دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

لبه ی پرتگاه #Part61 جای انگشتای باریک و کشیدا اش روی صورتم | اسیرشهوت🔞پرتگاه

لبه ی پرتگاه

#Part61

جای انگشتای باریک و کشیدا اش روی صورتم کمی میسوخت اما این درد هیچ اهمیتی نداشت
همین که لمسم کرده بود حتی با سیلی برام پر از لذت بود

تا ازمن دور نشده خودم و بهش رسوندم و شونه هاش و گرفتم و تکونش دادم

ببین منو!
چی میبینی؟
من همون علی ام؟
چی ازم مونده؟
فکر میکنی الان که دهن باز کردم
الان که حرف زدم پا پس میکشم؟
من از تو نمیگذرم که اگه میتونستم بگذرم این همه سال خودم و عذاب نمیدادم

تو فکر میکنی من فردای تولدت ۱۷سالگیت چرا رفتم؟
چرا گم و گور شدم؟
چون ترسیدم
ترسید دست دلم رو بشه
اما دیگه نمیترسم
توروی کل دنیا می ایستم تا فقط تورو داشته باشم.

ترسیده بود توی صورتم چی دیده بود که اینطور ترسیده بود نمیدونم.

اروم به درختی که کنارش بود کوبیدمش و درست مماس تنش ایستادم.
انگشتم و روی صورتش کشیدم و بی طاقت زمزمه کردم
من جون دادم تا بهت دست نزنم
جون دادم تا نخوامت
ولی نشد..
نمیشه لعنتی.
تو با من چیکار کردی؟

اشکی از گوشه ی چشمم غلطید و روی گونه اش نشست فاصله ی بینمونو پرتر کردم روی قطره اشکش و بوسیدم...
جون گرفتم از این نزدیکی
از این بوسه.
پیشونیم و روی پیشونیش گذاشتم و نفس عمیق کشیدم
حرفی نمیزد اما قلبش به شدت خودش و داشت وبه سینه اش میکوبید
با لرزش توی صداش زمزمه کرد
_ولم کن، بذار برم ،حالم خوب نیست.
حال منم خوب نبود.
منم داغون بودم اما تنها تفاوت بین حال بدما این بود که اون با دوری از من حالش خوب میشد و من با نزدیکترشدن بشه.
شال روی سرش و از روی موهاش سر دادم که روی شونه اش افتاد و بینیمو به موهاش رسوندم و عطرش و به ریه هام فرستادم
تازه داشتم لذت عشق و میفهمیدم الان که رک و راست از عشقم گفته بودم داشتم لذتش و میچشیدم
کمی ازش فاصله گرفتم و گفتم
از من فرار نکن تو هیچ جایی جزپیش خودم نداری.
همه ی راه هارو میبند هر دری برات باز بشه قفل و زنجیرش میکنم شده به زور نگهت میدارم.
هیچ احدی هیچ حقی روی تو نداره.
وحشت کرده بود و صورتش به زردی میزد
_من شوهر دارم تو دایی منی!
خجالت بکش!
کلمه ی شوهر منو دیوانه میکرد و افسار ازمن میگرفت
جلوی چشمای نامهربونش لبم روی لبهاش گذاشتم و با ولع میک زدم...
خشکش زده بود و وقتی به خودش اومد مشتهای بی جونش و مهمون کمرم کرد.
اما من تازه به این چشمه ی حیات رسیده بودم و سیری نداشتم...
اینقدرعمیق و محکم ازش کام میگرفتم و بی شک کبودمیشد و چی بهتر از این که رد حضور من روی صورتش جا بمونه!
ازش که فاصله گرفتم نفس عمیقی کشیدم و گفتم
اسمش و جلوی من نیار...
نذار بیشتر از این بهت ثابت کنم جز خودم هیچکسی حقی روی تو نداره...
ناباور دستش و روی لبش کشید و من بازوشو کشیدم وبه سمت ماشین رفتم.

#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab