دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

عروس

لوگوی کانال تلگرام aroarhah — عروس ع
آدرس کانال: @aroarhah
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 11.95K
توضیحات از کانال

هات⁦♨️⁩💥

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 11

2023-04-25 09:30:52 مرد شیک و پولدار


ناباور از پشت شیشه به مهرداد نگاهی انداختم‌
قلبم به کندی میزد.
مهرداد سرش رو برگردوند با دیدن من اشک توی چشم هاش جمع شد.

چرا این همه دستگاه بهش وصل بود!!؟
کم کم مغزم شروع کرد به باور کردن و درک کردن اطراف.
اشکی سمج از چشمم روون شد.

بابا دستی به شونه ام زد و‌ گفت :

-دیدی بابا...
ببین مهرداد رو دیگه اون مهرداد قبل نیست.
رفتن یه هفته ایت ببین چه بلایی سرش اورده دخترم.
بد کرد باهات اما تو بدتر کردی باهاش
صداش بغض داشت شونه هاش شروع کرد به لرزیدن.

پس الکی نبود که نگران بودم.
قدمی عقب برداشتم سرم داشت گیج می رفت.

این مردی که روی تخت بود هیچ‌شباهتی به مهرداد من نداشت.
روی صندلی نشستم و سرم رو توی دست هام گرفتم ‌

صدای گریه ام بلند شد.
از ته دل شروع کردم به گریه کردن.
بابا کنارم نشست.
بااینکه خودش بغض داشت اما منو تو اغوش گرفت و‌شروع کرد همرام‌گریه کردن.

***

دست های مهرداد رو تو دست هام فشردم.
با چشم های غمگین زل زد تو چشم هام و نالید :

_لیلی باورم نمیشه اومده باشی.
اشکامو با دستم پاک کردم.
خم شدم و پیشونیش رو بوسیدم.

_چه بلایی سرت اومده مهرداد!!؟

مهرداد خنده ی ارومی کرد و گفت :

_بلایی که حقم بود.

#مرد_پولدار263
1.2K views06:30
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:08:11
یکمم کلاسیک ببینم
1.2K views08:08
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:08:07 هَرجایی
#پارت_۶


_سواری کن توله....



مردو*نگیشو که عین تیر برق خبردار وایساده بود رو با دستش نگه داشت.
خودم مر*دونگیشو روی سور*اخم تنظیم کردمو آه کشون نشستم روش.
آخ لعنتی مثل یه تیکه چوبِ خشک سفت و راست بود.
با رفتنش توی و*اژنِ همیشه تنگم با هم آه و ناله کردیم و لذت بردیم.
تا ته روش نشستم و با مکثی خودم روش بالا پایین شدم.
دستشو دراز کرد و سینمو توی مشتش گرفت و مثل خمیر توی دستش ورز داد.
سرمو به عقب خم کردمو ناله سر دادم:



_آخ....آااا.....آههه.....آخ لعنتی چقدر کلفتی آی....




انگار سرعت من هر چقدر بود بازم راضیش نمیکرد که رونامو به بالا فشار داد تا یکم بالاتر خودمو نگه دارم و وقتی اینکارو کردم خودش شروع کرد به تل*نبه زدن.
با صدایی که به شدت تحلیل رفته بود و انگار از کو/نش در میومد گفت:


_جوری جرت میدم که تا سه روز گشاد گشاد راه بری.....آهههه....لعنتی چه تنگی تو....چرا قبلا ندیدمت....آه



با حرص و جوش حرفاشو میزد.
تند تند پر و خالیم میکرد.
داشتم به ارگاسم نزدیک میشدم و ناله هام اوج گرفته بود که یهو ع*ضوشو ازم بیرون کشید و یهو دوباره پرتم کرد روی تخت و اومد روم.
تند و سریع مر*دونگیشو فرو کرد توی و*اژنم و دیوانه وار خیلی محکم شروع کرد به ضربه زدن.
یهو حس کردم روی ابرام و با جیغی که کشیدم با لرزشی زیر تنش ارضا شدم.
من ارضا شده بودم ولی اون نه و دست از سرِ وا*ژنم برنمیداشت.
ضرباتشو محکمتر کرد و با آه مردونه و غلیظی زود ازم بیرون کشیدو آبشو روی سینه هام خالی کرد که...

https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0

پارت واقعی رمان کپی ممنوع

بهنوش فاحشه ای که برای تور کردن پرهام مایه دار دست به هر کاری میزنه حتی خوابیدن باهاش اما هیچ چیز اونطور که فکرشو میکرد پیش نمیره چون پرهام فقط دل به دل یه دختر (تِرِسا) داده و وقتی ترسا رو تنها توی خونه گیر میندازه اونو...

https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
1.2K views08:08
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:08:07 ⁠ - ک‌‌*یر دایی و توی خودت جا می‌کنی یا خودم بکنم؟

با بغض به در بسته نگاه کردم.

