Get Mystery Box with random crypto!

نعره بلند و پر از لذتی کشیدم و همزمان آبم با فشار روی دیوار پا | داستان کده

نعره بلند و پر از لذتی کشیدم و همزمان آبم با فشار روی دیوار پاشیده شد!
مثل هر بار که ارضا می‌شدم ، پاهام سست شدن ! بی‌اراده به دیوار پشت سرم تکیه دادم و نفسمو با صدا فوت کردم ! یه نخ سیگار از توی پاکت سیگار توی جیبم در آوردم و با فندک روشنش کردم ! یه نگاه به مایع سفید و غلیظی که کل دیوار رو به رو رو گرفته بود ، کردم و پک محکمی به سیگار لای انگشتم زدم ! به دودی که از دهنم بیرون میومد و توی هوا پخش می‌شد ، نگاه کردم و لبخند زدم ! حتماً الان ذوالفقاری عقب مونده داشت حل دستگاه دو معادله دو مجهول رو یاد بچه‌ها می‌داد!
ax+by=m
cx+dy=n
هنوز دومین نیش رو به سیگار نزده بودم که یهو انگار یه چیزی به در خورد ! هول شدم و سیگار رو زیر پام له کردم و انداختم توی چاه فاضلاب و سریع کمربندم رو بستم و زیپ شلوارمو بالا کشیدم ! دکمه‌های پیرهنم رو با عجله بستم و آروم سرمو کشیدم بیرون ! وقتی کسی رو ندیدم ، نفس راحتی کشیدم ! حتما باد یا گربه‌ای چیزی بوده ! لعنتی نذاشت با خیال راحت یه نخ سیگار بکشم ! سوئی‌شرت رو از روی دیوار برداشتم و خواستم برم که یه مرتبه صدای زنگ تلفن بلند شد ! خشکم زد ! همون‌جا سر جام فلج شدم ! صدای موبایل من نبود ! پس … یعنی یه نفر دیگه اینجا بود ! ولی کی ؟! صدای زنگ توی کسری از ثانیه قطع شد . ولی دیگه کار از کار گذشته بود . با قدمای آروم و بی صدا خودمو به جایی که صدا ازش اومده بود ، رسوندم . خیلی بی سر و صدا صورتمو جلو بردم و چشمامو روی سوراخ کوچیکی که روی در دستشویی کناری بود ، گذاشتم ! با دیدن چهره‌ای که اون ور در با وحشت و اضطراب منتظر ایستاده بود ، چشمام از شدت تعجب دو تا شد ! آقای مدیر اینجا چیکار می‌کرد؟!
چند لحظه‌ای طول کشید تا بتونم قضیه رو هضم کنم . اینکه چرا آقای مؤمن اینجا بود ؟! چرا خودشو مخفی کرده بود ؟! صدایی که موقع سیگار کشیدن شنیده بودم و چیزی یا کسی که به در خورده بود ! وقتی همه اینا رو به هم ربط دادم ، با یه سر سنگین از فکر و با همون قدمای سبک و بی صدا از سرویس بهداشتی بیرون اومدم و کنار دیوار پنهون شدم . چند دقیقه‌ای که گذشت ، صدای باز شدن درو شنیدم . آقای مدیر از اون‌جا بیرون اومد و چند لحظه با تردید همون وسط ایستاد . بعد انگار تصمیم خودشو گرفته باشه ، نگاهی به ساعتش کرد و به سرعت وارد دستشویی‌ای که من چند دقیقه پیش اون‌جا بودم ، شد ! درو پشت سرش بست و من هنوز با حیرت گوشه دیوار وایستاده بودم و همه این اتفاقات رو می‌دیدم!
گیج و منگ راه افتادم اون طرف ! رو به روی در وایستادم و از درز کوچیک کنارش داخل رو دیدم . چشمام از تعجب و ترس گشاد شد ! آقای مدیر روی دو زانو نشسته بود ، کیرشو در آورده بود و توی دستاش نگه داشته بود و با هیجان و شهوتی باور نکردنی دیوار رو می‌لیسید … دقیقاً جایی که من چند لحظه پیش آب منی‌ام رو روش پاشیده بودم!!!
ادامه دارد …
نوشته: هم الف ، هم میم


@DastanKadeTV