Get Mystery Box with random crypto!

داستان سکسی

لوگوی کانال تلگرام sexyaction — داستان سکسی د
آدرس کانال: @sexyaction
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
کشور: تنظیم نشده
مشترکین: 6.46K
توضیحات از کانال

این کانال تابع قوانین کشور عزیزمان ایران

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2019-10-13 14:16:46 ﺯﻧﺪﺍﯾﯽ

ﺳﻼﻡ
ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﻢ
ﺍﻻﻥ 25 ﺳﺎﻟﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺮﺑﻮﻁ 4 ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﻫﺴﺖ
ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻮ ﮐﻒ ﺯﻥ ﺩﺍﯾﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﺣﺘﯽ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺗﺎ ﻧﺰﺩﯾﮑﺎﯼ ﺳﮑﺲ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻫﺎ ﻧﺬﺍﺷﺖ
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﺵ ﯾﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ . ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪﻡ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻋﮑﺲ ﺑﯿﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎ ﺷﺪﻡ ﻋﮑﺴﻬﺎﯼ ﺯﻥ ﺩﺍﯾﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﺣﺸﺮﯼ ﺷﺪﻡ ﺩﻟﻢ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻭ ﺑﻬﺶ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﯾﯽ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﻣﯿﻦ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ ﭼﺮﺍ ﮔﻠﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﺁﺧﻪ ﺯﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺷﮑﻠﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﮕﻪ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ ﺁﺧﻪ ﭼﻨﺪ ﻋﮑﺴﺎﺗﻮﻥ ﺑﯿﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﺱ ﮐﻪ ﺭﺩ ﻭ ﺑﺪﻝ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﻬﺶ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺳﮑﺲ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻓﻮﺵ ... ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺷﺮﻁ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺱ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺳﮑﺴﻢ ﺭﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ ﻗﺒﻮﻝ ﺣﺎﻻ ﮐﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﭼﻘﺪﺭ ﻋﺠﻠﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺣﺎﻻ ﺑﻬﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﯿﺪﻡ
ﺣﺪﻭﺍ ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﻫﻢ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺧﺒﺮ ﮐﺮﺩ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﻠﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﺎ ﺍﻣﺪﻡ ﺑﺮﻡ ﯾﻪ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺷﺪ ﺍﻭﻧﻢ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭﯼ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﺯﻭﺩ ﺑﺎﺵ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺎﺩ
ﺳﺮﺗﻮﻥ ﺩﺭﺩ ﻧﯿﺎﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﯾﯿﻢ ﺯﻥ ﺩﺍﯾﯿﻢ ﯾﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﻭ ﻟﺒﺎﺱ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻡ ﻣﯿﻮﻩ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻫﻢ ﻣﻦ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﻢ ﻫﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺮﯾﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺏ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻢ ﺍﺯ ﺳﺮﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﻭﻧﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﻨﻢ ﻣﺜﻞ ﺗﺸﻨﻪ ﻫﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺭﻭﺵ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ ﺯﺩﻡ ﺑﺎﻻ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺳﻮﺗﯿﻦ ﻣﺸﮑﯽ ﺗﻨﺶ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﻭﻧﻢ ﭼﺸﻤﺶ ﺭﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﻩ ﺁﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﭼﻨﺪ ﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﺴﺶ ﺷﻠﻮﺍﺭﺵ ﻭ ﺷﺮﺗﺶ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺪﺭ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺴﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﯾﻪ ﻣﯿﻦ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﻫﻮﻣﻦ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﮐﯿﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﻣﻨﻢ ﺳﺮﯾﻊ ﻟﺒﺎﺱ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺩﻡ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﺴﺶ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﻭﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﺲ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﺍﻍ ﺑﻮﺩ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺗﻠﻤبه ﺯﺩﻡ ﺣﺲ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺑﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﮐﻪ ﺳﺮﯾﻊ ﮐﯿﺮﻡ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺭﺿﺎ ﻧﺸﺪﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﮐﺲ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺍﺻﻼ ﯾﻪ ﺟﻮﺭ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺷﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﻭﻧﻢ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﭘﯿﺸﺶ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﮐﺴﺶ ﺭﻭ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﮐﯿﺮ ﻣﻨﺎ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻭﺭﺩ ﻃﺮﻑ ﮐﺴﺶ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﻞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻠﻤبه ﺯﺩﻥ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺣﺸﺮﯼ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﯾﻪ ﻣﯿﻦ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺑﻢ ﺍﻣﺪ ﺑﺎﺯﻡ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﻢ ﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺍﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﻣﻨﻢ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﺭﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ ﻭ ﺍﺯﺵ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ
ﯾﻪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﻓﯿﻖ ﺷﺪﯾﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻔﺘﻪ 4 . 5 ﺑﺎﺭ ﺳﮑﺲ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺗﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺷﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﮑﺲ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ.

