دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

﷽ اسیرشهوت #part16 نفس نفس میزدم. قلبم بی تابی میکرد من | اسیرشهوت🔞پرتگاه




اسیرشهوت

#part16


نفس نفس میزدم.
قلبم بی تابی میکرد من این مرد و میخواستم و نمیخواستم‌
چقدر ادم تغییر میکرد با چند تا امضا روی کاغذ...
تا چند روز پیش میمرد برای تجربه شهوت با این ادم ولی الان داشتم عذاب میکشیدم.
تمام فکرم پیش اورهانی بود که شوهرم بود و با اینکه ازش متنفر بودم بازم دلم نمیخواست تا وقتی پابتد این رابطه ام با ایهام حتی رابطه داشته باشم‌


سعی کردم از خودم جداش کنم اما اون جری تر شد و نوک سینه مو به دندون گرفت...

اروم نالیدم

لطفا برو ...
لطفا...

عصبی بود اینو از چشماش و ابروهای توی هم گره خورده اش هم میشد فهمید...

_من دادمت به اون نامرد دلیل نمیشه که نخوامت...
نخواه که الان ازت فاصله بگیرم چون من همین امشب باید باتو اروم بشم.

دست و پا میزدم پارادوکس بدی بود و خواستن و نخواستنش..

دستام و قفل کرد و زبونش و دور نافم رسید و اه از نهادم بلند شد...


_این اه و ناله ها ماله منه...
قراره خیلی زود ماله من بشی فقط باید اونو زمین بزنم پس میگیرمت شک نکن..

پاهام و از هم فاصله داد و نگاهی به من دودل که درحال جنگ بودم با عقل و دلم انداخت..

_تو که از من دریغش نمیکنی؟

نمیدونستم چی باید بگم.
بگم نه؟
یا نمیخوامت؟

دستش روش که نشست ملتمس نگاهش کردم..

صدای شکست شیشه از راه پله ها بلند شد و ایهام سریع از روی تخت پایین رفت..

ترسیده گفتم

داره میاد...
توروخدا برو...
داره میاد.

کلافه روم خم شد و پیشونیم و بوسید...

_قسردرفتی این بار اما شک نکن مزه ات میکنم خیلی زود.

از اتاق بیرون رفت ومن دستم روی قلبم نشست...

در اتاق باز شد و من لخت بودم بهترین کار این بود اورهان فکر کنه من خوابم پس سریع چشمام و بستم.

با ورودش بوی الکل کل اتاق و پر کرد..

توی تاریکی اتاق از گوشه ی چشمم حواسم بهش بود.
تلو تلو میخورد و به سمت تخت می اومد..
روی تخت نشست و کنارم دراز کشید..

_بدنت ...
بدنت خیلی قشنگه تا حالا ایهام بهت گفته؟

دستش روی کمرم نشست و اروم شروع به نوازش کرد...

_اون حرومزاده همیشه چیزایی که من دوست داشتم تصاحب میکرد.
با اینکه حرومزاده بود پسر یه معشوقه باز به این عمارت اومد و اینجا بزرگ شد...
همیشه ازش متنفر بودم همه دوستش داشتن جزمن و مادرم.
پدرم اما براش فرقی نمیکرد تمام فکرش پیش معشوقه های رنگ و وارنگش بود...

وقتی تورو با خودش اولین به اینجا اورد وقتی دیدمت...
میدونی عاشقت نشدم فقط قسم خوردم ازش بگیرمت...
میخواستم ولت کنم بعدش اما نشد...

دلم میخواد مثل یه سگ باهات رفتار کنم چون معشوقه ی اونی ‌....
دوس دارم حتی بکشمت اما یه چیزی توی وجودم مانع میشه...

حرفاش میترسوند منو از نفرتش به ایهام خبر داشتم منم قربانیه این نفرت بینشون بودم...
#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab