دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

عروس

لوگوی کانال تلگرام aroarhah — عروس ع
آدرس کانال: @aroarhah
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 11.95K
توضیحات از کانال

هات⁦♨️⁩💥

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 12

2023-04-22 10:26:36
مینویسم اسمتو رو سینه‌م ..
479 views07:26
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 10:26:26 هَرجایی
#پارت_۶


_سواری کن توله....



مردو*نگیشو که عین تیر برق خبردار وایساده بود رو با دستش نگه داشت.
خودم مر*دونگیشو روی سور*اخم تنظیم کردمو آه کشون نشستم روش.
آخ لعنتی مثل یه تیکه چوبِ خشک سفت و راست بود.
با رفتنش توی و*اژنِ همیشه تنگم با هم آه و ناله کردیم و لذت بردیم.
تا ته روش نشستم و با مکثی خودم روش بالا پایین شدم.
دستشو دراز کرد و سینمو توی مشتش گرفت و مثل خمیر توی دستش ورز داد.
سرمو به عقب خم کردمو ناله سر دادم:



_آخ....آااا.....آههه.....آخ لعنتی چقدر کلفتی آی....




انگار سرعت من هر چقدر بود بازم راضیش نمیکرد که رونامو به بالا فشار داد تا یکم بالاتر خودمو نگه دارم و وقتی اینکارو کردم خودش شروع کرد به تل*نبه زدن.
با صدایی که به شدت تحلیل رفته بود و انگار از کو/نش در میومد گفت:


_جوری جرت میدم که تا سه روز گشاد گشاد راه بری.....آهههه....لعنتی چه تنگی تو....چرا قبلا ندیدمت....آه



با حرص و جوش حرفاشو میزد.
تند تند پر و خالیم میکرد.
داشتم به ارگاسم نزدیک میشدم و ناله هام اوج گرفته بود که یهو ع*ضوشو ازم بیرون کشید و یهو دوباره پرتم کرد روی تخت و اومد روم.
تند و سریع مر*دونگیشو فرو کرد توی و*اژنم و دیوانه وار خیلی محکم شروع کرد به ضربه زدن.
یهو حس کردم روی ابرام و با جیغی که کشیدم با لرزشی زیر تنش ارضا شدم.
من ارضا شده بودم ولی اون نه و دست از سرِ وا*ژنم برنمیداشت.
ضرباتشو محکمتر کرد و با آه مردونه و غلیظی زود ازم بیرون کشیدو آبشو روی سینه هام خالی کرد که...

https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0

پارت واقعی رمان کپی ممنوع

بهنوش فاحشه ای که برای تور کردن پرهام مایه دار دست به هر کاری میزنه حتی خوابیدن باهاش اما هیچ چیز اونطور که فکرشو میکرد پیش نمیره چون پرهام فقط دل به دل یه دختر (تِرِسا) داده و وقتی ترسا رو تنها توی خونه گیر میندازه اونو...

https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
505 views07:26
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 10:26:26 #پارت_۲۷
میراث

-لابد بار اولته توام؟

-نه.

-پس بجنب دیگه از آدم‌‌های ماست خوشم نمیاد.

دختر روبه رویش قرار گرفت و به چشم‌های میراث خیره شد لبخندی روی لب‌هایش شکل گرفت.

-آقا شما زیادی جذابید.


میراث نیشخندی روی لب‌هایش شکل گرفت و گفت:

-آقا چیه؟ مگه من پادشاهم؟ میراث صدام کن. اسم تو چیه؟

دختر همانطور که بدن میراث را نوازش می‌کرد، جوابش را داد.

-ندا.

دست‌هایش اصلا گرما نداشت اما ترجیح داد اهمیتی به این موضوع ندهد، ندا خودش را به جلو کشید و با جرات زیاد لب‌هایش را روی لب‌های میراث گذاشت.

درحال بوسیدن یکدیگر بودند که دست ندا پیشروی کرد و ربدوشامبر میراث را از تنش در آورد و شروع به نوازش سینه‌‌اش کرد.

موهایش را از پشت سر در دست گرفته بود و محکم ضربه می زد.
صدای ناله زنِ ناشناخته تمام خانه را پر کرده بود.

میراث هیچ لذتی نداشت، فقط درد می‌کشید.

دست بر روی بدن زن گذاشت و سرعتش را بیشتر کرد.
آن قدر باز بود، که بدون درد خودش را درونش حرکت می کرد.

یک لحظه بی حوصله فریاد کشید:


-گمشو اونور بابا! اینقدر گشادی که هیچ لذتی نمی‌برم! فقط به خواجه حافظ شیرازی ندادی ،نه؟

زن، بدون این که توجه کند ،از پایین تخت با بدن لختش به طرف او آمد.

-من فقط این ماه با تو بودم عزیزم! تو خودت یکم خشنی این بلارو سرم آوردی!

رویش را جمع کرد و با حالتی چندش آور به او خیره شد.


-گشاد چه هیچی غار علی صدر شدی بابا! به خاله میگم جای دیگه بفرستت به درد من نمیخوری.....


همان لحظه دخترک بکری که تمام فکر و ذکر میراث را درگیر خودش کرده بود وارد شد.
صدای طنازش در گوش میراث طنین انداخت:

_دو برابر قبلی پول میخوام...در ازاش میتونی هر چقدر که بخوای منو به جای این گشاد روی تخت بالا و پایین کنی...


میراث درنگ نکرد.
زن چندش آور را کنار زد و با رسیدنش به دخترک چشم توسی با یه حرکت...


https://t.me/+eHSPs8tFsC8xZDU0
https://t.me/+eHSPs8tFsC8xZDU0
https://t.me/+eHSPs8tFsC8xZDU0

میراث پسر خوش گذرون و عیاشی که تعداد زنهایی که روی تختش رفت و آمد دارن از موهای سرش بیشتره ولی یه شب ناخواسته با یه دختر همخواب میشه و با حامله شدن دختره...

https://t.me/+HLSXwhZnnF01ZDg8
https://t.me/+HLSXwhZnnF01ZDg8
https://t.me/+HLSXwhZnnF01ZDg8
486 views07:26
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 10:26:09
بازم چون زیباست ..
469 views07:26
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 10:25:58 #پارت_5
#هرزه_بیگناه

چهاردستو پاش کردم و کو*نم رو روی کو*نش گذاشتم و روش نشستم

یکی از دیل*دو هارو تو کو*ن سارا و بالاییو تو کو*ن خودم فرو کردم و دستگاه رو درجه کم گذاشتم

دوتاش همزمان شروع کردن تو کو*نمون عقب و جلو شدن

یکم که گذشت درجه رو زیادتررر کردم

اولش فقط درد بود اما بعد جاشو به لذت داد ...

بهش*ت پر آبم رو به کونش مالیدم جیغامون کل اتاقو برداشته بود ...

از شه*وت و هیجان زیاد مدام اه میکشیدیم

_اههههههه اییییییی

_اخخخخ کتیییی ج*نده جر خووووردم

با حرفش خندم گرفت یه نگاه بهش انداختم انگار راحت نبود از روش بلند شدم

عوضی انگار منتظر همین حرکتم بود که بلند شد و با ولع به*شتم رو توی دهنش فرو برد و کل آبم رو خورد.

دهنش رو فاصله داد و انگشتش رو محکم به چوچ*ولم کشید و ضربه روی بهش*تم زد

وایستاده بودم که پاهام شل شد، دولا شدم که....

https://t.me/+3ufld81QAOQ2NTg0
#دیگه_دخترارو_هم_نمیشه_تنها_تو_خونه_گذاشت_همدیگرو_پاره_میکنن!
#لزبینا_تو_خونه_خالی_همدیگرو_میگان
https://t.me/+3ufld81QAOQ2NTg0
https://t.me/+3ufld81QAOQ2NTg0


#پارت_97
#هرزه_بیگناه

_اوممم.. #بخور جن*ده جونم.. بخورم عزیزم..

عقب کشیدم که برم #دیلدو کمری رو ببندم و #جرش بدم که دستمو گرفت و کشید پرتم کرد رو تخت

_امشب اون پلاستیکا رو نمیخوام!.. #گوشت خالص بهش*تت میخوام.. بیا بذارش لای پام. #خیسیتو حس کنم... البته وایسا قبلش میخوام بکنمش دهنم، احتیاج دارم با آبت #جون بگیرم.

پامو تا جایی که میتونستم #باز کردم و ....

#بکن_بکن_دوتا_دختر_حشری
زیر ۱۸ جوین نده
https://t.me/+3ufld81QAOQ2NTg0
https://t.me/+3ufld81QAOQ2NTg0
467 views07:25
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 10:25:58 ک ص و کو نِ دختره رو دوتا ارباب خشن و هات تو شرکت جر میدن ظرفیت محدودیت داره

https://t.me/+0Mr3HGHiNZYxNTU8
https://t.me/+0Mr3HGHiNZYxNTU8

اوف اگه میخوای آبت بپاشه بیرون یه رمان اوردم که با هر پارتش جـ*ـق میزنی
https://t.me/+0Mr3HGHiNZYxNTU8
https://t.me/+0Mr3HGHiNZYxNTU8
https://t.me/+0Mr3HGHiNZYxNTU8

تو شرکت جلوی ارباب بزرگ کفش هاشو وسط پام فشار داد آه خفه ای کشیدم
و پاهامو باز کردم خودکارو پایین انداخت و الکی خم شد
خشن شورتم پایین کشید لیس عمیقی به چو*چو*لم زد آهی کشیدم

ارباب بزرگ در حالیکه آلـ ـت شق شدش رو میمالید و به سمتون اومد بی قرار چشم هام خمار شد.

با حشـ*ـریت لب زدم
- آههه اوففف با دوتا آلـ ـت جرم بدین آه...
پرتم کرد رو میز سوراخ با*سنمو لیسی زدو
یه ضرب آلـ ـــــت کلفت و درازش رو واردم کرد

لبمو به دندون گرفتم و محکم تکون خوردم، ارباب کوچیک نزدیک شد الـ ـتشو وارد بهـشـ*ـتـم کرد شروع به تلمبه زدن کرد

آبم راه افتاده بود از دو طرف داشتم جر میخوردم سیلی به با*سنم زد با حشـ*ـریت تمام گفت:
- جوووون جنـ*ـده کلفـ.ـ ـت دوس داری؟

با شدت زیاد تلمبه میزد تخم هاش تو بهشـ*ـتم حس میکردم نزدیک ار*ضا شدن‌ش بود که آبشو با فشار تو دهنم خالی کرد با ولع آبو لیسیدم و ارباب بزرگ...
https://t.me/+0Mr3HGHiNZYxNTU8
https://t.me/+0Mr3HGHiNZYxNTU8
https://t.me/+0Mr3HGHiNZYxNTU8
https://t.me/+0Mr3HGHiNZYxNTU8
ک ص و کو نِ دختره رو دوتا ارباب خشن و هات تو شرکت جر میدن ظرفیت محدودیت داره
471 views07:25
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 10:25:58 بیوه‌ی برادرم

#‌part120

دستاش و داخل شورتم می‌فرسته و چنگی به بهشتم میزنه، برای اینکه تنم و داغ کنه دستاش و رو چوچولم تند حرکت میده و دست آزادش چنگ میشه رو بالا تنم.

_جووون! سوتینم که نپوشیدی!

بخاطر حرکت دستاش بین پام نبض زدو خیس شد.
نفس های کشداری کشیدم و بین تنش وول خوردم.
منتظر بودم ادامه بده ولی کامران دستاش و از داخل شورتم در میاره.

فکر کردم می خواد عقب بکشه ولی وقتی تنش و از پشت بهم چسبوند و باس‌نم و چنگ زد وحشت زده تکونی به خودم دادم

_چیکار می خوای بکنی کامران!!

_می خوام این باسن خوش فرمت و امتحان کنم آخ که حتی با دیدنشم سیخ کردم.
مردونگی سیخ شدش و از پشت بهم میماله.


_حتی فکرشم نکن، درد داره من نمی خوام.

اسپنک محکمی زد و گفت:

_چرا فکرش و نکنم؟! ببینم نکنه تو تاحالا سک.س از پشت و تجربه نکردی اره؟!!
نکنه داداشم تا حالا از پشت نکردت؟!!

جیغی میکشم و می‌خوام از بغلش بیام بیرون که تو یه حرکت شورتم و می‌کشه و پایین و سوراخ باس.نم و باز می‌کنه.

_اووف این که مثل سوراخ بچه ها آکه! جوون چه تنگ و صورتی.

پس خودم امشب این سوراخ تنگت و افتتاح میکنم.
قبل از اینکه مخالفتی کنم سر کلاهکش و با سوراخم تنظیم می‌کنه و با یه فشار واردم می‌کنه.

_اخخخ سوختم...

https://t.me/+z2i2YFOyHWtlMWZk
https://t.me/+z2i2YFOyHWtlMWZk
https://t.me/+z2i2YFOyHWtlMWZk

کامران پسر هات و خشنی که عاشق زن بیوه ی برادرش میشه و هرشب پنهونی عقب و جلوش و یکی می‌کنه

ممنوعه و فول سسکی
476 views07:25
باز کردن / نظر دهید
2023-04-21 10:44:03
تو که نیستی دل من مثل گلای پرپره ..
973 views07:44
باز کردن / نظر دهید
2023-04-21 10:43:57 - یارا که سرشو برگردوند برام بخورش.

چشم گرد شد و لب زدم:
- اینجا سر میز؟

چشمکی زد و گفت:
- تو میری زیر میز و به امیرعلی کوچیکه میرسی.

یارا که رفت دستاش رو بشوره؛ رفتم زیر میز و بین پاهای امیرعلی جا گرفتم.
شلوارش رو پایین کشید و...

- باده کو؟
دستم رو کشیدم دور کلاهک آلتش و امیر علی بی قرار لب زد:
- رفت بخوابه.

اما من اون زیر بودم؛ بین پاهای شوهره دوستم!

- عه چه زود رفت.

خواستم فاصله بگیرم اما امیر سرم رو گرفت تا نتونم دور بشم و آلتش رو دوباره وارد دهنم کرد.

- خوابش میومد.

یارا بی خبر از همه جا مشغول عشوه ریختن برای شوهرش بود و امیر علی بی قرار چنگی به موهام زد.

- لنتی دهنتم مث خودت تنگ و داغه!

یارا متعجب پرسید:
- خوبی چرا عرق کردی؟ ببینمت.

ترسیده خودم رو جمع کردم اما امیر علی توجهی نکرد و خودش رو داخل دهنم به حرکت دراورد!

https://t.me/+7ZWIXiTiW880MmQ0
https://t.me/+7ZWIXiTiW880MmQ0

خیانت و رابطه ی پنهانی
مناسب برای سنین بالای 23 سال؛ داری صحنه های جنسی
#پارت‌واقعی‌رمان
929 views07:43
باز کردن / نظر دهید
2023-04-21 10:43:56 _ پام کنم یا بازم میخوای بکنی؟!

_ نفر بعدی رو بفرست تو، تو دیگه تکراری شدی هرزه!

قلبش از شنیدن آن صدای آشنا و مخمور گرفت.
هق هقش را پشت دستانش پنهان کرده و صدای مرد بی معرفتش را با جان و دل گوش داد.

دلتنگش بود و بعد از ماه ها دوری، او را در این فاحشه خانه دیده بود.

آن هم درست زمانی که تمام دختران فاحشه خانه را برای یک شب خریده بود!

پری که ناله کنان بیرون آمد، حواسش را جمع کرده و خودش را به آن راه زد.

فکش را چسبیده و از درد ناله میکرد.

_ پدسگ چه مردونگی ای داشت، همه سوراخام جر خورد!

صدای شکستن قلبش را شنید. دستانش مشت شد و نفس زنان به دیوار تکیه زد.

_ هوی دختر، برو تو... نوبت توعه!

ماتش برد، او را میگفت؟!
دور و برش را نگاه کرده و با ندیدن کسی، انگشت اشاره اش را سمت خود گرفت.

من و من کنان و با قلبی که در دهانش میزد نالید:

_ م... من؟ من که نمیتونم‌‌...

پری بی حوصله دستی در هوا تکان داد.

_ پول خوبی داده بالای هممون، بفهمه زیر و رو کشیدیم پوست از سرمون میکنه.
برو شاید دیدت و دلش سوخت، کاریت نداشت... بدو الان سگ میشه.

از بازوی پری آویزان شده و ملتمس پچ زد:

_ برو وضعیتمو براش بگو، شاید بگذره ازم... تو رو خدا... من نمیتونم...

پری با حرص سمت در اتاق هلش داده و از پشت دندان های چفت شده اش غرید:

_ پول داده بیشرف میفهمی؟ خریدتمون که بهش حال بدیم... برو زر مفت نزن.

هق ریزی زد و به زور پری وارد اتاق شد. نفس کشیدن در هوایی که به شدت بوی او را میداد برایش سخت بود.

تن لخت او را میان هاله ای از دود دید و قلبش از تپش ایستاد.

تنش رعشه گرفت و از ترس به سکسکه افتاد.

_ دستتو بذار رو میز، خم شو پشتتو بکن به من... سریع!

سرش را تا جای ممکن پایین انداخته بود مبادا او را بشناسد.

به زحمت از دست پاشاخان، معروف ترین و پر نفوذترین مرد شهر فرار کرده بود و اگر پیدایش میکرد...

به سختی کمی به سمتش خم شد که صدای پوزخند همیشگی اش را شنید.

_ کدوم هرزه ای با لباس سرویس میده که تو دومیش باشی؟
لخت شو وقت ندارم دو ساعت معطلت وایستم.

لب گزید و نفس بریده دست سمت لباسهایش برد. یکی یکی روی زمین پرت شدند و لخت و عور پشت به مرد ایستاد.

_ خم شو!

خجالت زده و گر گرفته از شرایطش، روی میز خم شد.
از استرس تمام تنش یخ بسته بود که صربه ای محکم به باسنش خورد.

_ کامل خم شو حروم زاده، کامل!
اون لاپای هرزتو کامل ببینم، بدو!


اشک از چشمش سرازیر شد و تا جایی که میشد خم شد. باز شدن بین پایش را حس کرد و دلش خواست بمیرد.

دست مرد بین پایش نشست و گرمای تنش را حس کرد.
روی تنش خم شده و کنار گوشش با لحنی ترسناک پچ زد:

_ فکر کردی نمیتونم پیدات کنم گنجیشک؟!

نفسش رفت و ترسیده زیر تن مرد لرزید. با فرو رفتن انگشت مرد آخ پر دردی گفت و تنش را منقبض کرد.

_ آخ نکن تو رو خدا... پاشاخان...

موهایش اسیر چنگال های مرد شده و سرش را با حرص به میز کوبید.
شکم برآمده اش را که نشان میداد ماه های آخر بارداری را میگذراند به میز فشرد و صدایش چقدر درد داشت...

_ از من، از شوهرت، از کسی که جونش واست در میرفت فرار کردی که زیر خواب مردا شی؟
از کدوم حروم زاده ای حامله ای؟ هوم؟
شاید خودتم نمیدونی باباش کیه، هوم؟

از دردی که زیر شکمش پیچید ناله ای کرد و گریان به التماس افتاد.

_ تو رو خدا پاشاخان... غلط کردم... بچم... ولم کن...

با حس عضو مرد بین پایش، به تقلا افتاد و صدای بی رحمش را شنید.

_ با یه زیر خوابی تولید شده، با یه زیر خوابی ام میمیره!
من این لکه ی ننگو از تو شکمت میکشم بیرون، با همین دستای خودم.
زندت نمیذارم بیشرف... از من فرار میکنی، آره؟!

اولین ضربه ی بی انعطاف مرد نفسش را برد. جیغ بنفشی کشید و ضربات را یکی پس از دیگری درونش حس کرد.

نایی نداشت و با حس گرمای خون میان پاهایش، سست شد و چشمانش روی هم افتاد.

تن بی جانش را بی رحمانه روی زمین پرت کرد و خیره به خون بین پایش پوزخندی زد.

_ هنوز اولشه مدوسا، اولشه...

صدای مبهوت پری در گوشش پیچید و ضجه زنان کنار مدوسا نشست.

_ بیشرف به بچش رحم نکردی؟
هر روز منتظر بود تا شوهرش برگرده دنبالش... بچشو با چنگ و دندون حفظ کرد، میگفت باباش میاد دنبالمون...
با کلفتی اینجا موند و دم نزد، خدا لعنتت کنه مرد...
چه بلایی سرش آوردی؟

بچه ی خودش بود؟!
بچه ی خودش...

https://t.me/+ywBSfuLRC95iNDE0
https://t.me/+ywBSfuLRC95iNDE0
https://t.me/+ywBSfuLRC95iNDE0
https://t.me/+ywBSfuLRC95iNDE0
https://t.me/+ywBSfuLRC95iNDE0
https://t.me/+ywBSfuLRC95iNDE0
https://t.me/+ywBSfuLRC95iNDE0
928 views07:43
باز کردن / نظر دهید