Get Mystery Box with random crypto!

ANNA

لوگوی کانال تلگرام bdsmlearn — ANNA A
آدرس کانال: @bdsmlearn
دسته بندی ها: تلگرام , محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 198
توضیحات از کانال

The story of ANNA 🍓🍷🖤🔞
#BDSM_novels
A novel for teenagers

Ratings & Reviews

4.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2022-06-26 08:38:23 Justin:

دوستش داشتم
لعنتی من کسی رو به جز مادرم دوست داشتم؟
به جز پدر و خواهرم دوست داشتم؟
باورم نمیشه
اون هیچ نسبیتی با من نداره
من فقط  ازش استفاده میکنم
از بدنش از تنهاییش
حالا دوسش داشتم
حالش بد بود
دکتر دیده بودتش و رفته بود و الان پرستارش اینجا مونده بود 
بهش سرم وصل بود
حالت تهوع داشت و نمیتونست چیزی بخوره
پس مجبور بودن بهش مواد مغذی رو تزریق کنن
آیا از کارم پشیمون شده بودم ؟
از اینکه دیشب باهاش اینکارو کردم
جوابم یک کلمه هست
نه!!! 
شاید این واقعا عشق نبود شاید من فقط دلم براش میسوخت
ولی این امکان نداره
من هیچوقت دلم برای کسی نمیسوزه
من بدتر از اینا هم سر کسایی اوردم ولی دلم نسوخته این حس رو اولین باره که نسبت به کسی دارم
حس اینکه اگر ازم بپرسن یکیتون باید کشته بشه
تو یا انا؟ کدومتون رو بکشیم؟
من ازشون میخوام من رو بکشن
حس اینکه اگر هرچیزی ازم بخواد با تمام وجود تلاش می‌کنم بهش بدم
سرشو تو بقلم گرفتم و گونش رو بوسیدم دست رو صورتش کشیدم و نازش کردم بازم بوسیدمش
گریه کرد
سریع از پرستار پرسیدم دارو های مسکن کی اثر میکنه ؟
روبه انا گفتم انا هنوز درد داری؟
پرستار: تا الان باید اثر کرده باشه
گفتم خوبه
پرستار سرم تموم شده رو جدا کرد و از اتاق بیرون رفت
روبه انا گفتم حالت خوبه ؟
با چشمای ابی اشکیش بهم نگاه کرد قلبم درد گرفت
دلم خواست منم گریه کنم
پرسیدم مشکل چیه ؟
بازم نگاهم کرد تو بقلم گرفتمش و بوسیدمش و نوازشش کردم
از ناراحتیش ناراحت بودم ولی بازم دلم میخواست اون کارا رو باهاش بکنم
هنوزم دلم میخواست سخت بکنمش
چرا؟
چرا من باید مریض باشم؟
هیچ وقت از داشتن این مشکل احساس عجز نکرده بودم
هیچ کس هم من رو به خاطر این مشکل سرزنش نکرده بود
اما الان آرزو میکنم کاش منم مثل بیشتر آدما عادی میبودم
حس بد اذیت کردن کسی که دوسش داری داشت آزارم میداد
نیاز داشتم تا خوشحالش کنم تا خودم خوشحال باشم
به خودم بیشتر فشارش دادم
گفتم درد داری ؟
گفت خیلی کم تر شده
گفتم چیزی میخوای ؟
نگاهم کرد
با خودم گفتم بگو عزیزم
بگو عشق من حتما باید از من چیزی بخوای نمیشه که چیزی نخوای باید بخوای من خیلی قدرتمند تر از چیزیم که حتی بتونی فکرشو کنی پس باید بتونم عشق نو پای زندگیمو خوشحال کنم
انا با عجز گفت ولم کن آزادم کن بزار برم تروخدا ازت خواهش میکنم به کسی چیزی نمیگم با هیچ کس درباره تو حرف نمیزنم فقط بزار برم ازت خواهش میکنم التماست میکنم
و گریه و هق هقش بیشتر شد
انتظار این خواسته رو داشتم؟
اگه داشتم هیچ وقت این سوال رو نمی پرسیدم
میدونستم واقعا چی میخواد
اما انتظار نداشتم به زبون بیاره
صداش تو گوشم زنگ میزد
انا هنوز بین گریه هاش ازم خواهش میکرد آزادش کنم
با عصبانیت گفتم هنوز به اندازه کافی تنبیه نشدی که چنین حرفی رو میزنی؟
تو ماله منی تا ته دنیا فهمیدی؟
محکم تکونش دادم
با جدیت گفت نه!
چک محکمی تو گوشش زدم که رو تخت پرت شد و دماغش شروع به خون اومدن کرد
روانشناس خانوادگیمون با من و انا بار ها صحبت کرده و آخرین بار به من گفت که انا تا اینجا دچار سندرم استکهلم نشده پس به احتمال زیاد از این به بعد هم نمیشه
حالا با شنیدن جواب انا احساس ضعف میکردم
عاشق کسی شدم که میخواد از پیشم بره
موهاشو از پشت گرفتم و سرشو بالا اوردم و گفتم تنبیه این حرفت هم میمونه واسه یه وقت دیگه که حال و حوصلتو داشتم
بعد با حرص دوتا انگشت اشاره و کناریشو از رو لباس به سوراخ باسنش فشار دادم و سعی کردم فرو کنم تو سوراخش که جیغ بیجونی کشید
گفتم جوجه هنوز کونت پارست بعد واسه خودت تنبیه جدید درست کردی؟ واقعا؟
بعد اسپنک محکمی روی باسنش زدم که آخی گفت
لبم رو روی لباش گذاشتم و شروع کردم به گاز گرفتن لباش 
آخ که چه شیرین بود
شیرین ترین عسل دنیا
و با خودم به این فکر میکردم که چه کارای بوده که انا همیشه تو زندگیش دلش میخواسته انجام بده ؟
مثلا سفر به یه جای خاص؟
یا کنسرت خواننده مورد علاقه؟
یا داشتن یه اسباب بازی یا وسیله مثل یه ماشین گرون که هرکسی نمیتونه بخره یا یه پنت هوس تو ابرا ؟
چیزی شبیه به چیزایی که من توانایی هدیه کردن بهش رو دارم
835 views05:38
باز کردن / نظر دهید
2022-06-08 21:34:38 یه ضربه فقط یه ضربه دیگه مونده بود تا ارضا شه
نگه داشتم
خیلی وقت بود ارضا نکرده بودمش
چند وقتی میشد که سکس ها رو بعد از ارضا شدن خودم و قبل از ارضا شدن اون تموم میکردم
دلم میخواست برای ارضا شدن بهم التماس کنه و به پام بیفته
بلند گفتم فکر کنم گفتی نمیخوای ارضا بشی درسته
؟؟؟
کاکتوس رو تا ته تو کونش جادادم و شروع کردم به باز کردن دستاش گفتم
اگه ارضا شدن دلت میخواد باید با همون کاکتوس توی کونت رو کیرم بشینی و خودتو ارضا کنی
جونی براش نمونده بود
دراز کشیدم
خون از لای سوراخ کونش
و کناز کاکتوس هنوز جاری بود  
گگش رو باز کردم گفتم اگه میخوای رو کیرم بشینی ولی جون نداری کافیه ازمن کمک بخوای
دهنش خشک خشک بود بس جیغ زده بود و صداش تو گگ خفه شده بود
با سختی گفت کمکم کن
بلندش کردم و بالای خودم گذاشتمش من داد کشیده بودم اون رو بود و گیرم لبه ی کسش
گفتم از اینجا به بعد به پای تو
سختی خودشو تکون دادو کیرمو فرو کرد تو کسش
درد براش شروع شد چون اون از پشتم پر بود و حتی نمیتونست یک سانت هم کاکتوس رو جابه جا کنه
دستاشو رو تخت گذاشتو خودشو بالا کشید میخواست خودشو رو من بالا پایین کنه ولی درد داشت
گفتم ازم خواش کن
بگو که میخوای بکنمت
چشماشو رو هم گذاشت و گفت عشقم لطفا
با تما عجز و بدبختی اینو گفت میل باطنی این نبود
وای میدونست که من الان در هر صورت اونو از جلو هم میکنم و اگه اون نخواد من با چندتا چیز اضافه تز اونو از جلو میخوام
برش گردوندم رو تخت و رو به خودم خوابوندم سوراخ باسنش رو زمین بود  و کاکتوس فشرده میشد ولی من رفتم روش و شروع کردم بالا پایین کردن کیرم توش با هر بالا پایین کردنم کاکتوس بیشتر تو بدنش فشرده میشد ولی اون صداش گرفته بود و جیغ نمیزد و نفس نمی‌کشید فقط یه نبض خیلی ارومی تو دستش میزد
که اگه اونم نبود به معنای مطلق کلمه مرده بود
ناله هاش پر از درد بود ارضا شدم و ارضاش کردم
بعد چند وقت
از کاکتوس تو کونش خوشم اومده بود خیلی خوب و زیاد فرو رفته بود دلم نمیومد درش بیارم بعد دیدن فرو رفتگی زیاد کاکتوس تو تنش یه باز دیگه دلم سکس از جلو خواست تا هرچه  بیشتر و بیشتر فرودش کنم  پس رفتم واسه راند دوم از جلو
