دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

#زخم50 با ترس دستمو بردم پشتم تا مانع بشم که مچ دستمو گرفت و | عروس

#زخم50

با ترس دستمو بردم پشتم تا مانع بشم که مچ دستمو گرفت و مانع شدو شروع کرد اون شمع رو داخل مق*عدم فرستادن.‌وقتی که از نتیجه ی کارش راضی شد دست برداشت از ادامه...

دستشو نوازش وار رو قوس کمر کشید و گفت: تندیسی زیبا از این بدن...این ردهای ترکه روی باس*نت رو دوست دارم...

و صدای فندک که اومد فهمیدم میخواد روشنش کنه. ضربان قلبم رفته بود بالا ولی دوست داشتم ادامه بده. انگار بیشتر و بیشتر تمایل پیدا میکردم.

_این بزم با نور این شمع زیباتر میشه...

شمع شروع کرد چکه کردن و چکه های داغ پارافین میریخت رو باس*نم. دقیق وسط خط باس*نم و اطراف مق*عدم، جاهایی که پوست حساس تر و نازک تری داشت.

و من میترسیدم حتی ذره ایی تکون بخورم و بدتر شه موقعیتم.

اومد جلوم... دست گذاشت زیر چونه ام و سرمو گرفت بالا. با چشمای خیسم خیره ی چشماش شدم. قطره قطره های داغ شمع میریخت دور مق*عدم و هربار چهره ام از داغیش میرفت تو هم...

_یکساعت...‌ و تو این یکساعت به موقعیت خودت فکر کن. حالتی که الان هستی رو تو ذهن خودت تجسم کن. پوزیشنت رو تو ذهنت بساز..با باس*ن سرخ شده از ترکه، چهار دست و پا در حالیکه شمع تو مق*عدته و روشن در حال چکه کردن امشب رو گذروندی... و با خودت تکرار کن اختیار تمام تو با منه...

_آقا...

دستشو گذاشت رو بینیش و گفت: لال...

بلند شد و از اتاق رفت بیرون. من مونده بودم و وضعیتی که داشتم. هر تکونی که میخوردم نه تنها پوست بریده شده ی باس*نم کشیده میشد و دردش چند برابر، بلکه با هر تکون شمع های آب شده و داغ به جای چکیدن یسره شره میکرد و با حرارت بیشتری منو میسوزوند.

و دقیقا کاری که گفت رو ناخودآگاه انجام دادم... چشمام رو بستم و حالتی که درش بودم رو تصور کردم و از این درد و تحقیر یه حال عجیبی بهم دست میداد. از اینکه تحت کنترل کسی هستم که در عین درد دادن بهم تمام حواسشم پی حفاظت کردن از منه...

در باز شدو صدای قدمهاش که بهم نزدیک میشد.‌ کنارم رو تخت نشست و با فوتی شمعو خاموش کرد و...
https://t.me/+4ZS0IMtqg35hN2Jk
https://t.me/+4ZS0IMtqg35hN2Jk

#بی‌دی‌اس‌ام