ویس ســکـسـیـ
بزرگترین کانال داستان سـکـسی

@sexyAction
55.3K views11:16
باز کردن / نظر دهید
2019-09-27 20:08:21 ربات سکسی
https://t.me/RapidSeenBot?start=35111096
10.6K views17:08
باز کردن / نظر دهید
2019-09-26 17:01:29 محسن و همسایه


با سلام محسن هستم ۱۹سالمه و این داستان برمیگرده به سه سال پیش.
بدون مقدمه ...
اسباب کشی کرده بودیم به یه محله دیگه ولی خب ادمای اونجارو از قبل کم و بیش میشناختیم یه همسایه داشتیم دیوار به دیوارمون بود سه تا پسر داشت که یکیش هم سن بود ولی اون دوتا از من بزرگ تر بودن من اوایل خجالت میکشیدم که برم باهاشون اشنا بشم و باهاشون دوست بشم یه روز عصر در زدن رفتم دم در دیدم زن همسایمونه با مادرم کار داشت ولی منم که دید ازم خواست که بیام و با بچش اشنا بشم از زن همسایمون بگم فقط کون بود،اول کون بود بعد دست و پا در اورده بود،ولی خب من اولش اصلن تو نخ این حرفا نبودم خلاصه بالاخره رفتیم خونشون اسم پسرش که اندازه من بود محمد بود یکی از بچه های دیگش سربازی بود اون یکی هم دانشگاه میرفت ...
کم کم رفت و امدم با محمد زیاد شد هم بخاطر درس و مدرسه هم با لب تاپش با هم بازی میکردیم دیگه یه جوری شده بود در روز بیشتر خونه اونا بودم تا خونه خودمون که واقعا اون سال خیلی نمراتم بد شد ولی خب خانواده اونا هم بیشتر از من استقبال میکردن منم خب خوشم اومده بود کم کم پدره پسره منو مثل پسرش میدید ولی اینو بگم خانواده ی من زیاد موافق نبودن به این همه رفت و امد مادرم همیشه یه ضرب المثلی داشت میگفت شیرینَک برو شیرینَک بیا تا نه اونا بخوان از تو زده بشن نه تو همش تو خونه باشی ولی من توجهی نمیکردم کم کم راحت شده بودن باهام زن همسایمون که اسمش مژگان بود جلو من بدون روسری و عادی میگشت ...
همه ی اینا گذشت تا یه روز نشسته بود پیش مژگان داشت عکسای مسافرتشونو نشونم میداد یه لحظه که داشت رد میکرد عکس خودش ولی لخته لخت رو دیدم یه لحظه هم من جاخوردم هم اون ولی سریع ردش کرد و منم خودمو زدم به اون راه اونجا اولین بار به فکر کردنش افتادم ولی خب سعی میکردم بروز ندم
