دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

لبه ی پرتگاه #part62 در و باز کردم و اون توی ماشین فرستادم | اسیرشهوت🔞پرتگاه

لبه ی پرتگاه

#part62

در و باز کردم و اون توی ماشین فرستادم در بستم و ماشین و دور زدم و پشت فرمون نشستم.

سکوت کرده بود و بهت زده به خیابونا خیره بود.
کم کم باید این موضوع رو هضم میکرد که جزمنی توی زندگیش ممکن نیست‌
وقتی جلوی خونه شون پیاده شد نگاهم بهش موند تا وقتی که وارد خونه شد و من ماشین و روشن کردم و به سمت خونه ی پدریم رفتم.
دیگه اروم بودم
دیگه ترسی نبود
دیگه عذابی نبود
وقتی به خونه رسیدم‌مادرم‌با دیدنم متعجب نشد انگار باخبر بود از اومدنم اما به حدی خوشحال منو بغل کرد که این حس خوبش به من هم تزریق شد
با گریه گفت
_اونطوری که تورفتی گفتم دیگه پسرم و نمیبینم و میمیرم...

خدانکنه ای گفتم و ازش جدا شدم
اومدم بمونم حالا حالاها عزیزدلم...

لبخند قشنگی زد و دستم و گرفت و به سمت داخل خونه رفت.

به سمت اتاقم رفتم و گفتم
مامان جان یه زنگ به میعاد بزن بگو ماشینش اینجاس...

دیگه منتظرش نشدم ببینم چی میگه خودم توی حمام انداختم و اینبار با غرور به خودم توی اینه نگاه کردم
بعد از چند سال اولین باری بود که از دیدن خودم حالم بهم نمیخورد..
وقتی بیرون اومدم عطر چایی و هل خونه رو برداشته بود‌
حوله روی موهام گذاشتم و مشغول خشک کردن شدم.
نمشونو که گرفتم یه شلوار ورزشی پام کردم و با بالاتنه ی برهنه به سمت اشپزخونه رفتم و با دیدن چای لیوانی و بیسکوییتای کنارش برگشتم به چندین سال پیش که از این چیزای ساده لذت میبردم.
روی سر مادرم و بوسیدم و صندلی رو بیرون کشیدم و نشستم

_خداروشکر بهتری علی
مادر فدات شه از درد توداشتم جون میدادم

دستش و روی میز گرفتم و گفتم
ببخش منو دیگه اون علی رو نمیبینی عزیزدلم.

لبخند دلگرم کننده ای زد و من چاییمو مزه کردم و لذت بردم بعد از چند سال از چیزی که مزه میکردم.
وقتی میعاد رسید به اتاقم رفتیم و اون متفکر بهم خیره شد

روی تخت دراز کشیدم و اون گفت
_چیه کبکت خروس میخونه خبریه؟
صبح داغون الان عالی!

تصمیممو گرفتم دیگه برای همین ارامش و پیدا کردم
_و تصمیمت؟
بهش نگاه کردم و محکم و قاطعانه گفتم
به دستش میارم
ازش نمیگذرم...

انگار حرفمو باور نمیکرد که باصدای بلندی پرسید
_چی؟؟
روی تخت نشستم و گفتم
میخوامش
دیگه ازش نمیگذرم

_میفهمی چی میگی؟
اون کلا برات ممنوعه حالا الان که ازدواجم کرده دیگه بدتر..
عصبی چشمام و بستم روی هم فشار دادم
اسم اون عوضی رو جلوی من نیار فقط...


#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab