Get Mystery Box with random crypto!

عروس

لوگوی کانال تلگرام aroarhah — عروس ع
آدرس کانال: @aroarhah
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 11.95K
توضیحات از کانال

هات⁦♨️⁩💥

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 8

2023-05-15 11:25:06
ببین چه آورده غمت به روزگارم ..
1.2K views08:25
باز کردن / نظر دهید
2023-05-15 11:24:49
دوست دارم اونقدر
که لنگم باشم واسه تو پول هست ..
1.1K views08:24
باز کردن / نظر دهید
2023-05-14 08:48:34
تو چی دیدی تو من
که من ندیدیم خودم
وقتی که با توام
من یه اژدهام
1.2K views05:48
باز کردن / نظر دهید
2023-05-14 08:48:20
حتی برای یه شبم دیگه تو خوابم نیا :))
1.2K views05:48
باز کردن / نظر دهید
2023-04-29 10:17:17
بهترین رفیق منی ..
1.1K views07:17
باز کردن / نظر دهید
2023-04-29 10:17:11 فضای زیر کرسی داغ بود اما دستش داغ تر...
خودمو کمی جلو کشیدم تا دستش از رو سینه هام کنار بره.
احتمالا داشت خواب میدی!
اما از مالیدن سینه هم، بین پام خیس خیس بود
سینه هم از بس تحریک شده بودم درد گرفته بود
پاهامو به هم فشار دادم و سعی کردم آروم بچرخم و ازش فاصله بگیرم
اما دستش برگشت رو سینه هام . تو مشتش فشرد و منو برگردوند سمت خودش.
پشتم آثار تحریکشو حس کردم و دست دیگه اش رفت تو شلوارم
کنار گوشم گفت
- نباید کنارم میخوابیدی! اما حالا که اتیشمو روشن کردی خودت باید خاموشش کنی!
رمان واقعی

https://t.me/+qw46brgNTtsxNjM8
https://t.me/+qw46brgNTtsxNjM8

داستان یه رابطه ممنوعه. چشمان باید چند وقت خونه همکار پدرش بمونه اما این اقامت به جاهای باریک میکشه..

~~~~~~

لخت شدم
شورت رو راحت پوشیدم
اما سوتینه بلای جونم شده بود!
هر
کاری میکردم، طبق دستور العملی که داشت نمیچسبید به سینه ام
اخر بیخیالش شدم
بد
ون سوتین لباس رو پوشیدم
سر جای سینه لباس،خودش استر دوزی داشت
منم سینه ام در حدی نبود که بخواد آویزون شه
حس کردم خوبه
موهامو دورم ریختم
اما یهو خشک شدم
کفش !
من کفش نخریده بودم
اون روز با بوت بودم
یکم پاشنه داشت
فروشنده هم با اون اندازه زد !
الان چه غلطی کنم؟
جز کتونی و کفش کالج چیزی نیاورده بودم
با بوت هم مسخره بود !
نگران زدم از اتاق بیرون
بهزاد با حوله حمام جلو در حمام ایستاده بود و داشت شدت هواکش حمام رو تنظیم میکرد
برگشت سمت من
با دیدنم چشم هاش رو ریز کرد
نگاهش روی من چرخید
اما دقیقا هم تراز سینه ام ایستاد
گفتم الان میگه سوتین نداری؟
اما چیزی نگفت
ر
فت پایین تر و گفت
- راستی تو کفش مناسب داری؟
اهی کشیدم و گفتم
- اومدم همینو بگم ... من بوت دارم فقط ! یکم پاشنه داره.بده اونو بپوشم ؟
ابروهای بهزاد بالا پرید
به من نگاه کرد و گفت
- فکر نکنم ... اگر سختته بریم سر راه کفش بگیریم!
با خجالت گفتم
- اگر نزدیکمون هست کفش بگیرم ... چون فکر کنم خوب نباشه
سر تکون داد و لب زد
- باشه مشکلی نیست
نگاهش دوباره هم تراز سینه ام شد
اینبار اما پرسید
- اون ژله ای هارو نذاشتی!؟
بدون ذره ای فکر دستم اومد بالا رو سینه هام و گفتم
- بده الان ؟
بهزاد نگاهم کرد
زود دستمو انداختم پایین و بهزاد گفت
- بهتره بذاری ... وقتی خجالت میکشی ... ام ...
اشاره کرد به من سینه هام و گفت
- برو بذار چشمان... اینجوری درست نیست ...
به خودم نگاه کردم و وا رفتم
نوک سینه هام چنان زده بود بیرون که با وجود آستردوزی بالای لباس هم،پیدا بود!
رمان واقعی

https://t.me/+qw46brgNTtsxNjM8
https://t.me/+qw46brgNTtsxNjM8

رمان #دختر_ممنوعه
#forbidden_girl
چشمان مجبور میشه مدتی خونه شریک پدرش بمونه، مردی که هرچقدر خود داری میکنه جلو چشمان ... کم میاره و ...
#پایان_خوش #بدون_سانسور #بزرگسالان

این رمان حاوی صحنه های باز است
884 views07:17
باز کردن / نظر دهید
2023-04-29 10:17:10 #زخم50

با ترس دستمو بردم پشتم تا مانع بشم که مچ دستمو گرفت و مانع شدو شروع کرد اون شمع رو داخل مق*عدم فرستادن.‌وقتی که از نتیجه ی کارش راضی شد دست برداشت از ادامه...

دستشو نوازش وار رو قوس کمر کشید و گفت: تندیسی زیبا از این بدن...این ردهای ترکه روی باس*نت رو دوست دارم...

و صدای فندک که اومد فهمیدم میخواد روشنش کنه. ضربان قلبم رفته بود بالا ولی دوست داشتم ادامه بده. انگار بیشتر و بیشتر تمایل پیدا میکردم.

_این بزم با نور این شمع زیباتر میشه...

شمع شروع کرد چکه کردن و چکه های داغ پارافین میریخت رو باس*نم. دقیق وسط خط باس*نم و اطراف مق*عدم، جاهایی که پوست حساس تر و نازک تری داشت.

و من میترسیدم حتی ذره ایی تکون بخورم و بدتر شه موقعیتم.

اومد جلوم... دست گذاشت زیر چونه ام و سرمو گرفت بالا. با چشمای خیسم خیره ی چشماش شدم. قطره قطره های داغ شمع میریخت دور مق*عدم و هربار چهره ام از داغیش میرفت تو هم...

_یکساعت...‌ و تو این یکساعت به موقعیت خودت فکر کن. حالتی که الان هستی رو تو ذهن خودت تجسم کن. پوزیشنت رو تو ذهنت بساز..با باس*ن سرخ شده از ترکه، چهار دست و پا در حالیکه شمع تو مق*عدته و روشن در حال چکه کردن امشب رو گذروندی... و با خودت تکرار کن اختیار تمام تو با منه...

_آقا...

دستشو گذاشت رو بینیش و گفت: لال...

بلند شد و از اتاق رفت بیرون. من مونده بودم و وضعیتی که داشتم. هر تکونی که میخوردم نه تنها پوست بریده شده ی باس*نم کشیده میشد و دردش چند برابر، بلکه با هر تکون شمع های آب شده و داغ به جای چکیدن یسره شره میکرد و با حرارت بیشتری منو میسوزوند.

و دقیقا کاری که گفت رو ناخودآگاه انجام دادم... چشمام رو بستم و حالتی که درش بودم رو تصور کردم و از این درد و تحقیر یه حال عجیبی بهم دست میداد. از اینکه تحت کنترل کسی هستم که در عین درد دادن بهم تمام حواسشم پی حفاظت کردن از منه...

در باز شدو صدای قدمهاش که بهم نزدیک میشد.‌ کنارم رو تخت نشست و با فوتی شمعو خاموش کرد و...
https://t.me/+4ZS0IMtqg35hN2Jk
https://t.me/+4ZS0IMtqg35hN2Jk

#بی‌دی‌اس‌ام
877 views07:17
باز کردن / نظر دهید
2023-04-29 10:17:03
دوستت دارم
1.0K views07:17
باز کردن / نظر دهید
2023-04-29 10:16:56 - ست شورت و سوتین مشکی تو حموم مال من نیست!

جلوی آینه مشغول بستن کرواتش است. شوهر هات و خوشتیپ من که چشم همه ی فامیل دنبال اوست!
- معلومه که مال تو نیست! تو مگه جز مامان دوز چیزی میپوشی؟

لباس‌زیر حریر را به سمتش پرت میکنم:
- جواب منو بده! اینا لباس‌زیر کدوم هرزه ایه؟

بیخیال به مچ دست و گردنش ادکلن اسپری میکند:
- مال اونیه که شبا میاد تو تختم. زن شرعی و‌ قانونیم که خیلی وقته شوهر داری یادش رفته!

چشم هام سیاهی میرود، دخترم توی شکمم جمع میشود و بغض میکنم:
- از بس توی اون شرکت کوفتی وقتتو میگذرونی من اصلا می‌بینمت؟ یا باید تشریف بیارم شرکت شخصا بهت سرویس بدم؟!

به سمتم برمیگردد و با آن قد بلند و استایل خاصش روی من سایه می اندازد:
- آره! مگه همیشه باید تو تخت باشه رابطه؟ نمی‌شه هیجان داد و توی شرکت رابطه داشته باشیم؟

بغضم هزار تکه میشود:
- تقصیر منه که حامله ام نامرد؟ تا دو هفته پیش استراحت مطلق بودم. دکتر می‌گفت از جات جم نخوری بعد چطوری بیام نیازهای شوهرمو رفع کنم؟!

- زنی که بخواد برای شوهرش وقت بذاره، شوهرداری کنه، دنبال بهانه نیست.

همان لحظه گوشی اش زنگ می‌خورد که از روی میز چنگ میزنم. صدای پرعشوه ی زنی توی گوشم می‌پیچد:
-عشقم، امشب نمیای خونه؟ تختمون بدون تو حسابی سرده

ناباور گوشی را از گوشم فاصله می‌دهم و حرصی به دیوار می‌کوبمش.
بارمان به گوشی گران قیمتش که هر تیکه‌اش یک جا افتاده بود نگاه می‌کند و داد می‌کشد:
-این چه غلطی بود کردی؟

جیغ می‌زنم:
-تختتون؟ گفت تختتون؟ به چه جرئتی به من خیانت می‌کنی آشغال؟

مشت های محکمی به سینه‌ی ستبرش می‌کوبم:
-من زنتم! زنی که عاشقشی! مادر بچه‌ات!
چطور جرئت می‌کنی به من، به صاحب قلبت خیانت کنی؟

با صدای خشکی می‌گوید:
- ملک‌زاده زن اول و عشق همیشگیمه که حالا برگشته.

بچه توی شکمم جمع میشود، عقب عقب می‌روم:

- زن داشتی و منو صیغه کردی؟ زن داشتی و نطفه‌اتو، تو شکم کم کاشتی کثافت؟

لبه ی پله ها می ایستم و به او که با خونسردی نگاهم میکند، هیستریک لبخند میزنم:
- بچه ای که باباش توی کثافت خائن باشی رو نمیخوام ...

قبل از اینکه دستش به من برسد، خودم را از پله های عمارت کلهر پایین می اندازم و صدای فریادش را بین غلت خوردنم روی پله ها میشنوم:

- سرمه غلط کردممم ... بچمون ...

https://t.me/+ioeg2RFPE3w0YjZk
https://t.me/+ioeg2RFPE3w0YjZk
https://t.me/+ioeg2RFPE3w0YjZk
889 views07:16
باز کردن / نظر دهید
2023-04-29 10:16:56 ⁠ _ من #کـ*ـیرکلفت میخوام....

ددی خشن برگشت سمتم جوری که #کـ*.وـص کلوچه ی آبدار و خیس شد..

+ جـ*نده کوچولوی بابایی، دلت جر خوردن #کـ*.وـصت و میخواد؟

#پسـ*تون درشت و نوک قهوه اییمو از سـ*وتین درآوردم و خیره به چشمای حش‍*‍ری ددی نوکشونو فرو کردم توی دهنم...

#کـ*ـیر ددی تو شلوار گنده شد و با حالت وحشی کوبید در کـ*ونم..
+جـ*نده ددی الان دهنتو با #کــیر پُر میکنه و جوری جرت بدم که از کون و #کوصت آب بپاچه...
بیا اینجا دختر خراب بابا...

و زیپ شلوارشو کشید پایین که #کـ*ـیرش سیخ پرید بیرون.
با شهوت ناله کردم و آب از دهنم سرازیر شد..

_ اووم لطفا ددی میخوام #کـ*ـیرتونو بخورم و بمکم تا حلقمو با آب #کـ*ـیرتون پُر کنید..

ددی وحشی تر شد و چنگ زد توی موهام و کل #کـ*ـیرشو توی حلقم جا کرد..
عوق زدم اما با اشتیاق شروع کردم به خوردن #کـ*ـیر خوشمزه و گُنده ددی..

آب #کـ*وـصم راه افتاده بود و صدای لزج سـ*اک زدنم و ناله های خمار ددی بیشتر حش‍*‍ریم کرد...
_ اووم آه آههه آه اووم د..دی

تخـق*ماش با شدت به چونم برخورد میکردن و داشتم خفه میشدم که چنگ زدم به رون پاش،
میک زدم به سر #کـ*ـیرش که طعم شهوت آب ددی رو چشیدم..
_ اووم ددی آبت خیلی خوشمزه اس اووم

ددی آب #کـ*ـیرشو دور نوک #پسـ*تونم کشید...
و حش‍*‍ری بلندم کرد و با یه انگشت شورتم رو پاره کرد و #کـ*ـیرشو لای #کـ.*وـصم گذاشت..
+ روی #کـ*ـیر ددیت سواری کن و تخـ*مامو تو #کـ.*وـصت جا کن توله..

#کـ.*وـصم و مالیدم و ددی گذاشت برای خودم جـ*ق بزنم..
کلاهک #کــ*یرشو گرفتم و فرو کردم تو #کـ.*وـصم ..
ددی خیره کارای شهوانیم نوک #پسـ*تونم رو توی دهنش گذاشت و میک زد..
_ آه اوم
سریع تا ته #کــ*یرش و توی #کـ.*وـصم فرو کرد..
شلپ شلپ روی #کــ*یرش بالا پایین شدم..
صدای آه و ناله هام با صدای ضربه هایی که ددی به در کـ*ونم میزد قاطی شده بود...

یهو دوتا از انگشت‌های کلفتشو توی کـ*ونم فرو کرد..
جیغی کشیدم که هیسی گفت و تو کـ*ونم انگشتاشو عقب جلو کرد و همزمان #کـ*ـیرشو میفرستاد تو #کـ.*وـص تـ*پلم و تلمبه میزد...

+ آهه جـ*نده کوچولو میخوام #کـ*وص و کـ*ونتو با #کـ*یرکلـ*فتم بـ*گام..

با لذت دستامو عقب بردم و کـ*ونمو براش باز کردم که جونی گفت و دست برد و یکم چو*ل متورمم رو مالوند..
#کـ*ـیـ*رشو از توی #کـ.*وـصم خارج کرد و بدون اینکه سوراخ کـ*ونم و خیس کنه ، خشک خشک گـ*اییدم...
_ آخ آیی آههه ددی
تو کـ*ونم محکم ضربه میزد و #کــ*یرش تو سوراخ کـ*ونم عقب جلو میشد..
تخـ*ماش به زیر #کـ.*وـصم میخوردن و ایندفعه آب از #کـ.*وـصم سرازیر میشد و ........
https://t.me/+fAxoTFuRgjk1NmU0
https://t.me/+fAxoTFuRgjk1NmU0
https://t.me/+fAxoTFuRgjk1NmU0
#اوووف_روی_کــ*یر_ددیش_کـ*وص_و_کـ*ونش_گاییده_میشه
890 views07:16
باز کردن / نظر دهید