یه روز گفتم امتحان کنم گفتم مژگان گوشیتو بهم میدی چندتا اهنگ واسه خودم بفرستم اونم داد سریع رفتم گالریش دیدم ده دوازده تا فیلم سوپر داره چندتا عکسه خودش با سوتین همشو فرستادم اون روز فقط منو محمد مژگان خونه بودیم محمد گفت میخوام برم ارایشگاه میای باهم بریم گفتم خودت برو من چند روز دیگه میرم . محمد که رفت دیدم بهترین موقعیته گفتم مژگان گوشیت فک کنم هنگ کرد بیا ببین چش شده منم عمدا رو همون عکسی که با سوتین بود بهش دادم گفت ای بابا چرا رفتی تو گالریم گفتم خودش قاطی کرد رفتم کنارش گفتم مگه بغیر عکس چی تو گالریت داری البته با حالت شیطنت امیزی گفت هیچی گفتم دروغ میگی اگه راس میگی نشون بده اونم جوگیر شد رفت تو گالریش منم سریع انگشتم زدم رو پوشه فیلم سوپرا که دیدم یکم تکون خورد فهمیدم خجالت کشیده گفتم عیبی نداره هرکسی نیازی داره گفت خودت که میدونی احمد باهام خیلی سرده (احمد شوهرشه) دست کشیدم روی رونش گفتم با کلی جسارت گفتم من هستم تو عمرم اینقدر شجاعت نداشتم .یه نگاهی بهم کرد با دستش صورتمو نوازش کرد من خودمو بهش نزدیک کردم از داخل فیلم سوپرا دیده بودم یاد گرفته بودم اروم لبشو گذاشت رو لبم اولین بارم بود خیلی داغ شدم داشتم میلرزیدم که گفت بلند شو بریم تو اتاق اینجا نمیشه تو راه اتاق فکر کردم که از کجا شروع کنم مثه فیلما انداختمش رو از لب گردنش شروع کردم لباسو اروم در اوردم سینهای نسبتا بزرگی داشت شروع کردم به خوردن اون دوست داشت از صداش فهمیده بودم دیدم داره سرمو هل میده سمت کسش منم که بلد نبودم ولی خب تقلید کردم خیلی خیس بود و من بدم میومد ولی خب بخاطر مژگان مجبور شدم یه ده دقیقه خوردم کسشو بعد منو انداخت اون ور یه لب کوچیک ازم گرفت و رفت سراغ کیرم من داشتم منفجر میشدم تو دلم گفتم اگه بهش دست بزنه ابم میاد ولی وقتی گذاشتش داخل دهنش یه حسی بهم دست که سخته نوشتنش... یه پنج دقیقه ساک زد گفتم بسه خوابید پاهاشو باز کرد تو دلم گفتم دیگه اینبار با اولین تلمه ابم میاد .اروم کردم تو کسش خیلی داغ بود کیر منم بدتر داشتم منفجر میشدم سرعت تلمبه زندنمو بیشتر کردم چهارده پانزده بار که تلمبه زدم دیدم دیگه نمیشه جلوشو بگیرم گفتم ابم داره میاد گفت بریز رو شکمم منم ریختم رو سینش ابم واقعا زیاد بود قبلنا که جق میزدم دیده بودم چقدره ولی این بار خیلی بیشتر بود به شدت احساس ضعف و خستگی کردم مثه جنازه افتاده رو تخت بلند شد رفت حموم و برگشت من تازه داشتم بلند میشدم یه لحظه صدای در اومد سریع خودمو جمع و جور کردم محمد بود بعد با محمد رفتیم بیرون دیگه با مژگان سکـس نداشتم.


بزرگترین کانال داستان سـکـسی

@sexyAction
48.5K views14:01
باز کردن / نظر دهید
2019-09-26 00:54:49 اولین بار از پشت مینا


اسمم من سیناست ، قدم 190 وزنم 90 ، از لحاظه چهره ام عادیم ، این قضیه در همدان اتفاق افتاده ، مدتی بود با یه دختر تهرانی به نام مینا دوست شده بودم که دانشجوی دانشگاه بوعلی سینا بود و توی خوابگاه زندگی میکرد ، مینا تقریبا کوتاه بود ، با استیل درست ، ک.ونه خوشگل و غنچه ای و سینه های اناری ، چشمای درشت و بدنی سفید ، یه چند باری با هم بیرون رفتیمو کوسه شعر تحویل هم دادیم تا اینکه خودش شروع به بحثای س.کصی کرد و از خوابگاهشون میگفت که چجوری دخترای اونجا با هم لز میکنن و اینکه خودش لز دوس نداره و عاشق س.کصه ، اون زمان من با پدر و مادرم رابطه نداشتموداخل مغازه زندگی میکردم ، وقتی به مینا گفتم که اگه بخواد میتونه بیاد مغازه ، اونم قبول کردو روز بعد زمانی که پاساژ تعطیل میشد طبق برنامه ریزی اومد جلو مغازه منم درو باز کردمو اونم اومد تو ، رفتیم پشت ویترین مغازه نشستیم و شروع به حرف زدن کردیم ، ازش پرسیدم تا الان س.کص داشتی اونم به دروغ گفت نه ولی بی اف داشتم که اومدم همدان واسه درس خوندن که دیگه فرصت س.کص نشده ، همینجوری که کنارش نشسته بودم دستمو انداختم دوره گردنشو سرشو بالا اوردم و یه لب از اون لبای قلوه ایش گرفتم باورم نمیشد با همون لب اول این دختر مثه آب وا رفت و دراز کشید منم یکم سینه هاشو مالیدمو بهش گفتم از جلو حال کنیم یا از پشت که گفت دختره ، سینه هاشو از تویه اون سوتینه طوریه سفیدش دراوردمو شروع به خوردن کردم ، من تا اون موقع از پشت حال نکرده بودم ، از پشت بغلش کردمو به پهلو خوابوندمش ، ک.یرم سفت سفت شده بود و از پشت هی به ک.ون مینا فشار میاورد ،اولش با یکمی خجالت بهش گفتم میخوریش ، گفت اره ک.یرمو دادم دستش و شروع کرد به خوردن واقعا حرفه ای ساک میزد وداشت ابم میومد که گفتم درش بیار ، منظور من این بود که آبمو نریزم تو دهنش ، اون همینجوری به پشت خوابید روبروی من جوری که ک.یرمبالای ک.ونش ، پایین کمرشو لمس میکرد ، من که فکر میکردم مثه بقیه دخترایی که کردم الان باید بزارم لایه پاهاشو یکم عقب جلوش بکنمو پوسته ک.یرمم بره وقتی از عقب با یه دستم پاشو بلند کردم که ک.یرمو بزارم لایه پاهاش چشمم از پشت اول به کوسش اوفتاد ، یه کوسه کوچولویه سفید مثه برف تمیزه تمیزشم کرده بود ، بعد یه نگاهی به ک.ونش انداختمو سره ک.یرمو گزاشتم جلوی سوراخش ، یکم تف زدم سرش که خیس بشه ، پایه راسته میناو انداخته بودم رویه زانویه پایه راسته خودم که پایین نیاد ، دسته چپم دوره مینا گره خورده بود ، دسته راستم که ک.یرم و گرفته بود سرشو گزاشت جلویه سوراخ ک.ون میتا و با یه فشار سره ک.یره ما تو ک.ونه مینا خانم بود ، از اون جایی که من اولین بارم بود ک.ون میکردم و خیلی مزه داده بود بهم بدون توجه به التماسایه مینا بقیه ک.یرمو فشار دادم تو ک.ون تنگو سفیده مینا خانم ، مینابیچاره وقتی دید گوش نمیدمو دارم تلمبه میزنم تو ک.ونش سرشو گزاشته بود رو بازمو فقط میگفت دارم میسوزم ، حلقه ک.ونه مینا دوره ک.یرم با هر بار فشار من گشادتر میشد و براش حضور ک.یره من تو ک.ونش عادی تر میشد ، یکم که گذشت اولین ک.ون کردن به حدی به من حال داده بود که بدونه اینکه بهش بگم همه آبمو ریختم تو ک.ونه خوشگلش ، وقتی بیرون کشیدم ک.یرمو ک.ونش انقد گشاد شده بود که آبم داشت ازش میریخت بیرون البته با کمی قرمزی که خونه ک.ونش بود ، من که از گاییدن اولین ک.ون سرمست بودم بلند شدم و رویه صندلی نشستم ، سیگارمو روشن کردمو مثه کسایی که بعده کردن یه بچه ک.ونی با غرور نگاش میکنن به مینا نگا میکردم که همونجوری به شکم خوابیده بود ، اون موقع بود که فهمیدم مینام اولین بارش که ک.ون میداد چون همونجوری که خوابیده بود بهم گفت یه بار دیگه میکنیم ، بهش گفتم نه دردت میاد منم حالم گرفته میشه ، گفت نه تو ارضا شدی ولی من نشدم پس بیا دوباره بکنم چون دوس دارم اینبار منم بشم ، خلاصه دوباره ک.یرو به زحمت انداختیم و ک.ونشو گاییدیم.


بزرگترین کانال داستان سـکـسی

@sexyAction
42.0K views21:54
باز کردن / نظر دهید
2019-09-25 15:39:17 امیرعلی و دختر دایی


سلام اين داستاني رو كه مينويسم كاملا واقعيه.من اميرعلی ٢٧ساله از سنی كه احساس كردم به سكـس نياز دارم عجيب از دختر داييم خوشم ميومد بعضی شبها تا صبح تو فكرش بودم اونا اهواز زندگي ميكردنو ما تهران ما هرسال عيد ميرفتيم اهواز خونشون اون ٥سال از من كوچيكتر پارسال خونشون بوديم كه از در اومد تو خانمی شده بود بعد يك سال كلی بزرگ شده بودو اندامش فوق العاده بود يه مانتو مشكي با جوراب شيشه اي و يه شلوار جين برفی پوشيده بود سلام كردو زن دايي گفت مهسا زود بيا كمك ميخوام ميز شامو بچينی اون مانتشو عوض كردو يه پيرهن سفيد پوشيدو اومد خلاصه سر ميز شام يه كم شوخي كرديم و بعد شام رفت كه به مامانش كمک كنه گوشيشو زده بود به شارژ كه من تونستم با گوشيش يه تك بزنم به خودم ، بعد كه برگشتيم تهران بهش پيام ميدادم خلاصه با هم دوست شديم من شروع كردم به پيام های سكسـی ديدم دوست داره چندتا فيلم سوپر براش فرستادم تا ببينه اونم علاقه نشون داد .،شده بود كار هر شبم با هم سـكـس چت ميكرديم كه من گفتم از سينهات برام عكس بفرست اولش مقاومت ميكرد ولي بعد فرستاد سينهايی كوچيكو سفتو سفيدي داشت گفتم مهسا ميشه از كستم بدی گفت تو از كيرت بده تا منم بدم كلي تو كف بودم تا يه روز خبر داد ميخواد واسه يه امتحان بياد تهران منم كلی مخ زن دايیمو زدم كه تو مهسارو بفرس خودم ميرم دنبالش بعد امتحانشم ميفرستمش برگرده با مامانم صحبت كردمو مامانم گفت چرا تو ميگي تنها گفتم اخه ما هر سال ميريم اونجا اگه دايي و زنش بيان يكي دو روز بيشتر نميمونن دوست دارم مهسارو ببرم بيرون چندروزي بچرخيم ، خلاصه همه چي خوب بود اومد خونه ما شب خانواده دعوت بودن خونه عموم كه مهسا با هماهنگي من گفت من خستم من ميمونم خونه منم گفتم من ميمونم پيشش واي كه قلبم داشت ميتركيد مهسا و من تنها!!؟ عالی بود همه چي .. بعده رفتن خانواده زودی بغلش كردمو تا تونستم بوسيدمشو لباشو ميخوردم اينقدر شهوتی شده بوديم كه جفتمون ابمون اومد گفتم ميشه بريم رو تخت اولش گفت الان نه بعدش قبول كردو اروم شروع كردم به دراوردن لباس رويي يه سوتين سبز فسفری پوشيده بود كلي سينهاشو ميک زدم خودش دستمو گذاشت رو كسشو گفت امير برام بمال منم ميماليدم كه شلوار خودشو دراورد منم لخت شدم يه شرت سفيد توري پوشيده بود كه زود درش اوردم برش گردوندمو سوراخ كونشو ميخوردم خيلي كونش داغ بود اخه نميزاشت كسشو بخورم كيرم شده بود مثل سنگ كونش فندقی بودو سفتو واقعا سفيد گفتم تف بزنم يا روغن عشقم ،گفتش نه اگه ميشه يه كوچولو روغن بزن ماليدم روغنو به سوراخشو سر كيرو گذاشتم رو سوراخش اولش خيلي درد ميكشيد و ميگفت تورو خدا اروم دارم ميميرم از درد منم اروم اروم فرو كردمو ديدم قرمز شده گفتم عشقم ميشه كيرمو ببرم بيارم كه پلكاشو زدو منم شروع كردم چون يه دفه ابم اومده بود كمرم سفت شده بود انواع مدلهارو روش زدم شايد چهار ياپنج دفعه ابش اومدو ميلرزيد تا منم ابم اومدو ريختم تو با هم رفتيم حموم و من دراز كشيدم كه ديدم دوباره اومد پيشمو گفت دارم ميميرم بازم ميخوام خيلی دوس دارم ميشه لطفا منو بغل كني حرفاش كيرمو بلند كرد يه ده دقيقه حرفه اي دوباره از كون كردمشو دوباره دوش گرفتيم گفتم بريم بيرون يه قدمي بزنيم كه يه زره قيافهامون باز بشه اين كاملا واقعي بودو بعد اون ماجرا ديگه منو دختر داييم سكـس نكرديم ولي هنوزم تو فكرشم اون موقع تا خونمون بود موقعيت نداشتيم الانم دانشجوي اصفهانه خونشونم بردن اونجا ديگه باهاش ارتباط ندارم.

بزرگترین کانال داستان سـکـسی

@sexyAction
37.1K views12:39
باز کردن / نظر دهید
2019-05-15 20:28:53 دوست دختر #زوری

سلام این داستانی رو که میخوام واستون بگم مربوط به 2 سال پیش میشه که من18 سالم بود و با مرجان که 19 سال داشت و خیلی دختر حشری بود آشنا شدم اون دختر لاغر اندامی بود و حدود 165 قدش بود منم حدود 183 قدمه و وزنمم حدود 80 من تو پسرای فامیل کیر نسبتا بزرگی باسایز 19 سانت طول و 5 سانت قطر دارم بگذریم.

من با مرجان اس ام اس سکس میکردم اون روزی چند بار ارضا میشد تا اینکه ازم خواست که ببرمش سینما منم همین کارو کردم اینم بگم که مرجان در حدی حشری بود که کمو بیش دوست داشت در مورد مادرشم حرف سکسی بزنم .توی سینما بعد از چند دقیقه دستمو روی سینش گذاشت ومنم ازش شروع کردم به لب گرفتن و محکم سینه و کسش رو فشار میدادم تو گوشش میگفتم خودتو مادرتو میگام اونم هی آروم آخو اوخ میکردو دستش رو روی کیرم میزاشت و میگفت شاید مامانم زیر کیرت دووم بیاره ولی من میمیرم .تا آخر سینما مرجان 4 بار ارضا شد و کسش از روی شلوار خیس شده بود ولی من یک بارم ارضا نشدم خیلی زور داشت بهم خلاصه گذشت اون روز تا اینکه من ازش خواستم که برم خونشون و اونم قبول کرد اون روز عجب روزی بود وقتی وارد خونهی مرجان شدم دیدم بایه تاب مشکی کوتاه که سوتین مشکیش زیرش مشخص بود با یه شلوار چسبون اومد جلوم رفتیم روی تخت مامان باباش سریع شروع کردم به لب گرفتن ازش و کم کم لختش کردم فقط تنش سوتین و شرت بود اونم سریع منو لخت کرد و وقتی چشاش به کیرم افتاد گفت من موندم چطور دووم بیارم با این کیرت منم گفتم اینه دیگه میخوای بخوا نمیخوای زوریِ دیگه من خیلی حشری بودم و دوست داشتم زودتر ترتیبشو بدم چون تو سینما زد حال بدی خورده بودم اصلا ارضا نشدم سریع رفتم سراغ شرتشو محکم گرفتم با شرت بلندش کردم پرتش کردم روی تخت و شرتشو پاره کردم بعد سوتینشو از وسط پاره کردم که صداش در اومد گفت چیکار میکنی اینجور میخوای منو بکنی گفتم آره خفشو مادر جنده میخوام امروز کس و کونتو یکی کنم خیلی جا خورد و گفت بس کن اصلا من نمیخوام به تو بدم گفتم مگه دست خودت گفت برو بیرون فکر نمیکردم تو اینجوری باشی بلند شد در خونه رو باز کرد گفت برو بیرون منم که شهوت جلو چشامو گرفته بود بلند شدم در رو محکم بست و کمرشو گرفتم محکم پرتش کردم تو تخت و رفتم چند تا سیلی تو گوشش زدم گفتم خفه شو اینجا کسی صدای دادتو نمیشنوه بهت توسیه میکنم لذت ببری وگرنه ضرر میکنی وقتی دید محکم گرفتمش و فایده ای نداره شروع کرد با التماس گفت خواهش میکن کیرت خیلی بزرگه اینجوری منو نکن حداقل آروم منم واسه اینکه آروم بشه گفتم باشه فقط تو هم آروم باش گفت چشمو من سریع کیرمو در آوردم گذاشتم جلو دهنش اول گفت بدم میاد منم باز عصبی شدم موهاشو گرفتم کیرمو کردم توی دهنش تا ته کردم و دماغشو گرفتم داشت خفه میشد با دست زورم میزد ولی من انگار که نه انگار بهش میگفتم بدت میاد نشونت میدم چند بار این کار رو کردم بار آخر یه مقدار بالا آورد منم بهش میخندیدم اون دیگه حرف به سختی میزد سریع برش گردوندم کیر 19 سانتیمو دم کونش گذاشتم خیلی تنگ بود مشخص بود که اولین سکسش من همین جویری خشک فشار میدادم به تلافتی اون روز توی سینما اون فقط داد میزد و سعی میکرد از زیرم فرار کنه ولی من محکم کرفته بودمشو فشارش میدادم اون میگفت ولم کن به خدا پاره دارم میشم اصلا ول کن همون لب بازیمون خوبه گفتم خفه شو واسه من این خوبه تو کی هستی کیرمو تا وسط کردم توی کونش کیرم داشت میترکید دیدم داره اشک میریزه گفت ولیم کن کیرتو تو شکمم حس میکنم مردم وای مامان جون گفتم مادرتم میکنم بزار اول خودتو جر بدم اصلا واسم مهم نبود گریه میکنه بیشتر حال کردمو محکم فشارش دادم تا ته کیرمو کردم توی کونش دیدم یه زره خون اطراف کیرمه که فهمیدم کونشو پاره کردم محکم تلمبه میزدمو میزدم روی کونش دیگه بیحال شده بود حس کردم داره آبم میاد کیرمو در آوردم دیدم کونش اندازه کیرم شده با موی سر بلندش کرم کیرمو تا ته کردم توی دهنش گفتم اگه یک قطره از آب کیرمو نخوری بریزی کستو پاره میکنم آبم اومد با فشار پاشیدم توی دهنش بیپاره از ترس سریع همشو قورت داد بعد من سریع لباسامو پوشیدم و رفتم شب بهم زنگ زد و گفت خیلی بدی داغون شدم اصلا ارضا هم نشدم تا یک هفته گفت که نمیتونم بشینم از کون درد همه کونش کبود بود ولی پرو بعد از چند هفته دوباره ازم خواست که بکنمش دیه گشاد بود و راحت...(پایان)

