Get Mystery Box with random crypto!

داستان سکسی

لوگوی کانال تلگرام sexyaction — داستان سکسی د
آدرس کانال: @sexyaction
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
کشور: تنظیم نشده
مشترکین: 6.46K
توضیحات از کانال

این کانال تابع قوانین کشور عزیزمان ایران

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2021-06-27 11:05:40 سارا و دکتر حشری

من سارا هستم 33 ساله از تهران تنها زندگی می کنم . می خوام یه خاطره براتون تعریف کنم .
هر وقت مریض می شدم ،می رفتم پیش یه دکتر چون طرف قرارداد شرکت ما بود و هزینه ها رو شرکت پرداخت می کرد و شرکت فقط با اون دکتر قرارداد داشت . من همیشه با دوستم می رفتم پیشش . راستش زیاد ازش خوشم نمیومد . همیشه موقع معاینه الکی گوشی رو می ذاشت رو گوشش و اون سردستگاهش رو می کرد تو لباسم و می ذاشت تو سوتینم و به بهانه های مختلف دستش رو می کشید رو سینه هام هی تکون می داد و با انگشتاش نوک ممه هامو می مالوند . یه روز دوستم نتونست بیاد و مجبور شدم تنها برم مطبش ، آخر وقت بود و من آخرین مریض. ساعت 8 شب بود حتی منشیه هم خداحافظی کرد و رفت . پیش دکتر نشستم و براش از بیماریم و حالم گفتم . دکتره هم نگاه کرد و با لبخند بهم گفت برو رو تخت بخواب تا معاینه ات کنم .
منم بلند شدم و رفتم و روی تخت خوابیدم . منتظر بودم ببینم چکار می کنه که اومد دست گذاشت رو شکمم و فشار داد .
د : درد داره ؟
س : آره کمی .
دستش رو آورد بالاتر و زیر سینه ام رو فشار داد .
د : درد داره ؟
س : آره کم .
اومد و رو سینه ام رو فشار داد .
د : درد داره ؟
س : نه .
د : برگرد و روی شکمت بخواب .
برگشتم و خوابیدم .
اومد رونام رو گرفت و فشار داد و آروم شروع کرد به ماساژ دادن منم سرم رو تخت فشار می دادم.
د : درد داره ؟
س : یه کمی .
د : ماهیچه هات قفل کرده . بدون تمرین و گرم کردن کار بدنی سنگین انجام دادی ؟
س : آره بد از چند سال یه دفعه رفتم کوه و رفتم اون بالا ها .
د : رون هات وعضلات بدنت باید یه کمی ماساژ داده بشه .
س : آقای دکتر من بدنم خیلی درد می کنه نمی تونم درست راه برم قرصی چیزی نداره که زودتر خوب بشم ؟ نمی تونم درست راه برم به خدا . باید زودتر خوب بشم کلی کار عقب افتاده دارم .
د : فعلا یه کمی ماساژت می دم تا حالت بهتر بشه و بتونی خودت را به خونه برسونی . یه پماد ساکی سیلات هم برات می نویسم که می گی برات روی جاهای که درد می کنه بمالند قرص پرمنگنات هم برای گرفتگی غضلاتت خوبه که می نویسم و باید روزی یکدونه بخوری .
مرسی آقای دکتر خدا خیرت بده .
دکتر شروع کرد به ماساژ دادن من
با نوك انگشتاش از زير موهام از بالاي گردن تا وسط كمر تا برسه به بالاي باسنم رو به آرومي و مهارت مي مالوند و گاهي هم فشار كوچيكي وارد مي كرد. و دوباره از پايين پهلوهام رو با كف دست تا برسه به كنارهاي سينه هام ماساژ مي داد.
دستهاشو و گذاشت رو باسنم از بالاي كونم تا پشت رونم رو ميمالوند و رگهاي پشت رونم رو فشار مي داد. بی اختیار بدنم شروع به لرزیدن کرد . سه سال بود که سکس نداشتم . لرزش بدنم كاملا مشخص بود هر چی تلاش کردم نتونستم پنهانش کنم تو دلم خالی می شد فکر کنم دکتره فهمیده بود . یواش یواش بدنم داغ شد گر گرفتم . دکتره هم که این حالت رو دید پر رو تر شد و شروع کرد منو بیشتر مالوندن . حالا ديگه كم كم دستهاي دکتر داشت قسمت داخلي پاهام رو لمس ميكرد . دستش می برد لای کونمو می مالید و از روی دامن با کونم ور می رفت بعدش آروم آروم دستش رو برد زیر دامنم و شروع کرد از روی شرت با لبه های کسم ور رفتن دیگه داشتم می مردم نمی تونستم خودم را کنترل کنم . دستم بردم و از روی شلوار مالوندم به کیرش . دکتر هم یه لبخند به من زد و شرتم را تا زانو کشید پایین و دستش رو به کسم رسوند و شروع کرد با چوچولم ور رفتن .
انگشتش رو خیس کرد و شروع کرد روش چرخوندن . میکرد تو کوسم و توی کوس عقب جلو می کرد و باهاش ور می رفت . با کف دستش از بغل سینه ام رو می مالوند و با اون دستش با کس کونم ور می رفت .
دیگه داشتم می مردم . رو ابرا بودم .
یه دفعه زیپ شلوارش باز کرد و کیرش رو دراورد و گرفت جلوی صورتم . من هم کیرش رو اول بو کردم بعدش سرش را بوسیدم یه لیس از خایه هاش تا سرش زدم بعدش شروع کردم به خوردن همشو می کردم تو دهنم و درمیاوردم . کیرش کلفت بود و به زور تو دهنم جا می شد یه دفعه دکتر صورتم رو گرفت و شروع کرد تو دهنم تلنبه زدن، چند بار تو دهنم تلنبه زد و دوباره کیرش رو دراورد و روی صورتم کشید . چند بار این کار تکرار کرد. بعدش دامنم رو با شرت از پام دراورد و پرت کرد روی میز کنار تخت ؛ بالا تنم رو هم لخت کرد و شروع کرد به مالوندن سینه و هی جون جون می کرد بدنم داغ شده توی کسم خیس شده بود یه اسپره لیدوکائین آورد و زد به کیرش . و به من گفت قنبل کن ؛
من هم قنبل کردم بعدش یه میله پلاستکی که سرش مثل کیر گرد بود از کشوی میز برداشت و شروع کرد باهاش با لبه های کسم ور رفتن و مالوندن با هر مالشی که می داد...
(ادامه پست بعدی)

بزرگترین کانال داستان سـکــسی

@sexyAction
1.4K viewsedited  08:05
باز کردن / نظر دهید
2021-06-17 13:30:16 فیلترشکن را روشن و روی لینک زیر کلیک کنید (ایرانی)

اینجا کلیک کنید
534 views10:30
باز کردن / نظر دهید
2021-06-12 16:24:16 تاخیر دلچسب

مثل تموم شبای قبل عید ساعت از یک گذشته بود که وارد خونه شدم
با باز کردن در و دیدن بدن مچاله اش روی مبل تک نفره روبروی در دوباره به خودم فحش دادم ک چشم براهش گذاشتم
سوییشرتمو روی جالباسی انداختم و به سمتش رفتم
موهای مشکی روی صورتش ریخته بود
دست زیر زانو و گردنش انداختم و بلندش کردم
وزنش به قدری نبود ک حمل کردنش سخت باشه
دستای ظریفش دور گردنم حلقه شد
به سمت اتاقمون رفتم و روی تخت گذاشتمش خواستم برم عقب و برم حموم ک دستشو از گردنم باز نکرد و چشمای خمارشو باز کرد
اومدم حرفی بزنم و معذرت خواهی کنم بابت تاخیرم ک لباشو روی لبم گذاشت
خسته بودم اما ن برای این دختر کوچولوی حشری
روش خیمه زدم و مشغول مکیدن و لیس زدن لباش شدم خودشو بهم فشار میداد ناخناشو توی بازوهام فرو میکرد
لباشو جدا کرد و غر زد : تموم تنم خشک شده
بوسیدمش و گفتم ببخشید عزیزم خیلی سرم شلوغ بود
و دوباره مشغول خوردن لباش شدم
با دستم سینهاشو میمالیدم و اه های ریز و پر شهوتش لحظه به لحظه داغترم میکرد
ازش جدا شدم و تیشرتمو کندم و کمکش کردم تاپشو دربیاره
مشغول خوردن سینهاش شدم ک اخ و اوخش در اومد و سرمو به پایین هل داد
فهمیدم ک بدجوری اوضاعش خرابه رفتم پایین تر و ساپورتش رو کندم و شورت خیسشو کندم و سرمو بین پاهاش بردم
پاهاشو روی شونهام انداخت و با چنگ کردم موهام سرمو به کسش فشار داد و کصش مث همیشه نرم نبود و زبری کمش لبمو اذیت میکرد اما برا لذتش محکم میخوردم و زبونمو تو کسش جلو عقب میکردم
کمرشو روی تخت میکوبید و جیغ میزد
سرمو اوردم بالا و شلوارمو کندم و بهش گفتم کیرمو بخوره
مث جندهای داخل فیلم تابی به بدن و موهاش داد و جلوم قمبل کردم و مشغول ساک زدن ک یر ۱۶ سانتی کلفتم شد
من مث اون طالب خشونت نبودم اما برای راضی کردنش سینشو فشار میدادم و موهاشو میکشیدم
بعد چند دیقه کشیدمش بالا و نشوندمش تو بغلم عاشق این پوزیشن بودم ک موقع بالا پایین کردنش سینهاش میلرزید و منو دیوونه میکرد
هلم داد به عقب و روم خم شد و شروع کرد به تکون خوردن
گردنمو میک میزد و ناخن توی تنم فرو میکرد
دیوونه ی دیوونگیا و وحشی بازیاش بودم
همونجور ک کیرم تو کسش بود خوابوندمش رو تخت و به کردن کسش ادامه دادم
سینهاشو گاز میزدم و به تموم نیازش جواب میدادم با حرفی ک زد چند لحظه ای مات موندم
:عشقمممممم کونمو نمیخای؟
بهت زده سرمو تکون دادم ک خودشو از زیرم بیرون کشید و پشت بمن قمبل کرد
سرمو جلو بردم و سوراخ کونشو زبون زدم ک جیغ زدم و گفت نه خیسم نکن
منم بدون خیس کردن کیرم و کونش کیرمو توی کونش فرو کردم
جیغ میزد و ناله میکرد
منم ک توی مدت ازدواج تو کف کونش بودم خودمو گم کرده بودم و ضربه های محکم روی کونش میزدم
بعدش ۶-۷ دیقه ابمو توی کونش خالی کردم و روش افتادم بوسش کردم و ازش کشیدم بیرون اب کیرم از کونش بیرون میزد.


بزرگترین کانال داستان سـکــسی

@sexyAction
1.2K views13:24
باز کردن / نظر دهید
2021-06-08 14:15:30 سکس با همکار در اداره


من ستاره هستم و 33 سالمه . هفت هشت سال پیش که مجرد بودم تویکی ازشهرستانهای جنوب کشور استخدام شدم و اونجا توی یکی ازشعبات مجبور بودم سالهای اول خدمتمو بگذرونم چون استخدامم دولتی بود.
تو اداره ای که بودم فقط سه نفربودیم با رئیس و غیر از من خانم دیگه ای نبود .همکار مردم ده سال از من بزرگتر بود و من باهاش هم اتاق بودم . به سبک بقیه داستانها حتما باید از اندام و ظاهرم بگم. خب من 55 کیلو وزنمه و 160 هم قدم. پوستم سفیده و عینک میزنم .کم کم طی روزهای زیاد که باهمکارم هم اتاق بودیم بیشتر وقتا تنها بودیم ارباب رجوع کم بود و رئیس هم همش ماموریت بود و اون همکارمم تو اتاقش اون ور راهرو بود و بیشتر وقتا هم جیم …
این همکارم با زنش مشکل داشت و بیشتر وقتا درد دل میکرد و از زنش میگفت و از پنج تا دخترش… مردم اون منطقه بچه زیاد دارن . یعنی الان اون همکارم تعداد بچه هاشو به هشت تا رسونده با وجودیکه هنوز چهل وپنج سالست حدودا .البته من دیگه ارتباط ندارم باهاش.
بیشتروقتا حرفامون میرفت راجع به مسائل سکسی و زنها چی دوس دارن و مردا چی دوس ندارن یا… من باتوجه به سابقه ازدواج قبلیم که توعقد طلاق گرفته بودم خیلی هوسی وحشری بودم و راستش همکارمم چشما و صدای مجذوب کننده ای داشت هم اینکه جنوبی ها بشدت گرم و هات هستن منو وسوسه می کرد که برم تو بغلش و لخت بشم… یه روز از روزای کاری طولانی تابستون بود خرما پزون … از صبش خوب به خودم رسیده بود و تمیز و صیقلی…ولی خب آبم هی میریخت و شورتم مدام خیس بود… ساعتای یک بعدالظهربود که کار اداره کامل تموم شده بود و ما بیکارشدیم. هیچکس تو اداره نبود… چشمای مست و نافذ همکارم همش روی من زوم میشدو سینه هامو می پائید … به شوخی بهشگفتم یه جوری نگاه میکنی انگار کاری از دستم برمیاد برات… قبلا ازاین حرفا زیاد زده بودیم و بهش قول داده بودم کیرشو بکنه تو کوس داغم …
از اون روز همش یادم میآورد … ولی خب موقعیت نبود اونجا هم یه شهر کوچیک بود … و ما کارمندا هم شناخته شده بودیم .
گفت ستاره تورو بقرآن یه چیری میگم بیا الان همینجا بکنیم ! چشمام گرد شد. گفتم دیوانه تو اداره ؟ همکارم که کیر راست شده اش از رو شلوار محلیش سیخ زده بود بیرون با هیجان گفت آره . میریم جلوی پنجره میایستیم که به در اداره مسلط باشیم اگر کسی اومد میبینیم .
خیلی غیرعقلانی بود اما راستش منم مدتها بود مست و حشری بودم و انگار فقط میخواستم مزه یه کیر جنوبی رو تو کوس داغم بچشم… همون موقع کسم دااااغ شد و رفتم نزدیکش .لباشو خوردم
مرد جذابی بود و خیلی هم هات وسکسی … لباشو که میخوردم آب کسم میریخت
دیگه طاقتم طاق شده بود استرس و عجله درعین حال مستی وشهوت اوضاعرو یهجوری کرده بود. رفتیم جلوی پنجره … اون ور اداره یک فضای خالی بود که کسی مسلط به پنجره ما نبود ولی ما دید داشتیم.صندلی رو کشیدم گذاشتم جلو پنجره… همکارم که شلوارشو کشیده بود پایین از دیدن کیرقشنگ و قهوه ایش دیوونه شدم . سینه هامو از زیر مغنعه و توی مانتو درآورد سینه هام داغ وحشری بودن . دست من به کیر اون و اون دستش تو شلوارم بود و خیسی کوسمو می مالید ولبامون رو هم چون عجله داشتیم من سریع خم شدم روی صندلی و همکارم شلوارمو کشید پایین و شروع کرد بوسیدن کونم… که من ازش خواستم بکنه تو کوسم …همونجور که پشتم بهش بود وخم شده بودم کیر قشنگ وکلفتشو تا ته کرد تو کوسم و من سرشار از لذت شدم
نمیخواستم هیچوقت تلمبه زدنش تموم بشه … دوس داشتم دراز بکشه و من برم رو کیرش و ارضا بشم اما همون کیرش که تو کوسم بود و تلمبه میزد کلی لذت داشت …
بالاخره آبش رو ریخت تو یه دستمال و منم سریع لباسامو درست کردم و نشستیم پشت میزامون… همکارم تا یه نیم ساعت تو شوک بود از لذت ارضا شدنش …منم از سکس عجله ای که کرده بودم و به ارگاسم نرسیدم شوکه بودم… اما تازه دل وجراتمون برای روزهای بعد زیاد شد …اولین سکسم تو اداره بود.

بزرگترین کانال داستان سـکــسی

@sexyAction
10.0K views11:15
باز کردن / نظر دهید
2021-06-07 00:38:49 (ادامه پست قبل)

ایستادیم نازی هم رو کاناپه داگی شد و هومن کیرشو جاکرد و همزمان تلمبه میزدیم اولش یکم اذیت شدیم یا کیر من درمیومد یا کیر هومن.
بعد هماهنگ شدیم و یجاهایی هومن تلمبه نمیزد فقط من میزدم اونا میرفتن جلو و میومدن عقب هومن چشاشو بسته بود و میگفت وای چقد خوبه وای مرسی وای دارم میدم و میکنم. نازی ولی ساکت بود یباره کمرش رو راست کرد اومد بالا. هومن دیگه تلمبه نزد. منم تو اوج بودم دست انداختم سینه های کوچولوی نازی رو از زیرلباس گرفتم و لاله گوش هومن رو گاز گرفتم و حرفای تحریک کننده بش زدم؛ داری زنتو جلوی من میکنی. کیرت تو کس نازی. عجب چیزیه نازی. کیرم تو کونته فکر میکنم دارم نازی رو میکنم. داره آبت میاد آره . مقاومت نکن بپاش تو کس نازی آبتو بپاشش. نازی داشت خودشو میمالوند و درحال ارضا شدن بود دید هومن تلمبه نمیزنه خودشو فشار میداد عقب و میگفت کارن محکم بزن محکم بزن دارم میشم. تا هومن اسم منو از دهن نازی شنید آه بلندی کشید و کیرشو درآورد آبش با قدرت پاشید رو کمر نازی و کاناپه. نازی هم ضدحال خورده بود دم ارضا شدن بد و بیراه بار بنده خدا کرد. حالا من ارضا نشدم نازی هم نشده. نخواستم بدون اجازه نازی رو بکنم. هومن حالش جا اومد و قمبل کرد واسه من و سرشو کرد تو کس نازی. نازی به پشت رو کاناپه خوابید و بیخیال نگهداشتن لباسش شد منم هومن رو نشوندم و کس نازی رو دید میزدم و تو کون هومن تلمبه میزدم تصور میکردم کس نازیه که زودتر آبم بیاد تو همین بچه ها زنگ زدن و تمرکزم پرید. گوشی رو جواب دادم که میام الان نازی همون لحظه ارگاسم شد و جیغ کشید منم گوشی رو قطع کردم چون مطمئن بودم از طرف بچه ها متهم میشم به تک خوری و لاشی بودن.
اون دوتا ارضا شدن و منم استرس اینکه بچه ها نفهمیده باشن و نکنه حالا که هومن آبش اومده پشیمون شده باشه و… هرچی زدم آبم نمیومد گفتم تمرکزم بهم ریخته نمیاد دیگه. هومن به نازی اشاره کرد اونم اومد یکم دست کشید به سینه و بازوم. از بین پاهام تخما و سوراخمو لیس زد و اومد بالا یه تف داغ و گنده انداخت رو کیرم و لاله گوشم رو میخورد و آروم در گوشم میگفت خوب کردیم و دلت میخواست منو بکنی. فکر کن کیرت تو کس منه. با همین حرفا یکی از بهترین ارضا شدنام اتفاق افتاد و آبم با شدت پاشید تو کاندوم. تجربه عجیبی بود واسم.
سریع خودمو شستم و لباس پوشیدم و رفتم. دیگه هم هومن و نازی رو ندیدم ولی دفعه بعد که رفتم اونجا فهمیدم که اون ویلا. ویلای اجاره ای بوده. شایدم اصلا زن و شوهر نبودن. ولی اون بهترین خاطره سکسی من بودتا این لحظه.

بزرگترین کانال داستان سـکــسی

@sexyAction
297 viewsedited  21:38
باز کردن / نظر دهید
2021-06-07 00:38:48 فانتزی عجیب !

برای کسی که اهل طبیعت گردی و جنگل نوردی باشه محدودیت های تردد کابوس وحشتناکیه خصوصا برای ما که از تهران نمیتونیم بزنیم بیرون‌. پارسال بعد از تعطیلات عید لحظه شماری میکردم برای تموم شدن فروردین و اومدن اردیبهشت که با تموم شدن قرنطینه و رفع محدودیت ها برسیم به بهار جنگل و دلی از عزا دربیاریم. خلاصش کنم با بچه ها برنامه چیدیم بریم یکی از آبشارای معروف مازندران.
صبح زود رسیدیم پرنده پر نمیزد. ماشین رو پارک کردیم و راه افتادیم به سمت آبشار بعد از رسیدن و استراحت بساط صبحونه رو چیدیم و خوردیم و اونجام که سرویس بهداشتی نیست صحرایی باید انجامش بدی. منم چک کردم دیدم کسی اطرافمون نیست رفتم پشت یه درخت ممرز قطور و چشمام رو بستم و با خیال راحت درخت و گیاهارو آبیاری کردم که با صدای خنده ریزی شاشبند شدم دیدم سمت چپم پشت سرخسها یه دختر پسر نشستن که من به زحمت میدیدمشون. هول شدم جمع کردم رفتم و یه دستی به نشونه پوزش بلند کردم.
بعد از آب بازی حسابی و خوردن ناهار جمع کردیم که راه بیوفتیم چون هوا گرم بود و شرجی و سربالایی چندبار توقف کردیم برای استراحت منم خیس عرق بودم که باعث میشد تیشرت جذب بدنم بشه. دیدم یه دختر و پسر جوون با فاصله کنارمون میان و نیگا نیگا میکنن. دختره لباس یسره آستین حلقه ای مشکی پوشیده بود بدون شلوار و روسری. موهای مشکی دم اسبیش و اندام جمع و جور و متناسبش توی اون لباس و حالت بی بی فیس صورتش و دماغ خوش فرم و لب پروتزیش بدجوری تحریک کننده بود. توی برنامه ها وسط جنگل این طرز پوشش طبیعیه ولی اون نگاه خمار اذیتم میکرد. گفتم شاید اشتباه کردم و پیگیر نشدم. دو بار دیگه توقف کردیم و جالب بود واسم که اون دونفرم همزمان با ما استراحت میکردن و باما راه میوفتادن. قبل از رسیدن به پارکینگ ایستادیم برای عکس گرفتن. به هوای سلفی گرفتن دختر پسره رو چک کردم با دوربین جلو دیدم بازم دارن آمار میگیرن خلاصه بچه هارو راهی کردم و رفتم پیششون گفتم شاید آشنا باشن که خودمو معرفی کردم و هردو دست دادن و پسره گفت چقدر دیر اومدی!!! من هومنم و همسرم نازی از کرج میایم و این نزدیکیا یه ویلای کوچیک داریم وقت داری تنهایی یه چای باهم بخوریم!! من کاملا هنگ بودم. گفتم خبر میدم. به بچه ها رسیدم قصه ای سرهم کردم که طرف میگه تو کار مدلینگم و میخواد چنتا عکس بگیره ازم! و شما تا یه قلیون بچاقید من اومدم…
پیاده راه افتادیم و ۵ دقیقه بعد رسیدیم که محض احتیاط سریع لوکیشن رو فرستادم برای بچه ها و گفتم اگه تا چهل و پنج دقیقه دیگه زنگ نزدم بیاید دنبالم.
نشستیم دور میز همدیگه رو نگاه میکردن و مستأصل بودن گفتم حرف آخر رو اول بزن هومن جون که وقت ضیقِ.نفس عمیقی کشید محکم داد بیرون و شروع کرد که من مدتهاست یه فانتزی دارم و صبح که پشت درخت دیدیمت باهمسرم تصمیم گرفتیم امروز حتما عملیش کنیم و زیرنظرت داشتیم و الانم که اینجایی.
گفتم دنبال نفر سومید؟
نازی که لباس خیسش چسبیده بود به سینه های کوچولوش و من تو فکرم داشتم باهاش سکس میکردم بالاخره زبون باز کرد و عجب صدای خش دار و باحالی داشت . گفت نه اون چیزی که تو ذهن شماست!
پرام ریخت که حاجی جان باخ رفتی. بعد از سی سال باس بدی بره انگار. گفتم من نیستم شرمنده. پاشدم برم هومن دستمو گرفت گفت اجازه بده توضیح بدم نشستم و گفت یه مدل پوزیشن سکس هست که مثل زنجیر پشت هم قرار میگیرن افراد و همدیگه رو میکنن. من بین تو و نازی قرار میگیرم تو منو میکنی منم همزمان هم میدم هم میکنم این بزرگترین لذت سکسِ بنظرم. آرزومه که اینکارو انجام بدم ولی یه قانون داریم؛به هیچ وجه به نازی نباید دست بزنی!
پکر شدم چون معادلات و تصوراتم بهم ریخته بود ولی چون هم میتونستم لخت نازی رو ببینم هم خود هومن بدچیزی نبود. خوشگل. سفید و لطیف. لاغر. مو بور اما با یه کون نسبتا بزرگ. گفتم باشه درعین حال میتونستم فشار بیارم و بذارمش لای منگنه که نازی باید واسم ساک بزنه اما دیدم نامردیه.
با هومن سریع یه دوش دونفره گرفتیم و اسپری تأخیری هم زدیم. نازی هم طبقه بالا دوش گرفت و با یه لباس یسره صورتی بدون شرت و سوتین اومد و من همونجا راست کردم.
به هومن گفتم قبلا تجربه داشتی؟ گفت بار اولمه! ولی گوه میخورد با دوتا انگشت سریع گشاد شد. من پشت هومن نشستم مشغول کرم مالی. نازی جلوی هومن بدون اینکه لباسشو دربیاره داگی روی کاناپه بود و هومن داشت واسش میخورد اینجا من رکب دومم خوردم و هیچی نمیدیدم جز کنارای رونش رو.
خلاصه هومن راست کرد منم که آماده بودم کاندوم کشیدم و حالت داگی آروم آروم فرو کردم سه دقیقه ای طول کشید تا روون بره و بیاد....
(ادامه پست بعدی)

بزرگترین کانال داستان سـکــسی

@sexyAction
280 viewsedited  21:38
باز کردن / نظر دهید
2020-12-03 19:45:31 مادر سعید
سلام
داستانی را که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به سال 85 اون موقع من 18ساله بودم و به قولی اول جونی و سرشار از شـ..ـهـ..ـوت یک همکلاسی داشتم به اسم سعید که توی درس خیلی موفق بود و چند تا کوچه پائین تر از ما زندگی میکردند . من یک روز درمیان بعد از ظهر ها ساعت 4برای درس خوندن میرفتم خونه سعید و اون توی درسها کمکم میکرد .و توی رفت و آمد ها مادر سعید زنی بود 40ساله ولی ظاهراً جون به نظر میرسید اون خیلی باهام راحت بود و من هم مثل پسر خودش میدونست و لباسهای راحت میپوشید اکثراً یا تاپ وشلوارک بود و یا لباسهای نازک و خنک ناگفته نمونه که هیکل خیلی قشنگی داشت . پدر سعید هم کارش طوری بود که 10روزماموریت بود و 10روز هم خونه یه روز طبق معمول ساعت 4 رفتم خونه سعید زنگ زدم و مادرش درب رو باز کرد یه تـ..ـاپ چسبون با دامن کوتاه پوشیده بود و کلی هم آرایش کرده بود سلام کردم و رفتم داخل و مستقیم رفتم اتاق سعید دیدم تو اتاق نیست برگشت دیدم مادرش پشت سرمه گفتم خا.له .. خندید وگفت سعید نیست با پسر عموش یک ساعت پیش رفت استخر گفت ازت عذر خواهی کنم . گفتم اشکالی نداره پس من میرم . گفت نه بیا یه شربت بخور و گلوی تازه کن بعداً برو با اصرار اون نشستم . شربت آورد و روبروی من روی مبل نشست و حال و احول کرد و من هم باهاش صحبت کردم
یه مرتبه چشمم افتاد به پاهاش همینطور که روی مبل نشسته بود و دامن کوتاه هم به تن داشت دیدم شـ..ـرت نپوشیده یک کـ..ـس سفید که تازه تراشیده بود حواسم بکلی پرت شده بود و اونم این موضوع را فهمیده بود و آروم حین صحبت لبخند میزد . کـ..ـیـ..ـرم حسابی راست شده بود نمیدونستم چیکار کنم . گفتم خوب با اجازه تون من میرم بلند شدم که برم اون هم اومد به طرفم گفت کجا میری حالا نشستی . نگاهش به جلوم افتاد که کـ..ـیـ..ـرم از روی شلوار قـ..ـلـ..ـمبه شده بود و خندید اومد به طرفم و گفت بشین زوده چرا میوه پوست نکندی دستم رو گرفت و نشوند و خودش هم کنارم نشست داشتم میمردم از بغل نگاهش کردم چـ..ـاک سـ..ـینه های سفیدش داشت دیونم میکرد یه سیب برام پوست کند و با هم خوردیم اومد شربت بهم تعارف کنه لیوان سربت ریخت روی پیرهن و شلوارم ( البته میدونم از قصد ریخت ) گفت ببخشید . گفتم اشکال نداره من میرم خونه گفت نه با این سرو وضع بیا بریم اتاق سعید اون لباس داره میدم بهت عوض کن با اصرار دست منو گرفت و برد اتاق سعیدیه پیرهن و یک شلوار در آوردو خودش شروع کرد دکمه های پیرهنم رو باز کرد نوک انگشتهاش به بدنم میخوردو و حسابی شـ..ـهـ..ـوتی و سرخ شده بودم گفتم شما چرا من خودم اینکار را انجام میدم اما اون خیلی شـ..ـهـ..ـوتی بود اومد شلـ..ـوارم را درآره از قصد شلـ..ـوار و شـ..ـرت و با هم کشید کـ..ـیـ..ـرم افتاد بیرون خندید و گفت اوه خدای من ..تو مگه چند سالته چقدربزرگه گفته خا.له آخه... امون نداد نشست و کـ..ـیـ..ـرم را توی دهنش گذاشت و شروع به خوردن کرد خیلی حال میداد بار اولم بود . قبلاً چند تا فیلم سـ..ـوپـ..ـر دیده بودم و کمی یاد گرفته بودم دستهاشو گرفتم باندش کردم و شروع به خـ..ـوردن لـ..ـباش کردم و تـ..ـاپشو از تنش درآوردم و با دو دست کـ..ـرستشو از پشت باز کردم . چه پـ..ـستون هائی شروع به خـ..ـوردن و مـ..ـالیدن آنها کردم و اون هم نفسهاش تند و تند شده بود و حرارت بدنش مثل تنور دستم بردم دامنش را از پـ..ـشت باز کردم و همینطور که میکشیدم پائین کـ..ـس سفیدش را نگاه میکردم و به شدت شـ..ـهـ..ـوتم اضافه میشد شروع به لـ..ـیسـ..ـیددن که کردم وسط اطاق خوابید آب کـ..ـسـ..ـش حسابی سرازیر شده بود و بعد کـ..ـیـ..ـرم را با آ.ب دهن خیس کردم و کردم توش چه حالی میداد بعد قـ..ـمبل کرد و از پشت هم کردم توی کـ..ـو.نش و دوباره از جلو صداش بلند و بلند تر میشد و مدام میگفت جون بـ..ـکن بکـ..ـن بکـ..ـن وهردو با هم ا.ر.ضاء شدیم براش مهم نبود که آ.بمو بریزم تو کـ..ـسـ..ـش خیلی حال داد خیلی من از ترس بلند شدم و سریع خداحافظی کردم و بعد از اون ماجرا هربار که میرفتم خونه اونا اوایل روم نمیشد توی صورتش نگاه کنم اما بعدا از اینکه دو باره باهاش سـ..ـکـ..ـس کردم دیگه همه چی عادی شدو خودش میگفت بهترین سـ..ـکـ..ـس توی عمرش بود


بزرگترین کانال داستان سـکــسی

@sexyAction
8.5K viewsedited  16:45
باز کردن / نظر دهید
2020-11-23 22:07:44 داداش جونم

