتیم داخل
گفت منتظر چی؟ کبودی گردنم کمرنگ شده
افتادم به جون گردن و لباش، لمس کردن ساعد مخملیش دیوونم میکرد
دستشو فشار میداد رو کیرم و میگفت مال خودمین
هم تو هم کیرت ، انگار هیچی نمیشنیدم برای اولین بار انگار حتی همین لمس های کوتاه و بی نتیجه برام بیشتر از ظرفیتم بود ، میتونستم تپش قلبمو رو رگای پیشونیم احساس کنم که با یه بوسه ی گرم روی گردنم افکارم پاره شد
+میدونم چی تو سرته عشقم، تکیه بده
تکیه دادم و دستامو گذاشتم رو کمرش
خم شدو دکمه هامو باز کرد و لبامشو چسبوند روی شورتم ، ریز و سریع میبوسید و سرشو بین پاهام فشار میداد ، طولی نکشید که خیسی گرم و دلچسبی رو روی بدنم حس کردم ، لبای داغش
+وای امین چقد گوشتالو و صافه
سرش خیس شده دورت بگردم چقد تو کف بودی به روم نمیاوردی
راست میگفت همیشه فک میکردم نباید ازش بخوام !!!
+جووون همیشه میگفتی جلوم بی حیا باش و داغ، امشب نشونت میدم چقد داغم برات
زبونشو میکشید نوک کیرم میک میزد ، ساکت و پر از حس شهوت ، فقط صدای کشیده شدن صورتش روی شکمم و تکون خورد
9.9K viewsنازی, 06:19
باز کردن / نظر دهید
2022-07-19 09:18:02 یک ، بازم داشت کم حوصلگی کار دستم میداد که با یه لحن تکراری و همچنان صمیمی گفت خیلی داغیا ،
_ ببخشید
نه منم داغم … اشکال نداره…ولی تا همینجا کافیه اعتمادمو از بین نبر
_چشم…بریم دور بزنیم؟گرمه بستنی میچسبه
+باشه ولی تهش همین پارک…خوب؟
_چرا پارک ، خوب میرسونمت نزدیک خونتون
+نه منظورم اینه بریم خونه و بریم پیش دوستامو بریم قهوه خونه و بریم بیرون شهر دور بزنیم و اینا نداریم
صد البته …
راه افتادیم واسه دور دور ، تمام مدت نگام میکرد و گاهی دستمو میگرفت
تو راه خیلی فکرا تو سرم اومد
نکنه دزده؟نکنه کیف قاپه؟نکنه طعمس واسه ماشین؟
ولی نه نمیشد…چشمش خیلی غمگین بود و خیلیم ترسو و خجالتی … جور در نمیومد
نگاهش داغم میکرد ترکیبی از شهوت و خواستن و ترس و استرس ، نمیتونستم هضمش کنم
پیاده شدیم بریم کافه
_برو بالا منم پارک کنم میام
انگار ساعت شنیمتحرک بود ، تراشیده و بی نقس ، با ناز راه میرفت
بوی عطرش هنوز تو دماغم بود
چم شده بود؟من هیچوقت هیز نبودم همیشه نگام رو زمین بوده!