بزرگترین کانال داستان سکسی

@sexyAction
47.4K views17:28
باز کردن / نظر دهید
2019-05-15 17:17:23 کانال ویس سکـ_ـسی

@Voicex_ir
10.2K views14:17
باز کردن / نظر دهید
2019-05-15 16:04:18 #لز من با دوستم فاطمه

سلام من عاطفه هستم 21 سالمه و مثل هر آدمی نیاز جنسی دارم متاسفانه شهرستانی که توش زندگی می کنم کوچیک هست و داشتن رابطه با جنس مخالف-مخصوصا برای دخترها- مساوی هست با اینکه انگ همه جور حرفی رو به خودتون بزنید. علی رغم تمام این مسائل داغي لای پای من زورش بیشتر بود.اولین تجربه ی سکس ام رو توی نوزده سالگی با یه پسر تجربه کردم و به حدی بد بود که یه مدت طولانی فکر سکس از سرم افتاد. 
من یه دوست صمیمی داشتم تو اون دوران به اسم فاطمه که شهوتش دست کمی از من نداشت منتها چون خیلی مذهبی بود معتقد بود که آدم باید ازدواج کنه و با شوهرش س.ک.س داشته باشه هر رابطه ای غیر از این گناهی نابخشودنی هست.من این طرز تفکرش رو قبول نداشتم بهش می گفتم عزیزم گناه یعنی آسیب زدن به دیگران اینکه خودت رو سرکوب کنی نه نفعی به خودت رسوندي نه جامعه...به هر حال یه روز مادر پدرش برای کاری رفته بودن تهران و اون خونشون تنها بود به من زنگ زد و ازم خواست بیام پيشش.وقتی رفتم خونشون یه نیم تنه پوشیده بود با یه شلوار جین تنگ این دوست خوشگلم سینه های قشنگی داشت حتی وقتی از رو 
مانتو هم بهشون نگاه می کردی باهات حرف می زدن.یه خورده باهم حرف زدیم بهم گفت جدیدا خیلی تو فکر می ره و درس تو ذهنش نمی ره بهش گفتم شاید اگه امروز رو بیخیال همه چیز باشی و فقط خوش بگذرونی بهتر باشه گفت چجوری دستم و گذاشتم رو سینه اش و نوکش رو فشار دادم و گفتم اینجوری...یه جیغ الکی زد و یه اعتراض ساختگی کرد که:« واااي عاطفه این چه کاريه آخه؟ » می دونستم چقدر س.ک.س دوست داره ولی همش خودش رو سرکوب می کنه گفتم : «دارم وظیفه ی دوستی رو انجام می دم» می خواست بازم اعتراض کنه که لبام رو گذاشتم رو لباش محکم ازش لب گرفتم جووونم چقدر داغ بودن همه ی بدنش انگار می گفتن منو ب
خور اونم انگار داشت رو ابرا سیر می کرد دستش رو گرفتم رفتیم اتاق خوابش کليپسي که به موهاش زده بود رو باز کردم موهاش مثل آبشار دورش ریختن گفتم حیف این موهای عزیز دل من نیست اینجوری تو اون کلیپس حبسشون کردی یکم با موهاش بازی کردم بعد خوابوندمش رو تخت و دوباره لب گرفتیم و رفتم پایین تر سراغ گردنش هم زمان هم گردنش رو می خوردم هم سینه های خوشگلش رو می مالیدم حسابی نفس نفس میزد که معلوم بود داره لذت میبره با بوسه های ریز از رو شکمش رد شدم تا رسیدم به نازش از شدت شهوت رانهاش رو بهم می مالید یه خورده ران هاش رو لیس زدم و بعد ازهم بازشون کردم از روی شورت صورتم رو به کوسش چسبوندم و بوسش کردم چه حرارتی داشت...از رو شورت براش می خوردم فشار ران هاش رو سرم حس می کردم التماس می کرد شورتش رو درآوردم با چوچولش ور رفتم دلم می خواست زمان متوقف می شد و ساعت ها براش می خوردم یه جیغ کوتاه کشید فهمیدم داره ارضا می شه آبش ریخت رو صورتم که یه خورده شو با زبون خوردم شورتشم برداشتم تا هر وقت دلتنگ کوسش شدم بوش کنم.
این اولین داستانی بود که نوشتم.امیدوارم پسنديده باشید..اینم اضافه کنم من به هر دو جنس گرایش دارم و اینکه موقع س.ک.س پارتنرهام رو به اوج تحریک برسونم برام لذت بخش تر از خود س.ک.س هست حس قهرمان بی رقیب رو بهم میده.

بزرگترین کانال داستان سکسی

@sexyAction
40.4K viewsedited  13:04
باز کردن / نظر دهید
2019-05-12 23:10:30 داستان منو عمه سلام داستان از اونجا شروع شد که من رفتم با عمم زندگی کنم چون شوهرش تو تصادف مرده بود یه چند ماه میگذشت که به من گفتم برم با عمه فاطی زندگی کنم چون بچه نداشتو تنها بود منم از خدا خواسته قبول کردم رفتم پیشش چون خیلی دوسش داشتم و عمه فاطی…
35.7K views20:10
باز کردن / نظر دهید
2019-05-12 23:09:09 داستان منو عمه

سلام داستان از اونجا شروع شد که من رفتم با عمم زندگی کنم چون شوهرش تو تصادف مرده بود یه چند ماه میگذشت که به من گفتم برم با عمه فاطی زندگی کنم چون بچه نداشتو تنها بود منم از خدا خواسته قبول کردم رفتم پیشش چون خیلی دوسش داشتم و عمه فاطی ۳۲ سالش بودوقدش ۱۷۵خیلی خوشگل و خوش هیکل
کون بزرگ سینه ۸۵وهرچی بگم کمه من از وقتی رفتم پیش عمه فاطی همه بهم به خانوادم میگفتن چه پسر خوبی تربیت کردی که حاضره با عمش زندگی کنه منم خیلی خوش حال بودم وقتی وسایلم رو اوردن خونه عمم اونم به من یه اتاق دادو من وسایلم رو چیدم و بسات گیمو پیس رو وصل کردم چون تابستون بود
راستی از خودم نگفتم اسمم ارمین۱۷ ساله قدم ۱۸۰ وزنمم۶۵ کیلو چون باشگاه بدن سازی میرفتم بدن خوبی داشتم واسه همین دخترا بهم توجه میکردن ولی من پا نمیدادم خوب بسته زیاد حاشیه نرم.
یه روز که از بیرن امده بودم خونه دیدم عمه توی حمونه منم بیخیال رفتم تو اتاق و بعد ۵ دقیقه امدم برم تلوزیون نگاه کنن دیدم در حموم بازشد عمه فاطی با اون بدن سکسی امد بیرون تا منو دید ترسید و دباره رفت تو حموم ولی من سینه شو دیدم ا گفتم ببخشید حواسم نبود رفتم تو اتاق درو بستم تو فکر سینه و بدن عمه فاطی رفته بودم و شق کرده بودم که یه دفه در باز شدو خودمو جمع کردم امد کنارم نشست من داشتم با گوشی تو ور میرفتم که گفت ارمین تو وقتی من امدم بیرون از حمون چی دیدی من جفت کردم و گفتم چی مگه باید میدیدم گفت هیچی خواستم بدونم چی دیدی گفتم به جون عمه خوشکلم چیزی ندیدم اونم یه نیش خنده کردو رفت منم که حسابی شق کرده بودم رفتم دستشویی و خودمو خالی کردم امدم بیرو وقتی امدم چشمم دوتا شد عمه با یه تاپ که چاک سینش معلوم بودو یه دامن که تا رونش امده بود داشت با تلفن حرف میزد منم به روح خودم نیاوردم رفتم تلوزیون نگاه کنم که بعد یه رب دیدم عمه با دوتا شربت امد سمتم و نشست بغل دستم گفت شربت رو بخور منم خوردم فیلمه صحنه دار بود وقتی مرد لب تو لب زنه شد من برگشتم دیدم عمه خوابیده منم به خودم گفتم بزار یکم دست مالی کنم...

@sexyAction
33.7K views20:09
باز کردن / نظر دهید