سلام به همه کسانی که عاشق سـ..ـکـ..ـس خانوادگی هستن خودمو معرفی کنم من مریم 28ساله 2ساله که ازدواج کردم از یکی از شهرهای ایران. داستانو بنویسم که حوصلتون سر نره من یه داداشی دارم خیلی پسر خوش هیکل وخوشگل هست شوهرم خیلی موقع یخاطر کارش به بیرون شهر میره یه بار زنگ زد که 2شب نمیتونه بیاد به داداشت زنگ بزن تنها نمون بیاد پیشت/ یادم رفته اسم داداشمو بگم اسمش علی 22 سالشه/زنگ زدم علی امیر(شوهرم)دو روز نیست شبا بیا اینجا بمون گفت باشه شب شد اومد شامو باهم خوردیم بعد کمی فیلم نگا کردیم دیر وقت بود گفتم داداش من میرم بخابم شببخیر گفتم رفتم بخابم ساعت 3/4 بود بیدار شدم تشنه بودم اروم رفتم اشپز خونه اب بخورم که علی تو سالن خوابیده بیدار نشه دیدم چراغ حموم روشنه اروم رفتم در کمی باز بود توی حموم دیده میشد وقتی علی رو دیدم انگاری یه اب سرد از سرم ریختن کـ..ـیـ..ـرشو گرفته بود دستش داشت شـ..ـرت های کثیف منو بو میکرد رو کـ..ـیـ..ـرش می کشید میخاستم برم تو دعواش کنم از دلم نه اومد
فقط میخواستم نگاهش کنم خودم یه جوری خوشم اومده بود که علی با شـ..ـرت های من اینجوری داره حال میکنه من هم داشتم حال میکردم که شـ..ـرتم خیس خیس شده بود ا.بش اومد ریخت رو شـ..ـرتهام من زود رفتم اتاقم تا صبح خوابم نبرد همش به کـ..ـیـ..ـر علی که بزرگ بود فکر میکردم
صبح شد باهم صبحانه خوردیم انگاری چیزی نشده بود گفت کار دارم شب میام منم که دیگه فکرم کار نمیکرد چیکار کنم که اون کـ..ـیـ..ـرو تو کـ..ـو.سم جا بدم خیلی فکر کردم اخرش کـ..ـیـ..ـر علی شکستم داد وتصمیم کرفتم به داداشی کـ..ـو.س بدم شب که نزدیک شد یه شـ..ـرت قرمز توری تـ..ـنگ پوشیدم سـ..ـوتین نپوشیدم یه دامن کوتاه با یه تاپی که سـ..ـینه هام تا نصف بیرون بود تن کردم کمی هم ارایش کردم منتظرش شدم تا اومد/ وقتی درو بروش باز کردم چشاش برق افتاد ابجی عروسی میری گفتم اره باخنده گفتم عروسی منو تو خندیدیم رفتیم تو براش چای اوردم وقتی خم شدم سـ..ـینه هام که کامل دیده میشد با چشاش داشت سـ..ـینه همو میخورد گفتم چیه ندیدی گفت نه گفتم ای شیطون من خواهرتم گفت باشه ولی .....اونجاشو نگفت/
بعد روبروش نشستم طوری که پاهامو ازهم باز کنم کـ..ـو.سمو ببینه کمی باز کردم دیدم داره یواشکی دید میزنه الکی انگاری هواسم جای دیگه هست کمی هم باز کردم میدونستم بد جوری حـ..ـشـ..ـری شده بعد کفتم میترسم تنهایی بخوابم میای باهم بخوابیم گفت اره اره می ترسی بیام باهم بخابیم رفتیم تو اتاق گفتم گرمه من میخوام لباسامو در بیارم گفت برم بیرو دربیاری گفتم چرا من خواهرتم چه اشکالی داره نشست روتخت تاپمو در اوردم دامنو در اوردم فقط یه شـ..ـرت توری موند گفت بدنت چه قدر خوشگله خوشبحال شوهرت/ گفتم شیطون گرمت نیست پاشو دربیار بخوابیم گفت نگا نکن گفتم باشه داشت در میاورد برگشتم دیدم وای کـ..ـیـ..ـرش بلند شده الکی داد زدم علی اون چیه خجالت بکش گفت مریم دست خودم نیست مگه میشه بدنتو دیدو اینجوری نشدبا خنده گفتم چه طوری گفت اون شـ..ـرت تنـ..ـگـ..ـی که تنت کردی/ میخوا ی من دربیارم گفتم تو دوست داری بامن سـ..ـکـ..ـس کنی گفت نگو که دارم میمیرم ارزومه زیرت کنم گفتم زود باش که می خوام تا صبح جـ..ـرم بدی پرید روم شـ..ـرتمو در اورد و شرو کرد به خوردن کـ..ـو.سم چنان کـ..ـو.سمو لیـ..ـس میزد نگو/ داشتم از حال میرفتم از اینکه داداشم کـ..ـو.سمو میخورد خیلی حال میکردم دیگه تحملم تموم شده بود علی زود باش جـ..ـرم بده کـ..ـیـ..ـر میخوام زود باش وقتی سر کـ..ـیـ..ـرشو گذاشت دهانه ی کـ..ـو.سم داشتم از حال قش میکردم داداشم داشت منو از کـ..ـو.س میکرد خیلی حال میداد گفت کـ..ـو.نم میدی گفتم چرا ندم داداشی تو هر جور دوس داری خواهرتو جـ..ـر بده کـ..ـیـ..ـرش بزرگ بود کـ..ـو.نم نیمرفت کمی لـ..ـیس کرد با نگشتش باز کرد بعد باز نتونست گفتم بخواب نسشتم روش یواش یواش رفت داخل اه اه اولش سوزش داشت رفته رفته تبدیل به حال شد به به کـ..ـو.ن دادن به داداشی چقدر حـ..ـشـ..ـری کنندس کمی خم شدم هم از کـ..ـو.ن میکرد هم از کـ..ـو.س داشت ا.بش می اومد که گفتم بریز داخل کـ..ـو.سم اخه حـ..ـامله میشی کفتم نترس قرص میخورم با چنان فشاری ا.بشو ریخت کـ..ـو.سم که فکر کردم کـ..ـو.سم ترکید افتاد روم کمی نازم وبوسم کرد بهش قول دادم که هر وقت هر طوری که دوست داشت جـ..ـرم بده چند ماهی هست که مدام سـ..ـکـ..ـس داریم خیلی ازش رازییم کاش همه ی خواهران از این داداشها داشتن //تا داستان بعدی فعلا
نوشته: ندا


بزرگترین کانال داستان سـکــسی

@sexyAction
9.4K views19:07
باز کردن / نظر دهید
2019-10-16 04:13:00 ﺿﺮﺑﺪﺭﯼ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﻭﺭﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺵ

ﺳﻼﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﮑـﺲ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺑﻌﻀﯿﻬﺎﺗﻮﻥ ﻏﻠﻂ ﺑﺎﺷﻪ ﻭﻟﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻋﯿﻦ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻓﻘﻂ ﻓﺤﺶ ﻧﺪﯾﻦ ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﮐﯽ ﯾﻪ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻩ .
ﻣﻦ ﺑﺎﺑﮑﻢ 32 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺁﻧﺎﻫﯿﺘﺎ 24 ﺳﺎﻟﺸﻪ . ﺣﺪﻭﺩ 3 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﯾﻢ . ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺩﻡ ﺣﺸﺮﯼ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺳﮑـﺲ ﺿﺮﺑﺪﺭﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺶ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﺁﻧﺎﻫﯿﺘﺎ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﻗﺪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﮑﺴﻤﻮﻥ ﺍﺯ ﺳﮑﺴﺶ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺑﮕﻪ ﻭ ﻣﻨﻢ ﮐﻠﯽ ﻟﺬﺕ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﻡ . ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻋﺎﺩﺕ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯﻡ ﺁﻧﺎ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ ﺳﮑﺲ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺿﺮﺑﺪﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ . ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻦ ﺗﻮ ﻧﺖ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﻣﺘﺎﻫﻞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺎﯾﻪ ﺿﺮﺑﺪﺭﯼ ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺍﻭﻥ ﺧﺎﻧﻮﻣﺶ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻣﺪ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﺳﮑﺲ ﺑﮑﺸﻮﻧﯿﻤﺸﻮﻥ . ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﺎﺩﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﻗﺪﯾﻤﯿﻢ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﺍﯾﯽ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭ ﻧﺎﺩﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﺍﺣﺘﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺳﮑﺲ ﺯﻧﺎﻣﻮﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ ﺍﻭﻟﺶ ﺁﻧﺎ ﺧﻮﺷﺶ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﮔﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﻬﻢ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﻧﺎﺩﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺷﺐ ﺑﯿﺎﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ . ﺍﻭﻧﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﻣﺶ ﺷﯿﻼ ﺍﻭﻣﺪﻥ . ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﺟﻠﻮ ﻧﺎﺩﺭﯾﻨﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﭙﻮﺷﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻗﻀﯿﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﺸﮑﻞ ﻧﺪﺍﺷﺖ . ﺧﻼﺻﻪ ﻧﺎﺩﺭﯾﻨﺎ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﻢ ﺷﻮﺥ ﺑﻮﺩﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﻭﺩ ﯾﺨﻬﺎﻣﻮﻥ ﺁﺏ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﺷﯿﻼ ﺟﻮﻧﻢ ﯾﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﻟﺨﺘﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺣﺸﺮﯾﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﺯﻧﺎ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﺎﻡ ﻣﻦ ﻭ ﻧﺎﺩﺭ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺨﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯿﻢ . ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ . ﺳﺎﻋﺖ ﺣﺪﻭﺩ 12 ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺑﺨﻮﺍﺑﯿﻢ . ﻣﻦ ﻭ ﺁﻧﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻤﻮﻥ ﻧﺎﺩﺭ ﺑﺎ ﺷﯿﻼ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﻐﻠﯽ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺭﻭ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﺒﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﺁﻧﺎ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻥ ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﺁﻧﺎ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭﻥ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻦ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﯿﺒﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﻔﻬﻤﻦ ﺳﺮﯾﻊ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﻮﻥ ﻟﺨﺖ ﺷﺪﯾﻢ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺍﻧﺎ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺣﺸﺮ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﻮﻥ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎلا ﯾﻪ ﭼﻦ ﺩﻘﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮐﻮﺳﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺁﻧﺎ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺑﮏ ﺑﮑﻦ ﺗﻮﺵ ﻣﻨﻢ ﮐﯿرﻤﻮ ﻫﻞ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﺍﺧﻞ ﮐﺴﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺤﮑﻢ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﺻﺪﺍﺵ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﻧﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﯿﻼ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻟﺨﺖ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﻧﺎ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻋﻤﻞ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ . ﻧﺎﺩﺭﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺟﻮﻥ ﮐﺲ ﺷﯿﻼ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﯿﻼ ﻫﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﺁﻧﺎ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ ﻧﺎﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺎ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻣﯽ ﻣﺎﻟﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﻧﺎ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﮔﻔﺖ . ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﻻﻥ ﻣﻮﻗﺸﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺗﻮ ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﺍﺏ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﺩﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻩ ﻧﺎﺩﺭﻡ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﮑﺮﺩﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﻦ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺍﻧﺎ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺴﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺁﻧﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﻭﺝ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﻮﺩ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﺩﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺗﻮ ﮐﺲ ﺁﻧﺎ ﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﺍﻧﺎ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺷﯿﻼ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﮐﺴﺶ ﻭﺭ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺷﻬﻮﺕ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﺲ ﺷﯿﻼ ﺟﻮﻥ . ﻭﺍﯼ ﭼﻪ ﺗﻌﻤﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﮐﺴﺸﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺷﯿﻼ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺑﮏ ﺟﻮﻥ ﺑﮑﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻡ ﻣﻨﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﺵ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﻫﺮ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎﻣﻮﻥ ﯾﻪ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﺗﻮ ﺍﻭﺝ ﻟﺬﺕ ﺑﻮﺩﯾﻮ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﺎﺩﺭ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻧﺎ ﺁﺑﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﯾﺎﺩ ﺍﻧﺎ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﯾﺰﺵ ﺭﻭ ﺷﮑﻤﻢ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺭ ﻫﻤﺶ ﺭﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﺲ ﺍﻧﺎ ﻭ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪ ﺭﻭﺵ ﻣﻨﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﺍﺯ ﻟﺬﺕ . ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻧﺎﺩﺭ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺗﻮ ﮐﺲ ﺯﻧﻢ ﻣﻨﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪﻡ ﻫﻤﻪ ﺍﺑﻤﻮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﺲ ﺷﯿﻼ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺍﻧﺎ ﻫﯿﺘﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﯾﻪ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﮑﺲ ﺿﺮﺑﺪﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ .

500 Seen ... next post ...
ویس ســکـسـیـ
بزرگترین کانال داستان سـکــسی

@sexyAction
68.2K views01:13
باز کردن / نظر دهید
2019-10-13 14:18:02 ﺯﻧﺪﺍﯾﯽ ﺳﻼﻡ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﻢ ﺍﻻﻥ 25 ﺳﺎﻟﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺮﺑﻮﻁ 4 ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﻫﺴﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻮ ﮐﻒ ﺯﻥ ﺩﺍﯾﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﺣﺘﯽ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺗﺎ ﻧﺰﺩﯾﮑﺎﯼ ﺳﮑﺲ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻫﺎ ﻧﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﺵ ﯾﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ . ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪﻡ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻋﮑﺲ…
55.5K views11:18
باز کردن / نظر دهید