ماشینو پارک کردم و رفتم بالا وقتی دیدمش از نو ذوق کردم
چتریای قشنگش رو صورتش بود با لبخند نگام میکرد
بی نهایت با نمک و سکسی
×اه بس کن پسر چرا ته همه فکرات میشه سکس…‌ادم باش
خودمو جمع و جور کردم و نشستم جلوش دو تا شیک شکلات سفارش دادیم ، اون مشغول خوردن شد من مشغول تماشا
نی سفید رو لبای صورتیش
یه لیوان تقریبا مشکی تو دستاش که سفیدی دستاشو بیشتر تو چشمم میاورد
بی اختیار دستمو گذاشتم رو دستش
+چقد چشمت مهربونه
_نه نیست
× قرار نبود دیگه کسی اینو بهم بگه…
با اخم نگاش کردم
+میدونی تو قد بلند و چهارشونه ای … صدات بمه … به اندازه کافی ترسناکی
_خوب؟
+اما اینا چیزیو عوض نمیکنه پشت اخمت بازم چشمت مهربونه
_اگه نوشیدنیت تمومه بریم؟
+بد اخلاق… نخیر مونده
_باشه میرم دسشویی صورتمو اب بزنم بعدش بریم
+باشه چشم
اخخخ نباید اینطوری میگفت…وقتی میگه ببخشید وقتی اینطوری میگه چشم اون جونور عصبی و سلطه گره درونمو بیدار میکنه…حس مالکیتمو…حتی کیرمم سفت میشه
وقتی از دسشویی برگشتم دیدم متین و خندون اماده نشسته منتظره بیام
رفتم سمت صندوق
_خانوم خسته نباشین چقد شد؟
*حساب شده
با اخم سارارو نگاه کردم
_چی با خودت فک کردی؟رفتم دسشویی که بپیچونم تو حساب کنی؟
*اقا ایشون اول که اومدن کارتشونو دادن گفتن حساب کنیم بعد بیاریم
هنوز با اخم منتظر جوابش بودم
+ببخشید نمیدونستم ناراحت میشی
_نشدم،فقط یه لحظه جا خوردم ، ممنون
چیزی نگفت ، فقط چشماشو کمی ریز و درشت کرد و لبخند زد ، همچنان با لحن اروم و مهربون از گارسون تشکر کرد و خیلی اروم انگشتاشو لای انگشتام گره زد و اروم سمت در حرکت کرد
داشت روحو روانمو ارضا میکرد
دستشو تو دستم محکم کردم و رفتیم سمت ماشین
ده دقیقه ای تو سکوت دور زدیم
_بخشید داد زدم…بوست کنم؟
+دیدی مهربونی…باشه ولی کوتاه تو خیابون بده

به راهم ادامه دادم و ولومو زیاد کردم…
ولومو کم کرد!
+بوس نمیکنی؟
_با اخم گفتم من مهربون نیستم احمق
رنگش پرید … انگار بغص کرد!!!
گفتم : چته…منظورم نادون بود نه که فحش بدم
+ادمی نیستم که کم فحش شنیده باشه ولی صداتو کلفت نکن هول میکنم دست خودم نیست
_ هنوزم میشه بوس کنم؟
+اره
_طولانی و لب
+اقا دیگه … خجالت میکشم بعدم خیابونه ها
چیزی نگفتمو مسیرو سمت یه پارکینگ عمومی عوض کردم و پارک کردم
خواست پیاده شه که گفتم کجا میری ! بشین مگه نگفتی بوس کنم
دستمو گذاشتم روی رونشو فشار دادم
تا گفت اخ لبای کوچیک و صورتیشو گذاشتم بین لبام و محکم میک زدم اول ساکن بود اما بعد همراهی کرد
چقد نرم و داغ بود ، با هربار بوسه ع
9.2K viewsنازی, 06:18
باز کردن / نظر دهید
2022-07-19 09:17:28 به شکل آب
1401/04/27

#دنباله_دار

دوستان این داستان دنباله داره و پر از مونولوگ های دو نفرست قطعا سکس هم داره اما نهایتا نصف داستان سکس هست
پس اگر حوصلشو دارید بخونید…اولین داستانمه اگر قلمم خوب نبود ببخشید
من امینم ۲۳ سالمه و مدتیه که کاربر شهوانی هستم
گفتن از قد و وزن و چهره که کلیشه ایه، خیلی کوتاه از گذشتم میگم
من تو زندگیم صدمه های وحشتناکی خوردم و همشونم یه دلیل داشته ،دروغ!
و تو این کشمکش بین خوده ساده ی زودباورم و خوده اسیب دیده ی عصبیم گاهی خیلی من های مختلف تو سرم ساخته شد و مرد ، از من های خیلی با اخلاق و آروم تا من هایی که فقط به یک چیز فکر میکرد ،
و اونقد نسبت به دروغ حساس شدم که دیگه بهترین دوستی هارو با شنیدن یه دروغ ساده ترک میکنم و برای همین مدت زیادیه که سرمو با دوستیای کوتاه و گذرای مجازی گرم میکنم ، نمیشه مطمعن بود عصبی هستم یا اروم ، اما مطعنا کم حوصلم
بگذریم
داستان از جایی شروع میشه که بارها تو سایت با تاپیک های مختلف دنبال یه دختر گرم و پر حرارت میگشتم تا بتونه سیرم کنه چون یه جورایی فکر میکنم هیچوقت قرار نیست از ارضا شدن سیر شم ، نهایتا یک ساعت و بعد دوباره کرمش تو سرم حرکت میکنه طوری که انگار هیچوقت قرار نیست سرم خالی شه
تمام تاپیکا و پیاما بی فایده بود تا روزی که از رفتار تحقیرآور هم جنسام تو خیابون
ازینکه به جنده و سالم و تیشرتی و چادری رحم ندارن و کار به جایی میرسه که به عنوان یه پسر بعد از گفتن کلمه : ببخشیدچند لحظه (برای پرسیدن ادرس) باید از هر زنی یه تومار فحش و چرند بشنوم چون پیش فرض اینه که جنس من مزاحمه،شاکی و عصبی ،یه متن پرو پیمون نوشتم و تاپیکش کردم
و اولین پیامو از یه دختر که ظاهرا ۲۲سالش بود گرفتم
+چه عجب…یکی اعتراض کرد… مرسی این تاپیکو زدی
_مرسی عزیزم،واقعا دختری یا باز فیک!!!
+تا اونجایی ک میدونم دخترم ، شاید گاهی باهات دردو دل کنم عیب نداره؟
_ نه راحت باش
زمان گذشت شاید یک هفته ، یا کمی کمترو بیشتر
تا روزی که قرار شد ببینمش البته نه واسه سکس، قرارمون تو یه پارک شلوغ بود
نمیدونم چرا انقد به شلوغ بودنش اصرار داشت
اون منو تو تل دیده بود اما من نه، میگفت ممکنه اشنا باشیم منو بشناسی!!!
چجوری باید بشناسم وقتی خودش منو نشناخته از رو عکس؟؟،
ساعت ۵ عصر جمعه رسید ، سرم پایین بود و تو فکر بودم که یه بوی عطر گرم و ملایم حس کردم
دوتا کفش پاشنه بلند مشکی و پاهای سفید مخملی با ناخون لاک زده جلوم بود
+امین؟
عجب صورت بانمکی … همزمان هم نبض قلبم محکم شد هم نبض کیرم، طوری که انگار مطمعن بود قبل اینکه جواب بدم روی نیمکت نشست ، بوی عطرش بیشتر توی سرم پیچید ، ضربانمو بالا میبرد
_بله…چه سر وقتم اومدی

نخیرم نیم ساعته اینجام نگات میکردم مطمعن شم خودتی، همش سرت پایین بود
_اها…چقد نازی تو…ادمی به خوشگلی تو توی سایت چیکار داره؟پسر بخواد ریخته سکس بخواد ریخته ،
ادم میخوام، ریخته؟
_ …
+موهات رنگه؟
_نه
+پس چرا ریشت مشکیه؟
_ناخونامم بلنده بند کفشامم بازه انضباطو کم کن برم
+چقد کم حوصله ، به موت دست بزنم ناراحت میشی؟
محو چشمای لرزون و پر از ترسش و تن صمیمی صداش بودم ، دوباره منتظر جوابم نموند ، دستشو برد لای موهام و اروم آورد تا روی صورتم،
انقد پوستش نرم بود که داشتم دیوونه میشدم، همه چیز به نظر سرکاری بود،اون دختر با اون چهره ، تنها ، انقدر صمیمی و گرم !!!
ساعدش عین برف سفید بود گردنشم همینطور
نمیدونم شاید منم ادم نبودم که نبض کیرم محکم تر از قلبم میزد ،
دستمو گذاشتم رو پاش، عین پمبه نرم بود، منتظر یه واکنش خوب برای جلو رفتن یا یه واکنش تند برای تموم شدنش بودم ، صفر و
9.2K viewsنازی, 06:17
باز کردن / نظر دهید
2022-07-19 09:16:52 ودن، بیشتر به دل می‌نشستن. پدرشون هم دو سالی بود که فوت کرده بود و اون ها هم سه تایی توی یه خونه ویلایی زندگی می‌کردن، اما یه مسأله‌ای که بود، اینکه دختر بزرگ‌تر همکار مامانم که اسمش مرضیه بود بعد یکسال ازدواج جدا شده بود و با مادرش زندگی می‌کرد و حدود یک‌سال از من بزرگ‌تر بود. ولی چیزی که بود و اون دختر دوم این خونواده بود به اسم مرجان ، که مادرم اون رو برای من در نظر داشت. ولی هر دو خواهر از توی عکساشون خیلی جذاب بودن و مادرشون هم که اسمش زهره بود، چون رشته ورزشی کار می‌کرد ، خیلی زیبا و جاافتاده بود‌.
من اون روز باید می‌رفتم باشگاه و دیرتر به شرکت می‌رسیدم، برای همین زود از خونه زدم بیرون و با ماشین بابام حرکت کردم، واقعاً رانندگی با GLX رو خیلی دوست دارم.
ادامه دارد…
نوشته: امید ۱۰۱

@Dastankadah2
9.0K viewsنازی, 06:16
باز کردن / نظر دهید
2022-07-19 09:15:47 ازدواج با برکت (۱)
1401/04/27

#مادرزن #خواهرزن #همسر

همیشه مادرم هر جایی می‌رفت ، می‌گفت من امید رو زود زنش می‌دم. و منم هیچوقت مقاومت نمی‌کردم و در کمال آرامش می‌گفتم، کیه که بدش بیاد.
بالاخره دانشگاه رو سریع تمومش کردم و شدم مهندس الکترونیک، ولی مثل اکثر آقایون راهی سربازی شدم.
چند ماهی که از سربازی گذشت، مادرم گفت پس کی می‌خوای اجازه بدی که برم خواستگاری؟ گفتم من می‌خوام اون خونواده که می‌خوای برای من زن بگیری دوتا خصوصیت داشته باشن، اگر بتونی کسی رو پیدا کنی که این دو تا خصوصیت رو داشته باشه، هر لحظه ازدواج می‌کنم.
مادر من دبیر ادبیات دبیرستان بود و پدرم کارمند یه شرکت خصوصی ، من و خواهرم آرزو هم فرزندان این خونواده ۴نفره بودیم که خواهرم حدود ۵سال از من کوچک‌تر بود.
من از بچگی دومیدانی کار می‌کردم و حدود ۱۸۰ قد کشیده بودم. اصلا اهل شیطنت نبودم، ولی توی فامیل با همه رفیق بودم، و هم من و هم بقیه فامیل با همدیگه یه ارتباط دوستانه و صمیمی داشتیم. اهل رابطه با زن و دخترها نبودم و خلاف سنگینم در حد دست دادن یا روبوسی با بقیه بود که حتی عمو هم با مامانم همیشه روبوسی می‌کردن و زن‌عمو هم با بابام. کلا بگم که قصدی برای شیطنت اضافه در من پیدا نمی‌کردید.
مادرم گفت: خُب!!! اون دو تا خصوصیت چیه؟ گفتم اول اینکه اون دختری که برای من انتخاب می‌کنی برادر نداشته باشه و دوم اینکه، خیلی قدش از من کوتاه‌تر نباشه.
مامان گفت اینکه خیلی خصوصیت معمولی هس و چیز دیگه مد نظرت نیس؟گفتم چرا هس، ولی بقیه شرایط در طول خواستگاری که رفتی بهش برخورد می‌کنی.
روزها من پادگان بودم و بعدازظهر تا شب هم توی یه شرکت وابسته به مخابرات کارای تعمیرات و سرویس کیت‌ها و بورد‌های شرکت مخابرات رو انجام می‌دادم.
چند هفته گذشت، شاید حدود دو ماه، که مادرم یه روز که از مدرسه اومد، خیلی خوشحال به نظرم رسید.
گفتم چیه مامان، خبریه، خوشحالی؟
گفت یه مورد خیلی عالی برای تو پیدا کردم، که اگر خیلی حساس نباشی، واقعاً عالیه.
گفتم خُب چه طوریه؟ اون دوتا خصوصیت چه گفتم رو داره؟
مامان گفت آره،
گفتم خُب کي هس؟ چه طوری پیداش کردی؟
مامان گفت: یه همکار دارم که دبیر ورزش هس و چند سالی بود ندیده بودمش، امروز اتفاقی توی اداره دیدمش و سراغ خونوادش رو گرفتم، اگر درست فکر کنم دو تا دختر داره ، و احتمالا قد بلند هستن. فعلا شماره نماسش رو گرفتم که کم‌کم باهاش صحبت کنم ، اگر شرایط ازدواج رو داشتن، ببینمشون و بریم خواستگاری.
من گفتم باشه، اگر خونواده فرهنگی باشن ،با ما هم‌اخلاق هستن و می‌شه باهاشون کنار اومد.
خلاصه رفتم شرکت و انقدر مشغول کار بودم که کامل فراموش کردم و شب هم زود خوابیدم تا این چند هفته پایان خدمت رو هم بدون گیر دادن دژبانی و فرمانده قسمت تموم کنم.
فردا که از پادگان اومدم مامانم نشسته بود پای موبایل و معلوم بود خیلی خوشحال و با کسی چت می‌کرد.
(مامان و بقیه همکاراش گروه داشتن و توی شبکه‌های مجازی ، با هم در ارتباط بودن و خیلی با هم خوش‌میگذروندن.)
از در که اومدم تو وقتی دیدمش ، معلوم بود خیلی وقت در حال چت کردنه، چون دامن از زیر پاش عقب رفته بود و به راحتی می‌تونستم رونهای تازه شیو کردش رو ببینم.
یه لبخندی زدم و آروم گفتم: با کی چت می‌کنی که انقدر خوشحالی؟!؟
گفت: با مادر زن آینده
گفتم: هنوز ندیده و نپسندیده شد مادر زنم.
اشاره کرد که برم کنارش، دیدم توی چت کردن عکس من و خواهرم و عکس خودش رو برای همکارش فرستاده و اون خانم همکارشم، عکس خودش و دو تا دختراش رو فرستاده بودن. الحق هم دو تا دختراش و مادرشون فوق‌العاده بودن و با اون تاپ و لباس مجلسی که توی عکس پوشیده ب
9.2K viewsنازی, 06:15
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 23:05:42 جهت خرید #دیلدو #واژن_مصنوعی #پلاگ_مقعدی و انواع #ویبراتورها به لینک زیر مراجعه کنید
پرداخت درب منزل
بدون هیچ نوعه پیش پرداخت امن خرید کنید
https://t.me/+_fVwMtCTcAM2OTVk
12.9K viewsنازی, 20:05
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 23:04:38 سارا دختر 15 ساله تهرانی، پاهاشو برای سگ خونگیش باز کرده و سگش براش کصشو لیس میزنه‌
بهش میگه آفرین پسر خوب آبمو بیار . .


دانلــــــــود فیــــــلــم
دانلــــــــود فیــــــلــم
7.4K viewsنازی, 20:04
باز کردن / نظر دهید