و باز هم ارضا شدیم
و کاکتوس تو بدنش حسابی جاگرفته بود محکم کنارم بقلش کردم
گونشو بوسیدم رد گگ روش مونده بود
گفتم امشب باید با کاکتوس بخوابی شاید فردا درش اوردم اونم تورو خیلی دوست داره مثل من  چون خودشو توت  حسابی فرو کرده حیفه درش بیارم
شاید فردا صبحم منو تو اون باهم یکبار دیگه تجربش کنیم
با شنیدش ضربان قلبش کمتر شد ولی هنوزم زنده بود ...
1.2K views18:34
باز کردن / نظر دهید
2022-06-08 21:34:38 کاکتوس رو برداشتم سرشو محکم به تخت فشار دادم
و یک ضرب واردش کردم جیغش توی پتو خفه شد
گگ (gag:  دهنبند ) روی صورتش مرتب کردم
صورتش رو ناز کردم موهاش رو از روی صورتش کنار زدم و به صورت مهتابیش که حالا با رنگ پریدگی و سفیدی میزد نگاه کردم با چشماش با اون چشمای خوشگل آبیش با اون چشمای اشکی داشت التماس میکرد تمومش کنم
ولی من هنوز شروع هم نکرده بودم پشت گگ انقد جیغ زد که خسته شد و الان فقط صدای  ناله هاش میومد
دلم میخواست نجاتش بدم
از اسارت درش بیارم آزادش کنم
ولی از دست کی باید نجاتش میدادم؟ خودم
پس رسما نمیتونستم
یعنی میشد یه روز نجات پیدا کنه؟
این اولین بار تو کل زندگیمه که چنین حسی رو نسبت به یه برده پیدا کردم
دلم میخواست به خاطر وضعیت الانش گریه کنم
و باعث بانی این بلا رو به دادگاه بکشونم و مجازات کنم
یعنی خودمو؟
ولی همچنان به وضعیتش نگاه کردم
یه دختر فوق العاده سکسی تو دستای منه
بی پناهه
زندانیه
و حتی اگرم فرار کنه من اونقدر قدرت و نفوذ دارم که حتی نتونه از طریق قانون هم اقدام کنه
ولی اون حتی تا مرحله فرارم نمیتونه پیش بره
مطمئنم اگه یه روز از دستم در بره اونقدر از من دور میشه که حتی به فکر شکایت نمیفته
دست روی بدن نرمش کشیدم
خندیدم مثل نرم تنان نرم بود نازک بود هنوز زیر دست من زمخت نشده بود
هنوزم مثل روز اول درد می‌کشید و یه اعتراف جالب از روز اول خیلی خیلی برای من جذاب تر بود امروز اینجا این لحظه ۱۰ برابر ازش لذت دریافت میکنم
اوایل که باهاش بودم بهترین های عمرم بود ولی الان من واقعا خوشبختم
بدنش و نوازش میکردم و فکر میکردم
سینه هاشو فشار میدادم و دستمو تو تنش فرو میکردم و فکر میکردم
من تو این زندگی چی ندارم ؟
من چی میخوام که ندارم ؟
پول ؟ تفریح ؟ دوست ؟ کار ؟ خونه ؟ ماشین ؟ همسر خوب؟ مسافرت ؟جهانگردی ؟ ورزشای لاکچری؟ خانواده ؟ غذای خوب؟
همشو داشتم همشو
اما من هنوز به ماه سفر نکرده بودم
و دلم آرامش انا رو میخواست
دلم میخواست بهش آرامش بدم
اره هنوز دوتا کار بود که نکرده بودم 
دو پله فاصله بود تا ماکزیمم خوشبختی که یه فرد میتونه داشته باشه
اولی رو فردا براش اقدام میکرد سفر به ماه دوتا بلیط یکی برای من اون‌یکی برای انا
ارامش انا؟ این سخته
انگشتمو داخل حلقه گوشواره مانند روی سینه های انا کردم و سینه هاشو کشیدم داشت میمرد
باسنشو نگاه کردم کاکتوس هنوز از داخلش تکون نخورده بود تو باسنش بود وقتی بدنشو تکون میداد بیشتر اذیتش میکرد پس با تمام دردی که داشت بازم تکون نخورده بود کاکتوس کلفت و بلندی بود
خودم اینطور انتخاب کرده بودم که براش سخت تر باشه
خار های کاکتوس الان مطمئنا هنوز روشه من میخوام کاکتوس رو وقتی از باسنش بیرون میارم خاری روش باقی نمونده باشه همش باید تو کون انا کنده شده باشه
دوست نداشتم انا از حال بره هیچوقت باید بیدار میموند و تو سکس درد رو احساس می‌کرد و ناله میکرد
ته کاکتوس که بيرون سوراخ انا بود یعنی به جای گلدون کاکتوس دستگیره پلاستیکی گذاشته بودم
حالا باید از دستگیره میگرفتمو تو بدن انا بالا پایینش میکردم آخه میخوام با این کار انا جونمو ارضا کنم
دستی روی باسنش کشیدن کبودی های بیشتری باید روش باشه بنظرم واسه همچین باسنش زیادی باشه اینهمه سفید موندن
دستامو رو دوطرف کونش گذاشتم و شروع کردم چلوندن
بازی های من با انا همیشه طولانی بود چون من همیشه کلی کار باهاش داشتم
اونقدر دارو انرژی زا و تقویتی به خوردش داده بودم که وسطش از حال نخواد بره
اما همیشه حواسم بوده که معتاد نشه
به خاطر تکون هایی که به کپل باسنش با فشردنشون میدادم کاکتوس یه کوچولو تو وجودش تکون می‌خورد این ناله های انا رو در می‌آورد
دکتر گفته بود انا به خاطر بلا هایی که سرش اومده حامله نمیشه باید میدونستم اون دست من زیاد دووم نمیاره و زودتر از اینا حاملش میکردم
ولی آیا اون موقع هم از انا بچه میخواستم؟
میخواستم مادر بچم انا باشه ؟
خوشگل بی سروپا و بی کس؟
سکسی و فاحشه؟
فکر نکنم 
دستمو گذاشتم رو کاکتوس و اروم اروم بالا آوردمش
بعد وایسادم گگ انا رو باز کردم ازش پرسیدم دوست داری با کاکتوس ارضا بشی؟
و بعد ادامه دادم
جواب مورد علاقم اینکه بشنوم کا بهم بگی عشقم لطفا من رو با یه کاکتوس گنده تو باسنم ارضا کن لطفا ازت خواهش میکنم لطف کنی و اینکارو بکنی
انا داشت میمرد درد داشت
با ته مونده قدرتش گفت نه نه نمیخوام و بعد گریش شدید شد
گگش رو گذاشتم و گفتم باشه عزیزکم
و بعد باتمام قدرت و انرژیم کاکتوس رو تو دست گرفتم و تو بدنش با سرعت و محکم بالا و پایین کردم و کوبوندمش تا اون ته که فرو میرفت داشت درد می‌کشید خون از لای کونش بيرون میومد و نفس نفس میزدم از لذت زیاد من جاستین یه دختر زیرم دارم که میتونم هرجور که دلم بخواد بکنش
1.0K views18:34
باز کردن / نظر دهید
2022-06-03 09:06:35
همونجوری تو بقلم بقلش کردم خدمتکارا داشتن کم کم ریخت و پاشا رو جمع میکردن خیلی وقت بود که‌ انا که دیگه تو خونه خدمتکاری نمیکرد بردم رو تخت پرتش کردم از درد صورتش جمع شد به شکم خوابوندمش دستاشو بالا تاج تخت بستم چند وقتی میشد که بالای تخت اتاقشم دست بند…
1.0K views06:06
باز کردن / نظر دهید
2022-05-26 00:28:14 همونجوری تو بقلم بقلش کردم خدمتکارا داشتن کم کم ریخت و پاشا رو جمع میکردن خیلی وقت بود که‌ انا که دیگه تو خونه خدمتکاری نمیکرد
بردم رو تخت پرتش کردم از درد صورتش جمع شد
به شکم خوابوندمش دستاشو بالا تاج تخت بستم
چند وقتی میشد که بالای تخت اتاقشم دست بند گذاشته بودم بدنش رو تو دستام میچلوندمشون و لباساشو در می‌آوردم
بدنش رو میبوسیدم گاز میزدم میخوردمش
برام واقعا مزه شیرینی داشت
مزه عسل میداد لباساش که کامل درآوردم تو بغلم به خودم محکم فشارش میدادم
به باسن نرم و سفیدش دست زدم
شروع کردم به اسپنک کردن
میخواستم سعیدیان کبود بشه
انا با اینکه چیزی تو دهنش نزاشته بودم
چیزی نمیگفت گریه میکرد و آخ و اوخخ گاهی هم آه و ناله
اونقدر اسپینک طولانی شد که باسنش کامل رنگ قرمز گرفت باسنشو تو دستام فشار دادم
من عاشق اسپنکای طولانی
خیلی وقت بود که برای تنبیه شدنش دلیل نمیاوردم
فقط کتک میزدمش و سکس خشن
و لذت میبردم

