Get Mystery Box with random crypto!

این پسره رد شدم پشت ویترین داشتم به لوازم آرایشیا نگاه میکردم | داستان کده

این پسره رد شدم پشت ویترین داشتم به لوازم آرایشیا نگاه میکردم که بهم گیر داد بیا توی مغازه ه خانم جنسارو از نزدیک ببین، و همه جوره در خدمتتون هستیم
از چندتا وسیله خوشم اومد زنگ زدم به داییم پول بریزه توی کارتم که شروع کرد پشت تلفن داد و بیداد کردن و اینکه چقد میری بیرون الکی و چرا انقد خرید میکنی و…
منم با کلی شرمندگی به صاحب مغازه گفتم نمیخام اینارو بعدا مزاحم میشم
اونم که متوجه دعوا من و شوهرم شد گفت ببر بعدا پولشو بده قبول نمیکردم کلی اصرار کرد و گفت فقط شماره ت رو بده که توی دفتر بنویسم
منم شماره رو دادم
وقتی رسیدم خونه از ی خط ناشناس ی پیام اومد برام که نوشته بود حالت خوب شد، عصابت اروم شده خانم
گفتم شما و اونم خودش رو معرفی کرد
یکم باهاش حرف زدم و چند تا پیام دادیم به هم و اونم قصد داشت منو اروم کنه و موفق هم شد
همینطوری پیام دادنامون چند روزی ادامه داشت تا دیشب که بهم گفت میخام یبار ببینمت بیا بیرون
گفتم نمیتونم جایی بیتم کلی اصرار کرد تا گفتم تو بیا خونه م
که تا اومد یکم نشست و زودم برگشت که از شانس بد من تو دیدیش
وگرنه من قصد داشتم بهش بگم نمیخام به این پیام دادنا ادامه بدم و شوهر دارم که تو در رو زدی و اومدی تو
منم گفتم ینی بهت اصلا دست نزد
هیچ کاری نکردین با هم؟
اونم قسم خورد که هیچی بعد به کن گفت بیا تو چایی بریزم برات منم رفتم و وقتی رفت چایی دم کنه براش پیام اومد و من پیام رو باز کردم خوندم که نوشته بود بهار جون بهت حال داد؟ نگفتی که فقط از شوهرت بهتر میکنمت یا کیرمم خوشگلتر از کیر شوهرته
وفتی بغلم بودی میگفتی خیلی بهتر میکنی، کیرت ارومم میکنه
منکه دیدم چی نوشته بود هیچی بهش نگفتم و رفتم توی آشپزخانه و از پشت بغلش کردم
کیرمو همونطوری که شلوار تنم بود چسباندم به باسنش
منو هل داد و گفت ملومه چیکار میکنی کوروش، من زن دایی هستم متاهلم نکن اینکارو گناه داره
گفتم گناه داره؟ گفت اره
منم گفتن پس یه یه چیزی بهت نشون میدم بعد ازت ی سوال میپرسم
گفت بگو
منم کیرمو در آوردم و گفتم برای من بهتره یا کیر دایی
گفت این ینی چی گمشو بیرون بیشعور داشت داد و بیداد میکرد که گفتم برو پیام های آخری گوشیت رو بخون بعد داد و بیداد کن
وقتی پیام رو خودم خشکش زد و کلی گریه کرد و منو قسم داد که به کسی جرس نگو من دیگه باهاش حرف نمیزنم و…
گفتم میخای باهاش حرف بزن یا نزن اگه دوست داشتی ام هروز بیارش خونت ولی من مار با اون ندارم لخت شو میخام منم بکنمت
کلی التماس کرد تا آخر لباساش رو درآوردم و اون روز رو تا غروب پیشش بودم
طوری شد که خودش از تون به بعد بهم زنگ میزنه یا اون میاد پیش من یا من میرم بالا پیشش و…
نوشته: کوروشم


@DastanKadeTV