- دایی الان یکی میاد، تروخدا برو.

لبخند عصبی زد و انگشتش و دور لبش کشید.

- لاوین دیوونم نکن، برو روی تخت، با این لباس اومدی اون وسط فکر کردی بی صاحابی؟ نکنه یادت نیست دیشب داشتی زیر کی جر می‌خوردی و ناله میکردی؟

سعی کردم آرومش کنم، دستم و روی سینش گذاشتم که پسم زد و روی تخت پرتم کرد، لباسام و بی توجه به التماس هام کند و دستاش و قاب سینم کرد و نوک سینم و فشرد.
ناله‌ای کردم که شورتش و درآورد و کلفتش و روی بهشتم زد.

- پاشو... می‌خوام خودت بشینی روش، می‌خوام چشمای خمارت و ببینم!

بلند شدم و دایی به تخت تکیه داد، پاهام و باز کردم و دستی به بهشت خیسم کشیدم که پف کرده بود، دایی نگاه قرمزش و به بهشتم داد.

- باهاش ور نرو بشین روش!

جلو رفتم و قبل از اینکه بخوام روی کلفتش بشینم سرم و خم کردم و کلاهک صورتی رنگشو توی دهنم فرو کرد. لیسی به کلاهک صورتی رنگش زدم و اون چشماش و با شه‌وت بست.

- دهنت و گاییدم لاوین، درست بخور! دیوونم نکن!

از اینکه میتونستم از خود بی خودش کنم به خودم بالیدم و با لبخند شیطنت آمیزی که روی لبم بود لیس های پر تفی به مردونگیش زدم که طاقت نیاورد و محکم سرم و به خودش فشرد که کل مردونگیش توی دهنم رفت و عوق زدم.

سرم و فاصله دادم و با اخم نگاهش کردم که تک خنده‌ای کرد و دو طرف کمر باریکم و گرفت.

- بسه دیگه این همه دلبری کردن، اگر نشینی روش اول تاخیری میزنم و بعد خودم طوری جرت بدم که راهی بیمارستان بشی!

کمی به خودم لرزیدم، دوباره دستم و سمت بهشتم بردم تا شه‌وت قبلیم و برگردونم که محکم روی دستم زد و با یک حرکت کل مردونگی بزرگش و توم جا داد.

تا خواستم اعتراض کنم لبش و به گوشم چسبوند و لیس زد.

- فقط یک بار دیگه به خودت دست بزن ببین چه بلایی سرت میارم لاوین، زود باش، خودت و تکون بده!

https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl

لاوین، دختر ۱۶ ساله ای که شب تولد رفیقش دایی ناتنیش بهش تجاوز میکنه.
مردی ۳۵ ساله که زن داره، اما دلش میره برای خواهرزاده کم سن و سال و شیرینش..
مخفیانه باهم وارد رابطه میشن تا وقتی که..


#ممنوعه_بزرگسال
ظرفیت بخاطر صحنه های باز محدود
1.1K views08:08
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:07:54
بی احساس
دیدی گفتم ته این رابطه بن‌بسته :)
#شادمهر
1.2K views08:07
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:07:49 #دونفری توی #کوچه تاریک کشیدنم
+ هیش ، میخوایم یه کوچولو #ارضات کنیم .
یکیشون #ممه هام گرفت و اون یکی دستش داخل #شورتم برد _ آههه شما کی هستین

یکیشون نوک سینه هام خورد و اون یکیم انگشتش تا ته تو #واژنم فشار داد

_ آههههه شماها کی هستین چقد خوبییین
+ هیش مهم نیست هرشب میای اینجا #جنده کوچولو؟

پشت سر هم تند تند #ارضا شدم و تو بغلشون افتادم
_ من #جنددم، هرشب میام آههههه
#داغی #کیرشون لای #بهشتم حس کردم و بلند #ناله کردم و از پایین #بهشتم #خیس شد

یکی دیگشون انگشتش تو سوراخ #باسنم فشار داد و تند تند عقب و جلو میکرد زانوهام سست شد و کف #کوچه افتادم از پشت #باسنم باز کرد و دوباره با انگشتاش #تلمبه میزد تو کونم
#لباسام تو #کوچه درآوردن و شروع کردن به #دستمالی کردنم

_ آهههه کسی میبینه و دوباره لرزیدم
+ هیش هیچکس نیست #جنده کوچولو
دوباره از سر #شهوت جیغ زدم و از پشت باسنم براشون #لرزوندم
_ من بکنین آههه لطفا من #بکنین می‌خوام من به #آرگاسم برسونین
دونفری بغلم کردن و من داخل جعبه پشت ماشین انداختنم و ...

https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
1.1K views08:07
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:07:49 ⁠ ⁠ سکـــــسِ محـــــارم

تند تند تو #ک_صم تلمبه میزد.
زیر گوشم گفت: داری زیر کی جر میخوری
#ج_نده
با درد نالیدم:زیر تووو ، زیر داداشم دارم جر میخورم!
تا اینو گفتم جری تر شد و سرعت
#تل_مبه هاشو زیاد کرد و....
https://t.me/+MJh-MvBiMBYzYzM0
https://t.me/+MJh-MvBiMBYzYzM0
_حالا دیگه کارت به جایی رسیده که از دستور من سرپیچی میکنی #هر_زه#هر_زه

با
گریه نالید :
+گوه خوردم ببخشید داداش!

پرتش کردم رو تخت دست و پاشو بستم و
#دیـ*لدو برداشتم و بدون اینکه بهش چیزی بگم . سریع فرو کردم توی #بهشتش از حرکت ناگهانیم #دردش گرفت جیغش به هوا رفت ...

همزمان که #دیلـ_ـدو روشن کردم تا توش تلمبه بزنه منم از پشت شروع کردم با دست تو #با_سنش تند تند #تلمبه زدن.

از پشت روش خم شدمو #سیـ*نه های بزرگ و #گردشو تو مشتم گرفتم و #فشاری بهشون دادم.
با حرکت بعدیم #آه منم رفت به هوا. اون خیلی #تنگ بود و من خیلی از این تنگی #لذت میبردم...
دستمو در اوردم و #پلاگ فلفلی رو یک ضرب وارد #با_سنش کردم جیغ بلندی کشید سریع #گگ رو رودهنش قرار دادم

پاهاشو باز کردم و  سرعت #دیــ**لدو بیشتر میکردم با دستم شروع کردم به مالیدن #چو_چولش کردم نگاهی بهش انداختم که #بیحال افتاده بود رو #تخت و داشت...
https://t.me/+MJh-MvBiMBYzYzM0
https://t.me/+MJh-MvBiMBYzYzM0
https://t.me/+MJh-MvBiMBYzYzM0

سکــ ـــس خشن بردگی خواهر برادری
شکنجه همراه با سکـ ـس
1.1K views08:07
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:07:48 #پارت۱
#پارت‌واقعی


- بعدش قرص بخور که حامله نشی، از حاملگی فقط وقتی که تا دسته توتم‌و دوست دارم!


گیج و مست قهقه می‌زنم، درکی از حرف‌ هایش نداشتم، تنش روی تنم سر می‌خورد، کنار گوشم پر از هوس در حالی که انگشت‌هایش تارِ موهایم را می‌کشید، زمزمه کرد:


- دیدی بالاخره کردمت نباتم؟ بالاخره مالِ من شدی!


دردی خفیف در استخوان‌هایم ترکید:


- آیــی!


سر و صورتم را غرق بوسه کرد:


- جان، جان تموم شد نباتم، دردت اومد دورت بگردم؟ دِ لامصب من هنوز سرشم نکردم توت که اینطوری به آه و ناله افتادی!


مشتی به شانه‌اش کوباندم، سعی داشتم روی تخت خودم را عقب بکشم اما زورِ مورچه‌ای من کجا و زورِ او کجا؟


- هیــش نبات، آروم عزیزم! سلیطه بازی در نیار بذار کارمو کنم، الان تموم میشه، الان فقط و فقط بهت لذت میدم زندگیم!


نق نق کنان سر جایم تکان می‌خورم، مستی داشت از سرم می‌پرید و اکنون می‌‌دانستم اینجا بودنم، آن هم زمانی که تن لختم زیرِ تن شیرزاد می‌رقصد، درست نیست!


شانه‌اش را چنگ می‌زنم، بدون عقب نشینی و حریص استخوان ترقوه‌ام را می‌بوسد:


- نکن...نکن ش...شیر..زاد! دارم...اذیت میشم نمی‌خوا...م!


بی توجه به من، خودش را میان پایم جابه‌جا می‌کند:


- واسه اذیت شدن یکم دیره، وقتی داشتی زیرم جلزو ولز می‌کردی که بکنمت باید فکر اینجاشم می‌کردی!
الان تمومش میکنم، الان مال هم میشیم، آ آ نیگام کن...


چشم‌های خیسم به چشم‌هایش دوخته می‌شود، نیشخندش عمیق تر شده و قبل از اینکه کار را یکسره کند، درب اتاق محکم به داخل کوبیده شد و صدای فریاد ریز و زنانه‌ای حلرزون‌های گوشم را لرزاند:


- فرار کن شیرزاد، مامورا ریختن تو حاج عَبِدم باهاشونه!



https://t.me/+xUDVJXJF1LBjZjc0
https://t.me/+xUDVJXJF1LBjZjc0
https://t.me/+xUDVJXJF1LBjZjc0
https://t.me/+xUDVJXJF1LBjZjc0


اون عَبِده!
حاج عَبِد بنان!
مردِ سن بالای زن گریزی که غرقِ دین و ایمون خودشه و بسم الله از زبونش نمیفته!
مردی که حتی وقتی صدای پاشنه‌ی کفشش تو راسته‌ی بازار میپیچه همه واسه‌ش رو زمین لُنگ میندازن!
مردی که حتی یه بارم تو چشمای یه زن زل نزده...اِلا من!
منِ یاغی و سربه هوا که دلدادگی و هوسم کار دستش داد، منی که تنم زیرِ تنِ خواهر زادش به رقص در اومد و اون از سر مردی و مردونگی گناهِ منو گردن گرفت...
و حالا من نباتم! 
دخترِ دست خورده‌ای که می‌دونم حاج عبد شرمش میگیره نگاش کنه!
ولی من قسم خوردم اون مردو طوری اسیرِ خودم کنم که یک لحظه هم بدون من نتونه سر کنه...

https://t.me/+xUDVJXJF1LBjZjc0
https://t.me/+xUDVJXJF1LBjZjc0

داستانِ عشقی حاجیِ سن بالا و دختر کوچولوی دبیرستانی
1.2K views08:07
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:06:28 مرد شیک و پولدار


_خوب دیگه باز دنبالت بود.
مثل این چند روز.
سرمو کج کردم و گفتم :
_تو چی بهش گفتی!!؟
_چی می خواستی بهش بگم!!؟
پیچوندمش دیگه.

نفسمو بیرون دادم.
انتظار داشتم امروز رو یه کاری کرده باشه و‌به بابا حرفی بزنه.
اما انگار اشتباه می کردم

اخمی کردمو از کنار بلندشدم.
_کجا!!؟
با حرص گفتم :
_برم کمک خانجون.دست تنهاس.
نغمه خنده ای کرد و گفت :

_حالا عصبی نشو داشتم شوخی می کردم.
خودت رو اماده کن بابات میاد دنبالت.
با چشم های گرد شده‌نگاهی بهش انداختم.

_یعنی چی خودمو اماده کنم!!؟
مگه به بابام گفتی کجام!؟؟
زهر خندی زد و گفت :

_من مثل تو این همه سنگ دل نیستم.
امروز اگه حالو روزش رو میدی خودت با پای خودت می رفتی خودنتون.
حالش اصلا خوب نیست
می گفت حتما باید ببینتت.

سری تکون دادم و باشه ای گفتم.

****

با خجالت سوار ماشین شدم
بابا همین که منو دید لبخند تلخی زد.
از سر ووضع بابا تعجب مردم.

این همه ژولیده!!؟
واقعا عجیب بود.بابا ماشین رو به حرکت در اورد.

_خوبی بابا!!؟
به سختی لب زدم :
_خوبم بابا اما شما انگار خوب نیستین.
بابا اهی کشید و جواب داد :

_صبور باش دخترم رسیدیم همه چیز رو تعریف می کنم برات.
نمی دونم چرا اما باز همون درد قلب اومد سراغم.
حس خوبی نداشتم.
قلبم داشت می اومد تو دهنم.

#مرد_پولدار262
1.2K views08:06
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 23:30:40
ای که میسوزم سراپا تا ابد در حسرت تو ..
#ابی
1.2K views20:30
باز کردن / نظر دهید