با فشرده شدن باسنش تو دستام آخ طولانی کرد مثل خمیر باسنش و تو دستام ورز میدادم بعد اون تعداد اسپنکی که بهش زدم حتی اگه انگشتم میزدی به باسنش میسوخت حالا چه برسه به چلوندن
ولی من هرکاری که دلم بخواد و عشقم بکشه میتونم باهاش بکنم و میکنم
و حالا میخوام عیش امروزمو حسابی کامل کنم
یه ترکه برداشتم
ترکه رو یکدفعه تا ته فشار دادم تو سوراخ کونش یکمم تو کونش چرخوندم تا سرش خیس بشه و با ترکه خیس ادامه ضربه هامو به باسنش زدم
دیگه داشت از باسنش خون میومد
اون همچنان گریه میکرد و آخ و اون های فراوون
گریه میکرد و میگفت درد دارم
درد میکنه
خیلی درد میکنه
حرفاش باعث می‌شد محکم تر بزنم
همیشه اونقدری میزدم که خودم خسته شم
پس امروزم همینطوره
کارم که با ترکه تموم شد رو باسنش دست کشیدم
با گریه گفت ایی درد میکنه
با این حرفش شروع کردم محکم بشکونم گرفتن باسنش
گریه هاش شدید ترین حالت ممکن بود یه پامو انداخته بودم رو پاهاش و پاهاش و قفل کرده بودم و دستام رو باسنش بود
باتوجه به حالش باید تنبیه رو تموم میکردم اما من هنوز فکر میکنم باسنش نیاز داره که چیزی توش فرو کنم
رفتم و مورد علاقه ترین وسیله این روزامو اوردم
یه گلدون کاکتوس
با خارای تازه و تیز
بعد هر استفاده مینداختم کاکتوسا رو دور و جدید و تر و تازه برمیداشتم
چونی تو تنش نبود چشماشو بسته بود
آیا نیاز بود کاکتوس رو نشونش بدم یا خودش بعد اینکه بکنم کاکتوسو تو سوراخ کونش میفهمه؟
1.2K views21:28
باز کردن / نظر دهید
2022-05-25 23:42:30 Justin:

