دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

#پارت_واقعی_بخداقسم_واقعیه_فیک_نیست_پارت_های_اولو_بخونی_میفهمی | اسیرشهوت🔞پرتگاه

#پارت_واقعی_بخداقسم_واقعیه_فیک_نیست_پارت_های_اولو_بخونی_میفهمی
بی حوصله کیفمو روی صندلی پرت کردم وبه آروین چشم دوختم که باهام قهربود...
امروز حالم خوب نبود.. دلم رابطه با آرش رو میخواست.. چشمامو بستم وبه هفته ی گذشته فکرکردم.. دلم ریخت.. این لعنتی خیلی خوبه.. عجیب منوراضی میکنه! داشتم به اون شب فکرمیکردم که صدای عصبیش به گوشم رسید.. خانم حواستون کجاست؟
لبامو چین دادم و گفتم:
_ه.. همینجا آقا...
با اخم های توهم دوباره مشغول حرف زدن با شرکا شد ومن بی اراده زل زده بودم به شلوارش..
نگاهش به من بود.. زیرلب لااله الاالهی گفت وباپرخاش بهم توپید:
_خانم خرسند شما بیرون باشید صداتون میکنم!
با تعجب وچشمای گرد شده گفتم: چرا مگه چیکار کردم؟
_بیرون تشریف داشته باشید خدمت میرسم!
پوزخندی زدم و وسایلمو جمع کردم..
نگاهم به مهران که ازاول صبح چشمش دنبال من بود افتاد که زبونشو دور لبش چرخوند وچشمک زد.. اخم هامو توهم کردم و رفتم بیرون!
روی صندلی نشستم و دوباره به اون شب فکرکردم.. چه مرگم شده دلم میخواد همینجا خودمو انگشت کنم! اوف... چه خوبه مثل اون دفعه آرش پاره ام کنه..
چند دقیقه گذشت که آرش اومد بیرون وبه طرفم اومد..
_معلومه چه غلطی میکنی؟ میخوای آبروی منو توشرکت ببری..
مظلوم نگاهش کردم وگفت:
_منو ببر خونتون.. باتعجب نگاهم کرد که دستمو روی مردونه اش گذاشتم وگفتم:
_بهت نیاز دارم! لبخندی روی لبش نشست وگفت:
_جووون پس بگو کرمم گرفته.. اتاق فکر آخر خالیه برو آماده شو الان میام جرواجرت میکنم ج.ده کوچولوی من..

https://t.me/joinchat/AAAAAFAtzMEjkxlB3m-Dkw