روز ها میگذره و من هر روز بیشتر احساس خوشبختی میکنم
حس میکنم اون حالا یه برده کامل شده
راستش دلم میخواست یه جور بهتر رفتار کنه شاید مثل برده ای که عاشق اربابشه
امروز اینجا مهمونی بود تو خونه من
تو قصر من
هدف اصلی مهمونی من به خاطر انا بود
میخواستم سعی کنم کمی فقط کمی حس نرمال بودن داشته باشه مثلا این که میتونه با آدمای دیگه برقصه درست مثل یه دختر آمریکایی معمولی
و این یک وجه مشترک و شاید تنها وجه مشترک بین انا و یک دختر آمریکایی مستقل باشه
خب طبیعتا تغییری ایجاد نکرد
اون دیگه هیچوقت تا آخر زندگیش یا حداقل تا وقتی کنار منه طعم یه زندگی معمولی رو نمیچشه

الیته نباید مثل آدمای معمولی باشه چون داره با من و آدمای منو و آدمایی مثل من میگرده
پس این موردم ایرادی نداره

به صورت بی نقصه مهتابی نگاه میکنه
نشسته یه گوشه مبل به ناکجا زل زده
داره به جلو نگاه میکنه ولی اصلا معلوم نیست که چی رو میبینه
دور و برش هیچ بادیگاردی نیست
تازگیا رام شده
فوق العاده رام
همونطوری که از روز اول میخواستم
قبلنا بعضی وقتا دیوونه میشد دلش می‌خواست هرطور شده فقط پاشو از خونه من بزاره بیرون
قبلنا بعضی وقتا ام به معنای واقعی کلمه روانی میشد دیگه از هیچی نمی‌ترسید و منم به فحش می‌گرفت و میخواست که بهم حمله کنه
ولی الان مدتی میشد که دیگه خبری از این چیزا نبود
مامان و بابا اوایل میترسیدن
میگفتن شاید میخواد خودکشی کنه
آخه وقتی کسی بخواد خودکشی کنه از زمان تصمیم گیری تا وقتی که عملیش کنه ساعات خوش و بی غمی رو میگذرونه
ولی نه اون نتنها موقعیت خودکشی رو تو این حوزه نداشت بلکه حتی واسش هیچ تلاشیم نکرد پس این فرضیه ام رفت کنار و مامان و بابا کمی آروم گرفتن
ولی من حالا حال خوبی دارم حس میکنم بالاخره قبول کرده که جاش اینجاست و من صاحبشم و اون تمام و کمال باید از من پیروی
کنه
انا یکدفعه مثل حالا نشده بود کم کم و ذره ذره اروم و اروم تر شد
حالا هم مثل یه پیشی ملوس شده
رفتم بقلش کردم خودش رو تو آغوشم ول کرد
دیگه خودش رو تو بغلم جمع نمیکنه یا حس اینکه ناراحته از بودنم رو بهم نمیده
میدونم که عاشقم نشده فقط از تقلای بیجا خسته شده
قبلا گاهی حرف می‌زد و میگفت که ازم متنفره بعد هم کتک می‌خورد و تنبیه میشد ولی حالا خیلی وقت میشه که به من نگفته : از ته دل ازت متنفرم
انا وحشیانه رام شده

در این قسمت زندگیم حس میکنم تمام چیزی رو که میخوام دارم
تمام و کمال
بی شک من خوشبخت ترین مرد امریکام شایدم کل دنیا
1.0K viewsedited  20:42
باز کردن / نظر دهید
2022-05-25 23:20:44 Confetti falls to the ground :)
842 views20:20
باز کردن / نظر دهید
2022-05-25 23:05:53 نظرتون درباره رمان چیه اینجا بگید . https://t.me/Harfmanrobot?start=46743119
820 views20:05
باز کردن / نظر دهید