_ شب عروسیت عفونت گرفتی؟ کلافه و با گریه پارچهی خنک رو لای پ | دلربا / هفت خط
_ شب عروسیت عفونت گرفتی؟
کلافه و با گریه پارچهی خنک رو لای پام گذاشتم. از سردیش نفس راحتی کشیدم.
خدمتکار با ترس نگام میکرد.
- چیکار کنم خب، نزدیک پریودیمه، هر ماه خارش میگیریتم.
خدمتکار محکم روی دستش زد که ناله کردم. سوزش و خارش تا ته جونم می رفت. پارچه رو برداشتم و دو بند انگشتم رو داخل فرستادم.
- وای تو چقدر می خاری. مردم من...زخم شد فکر کنم.
انگشتم رو توم چرخوندم و با نوک ناخونم خودمو از داخل خاروندم. همش تقصیر اون شورت لامباداییه که توی تولد پوشیدم.
_ بدبختی دارم من.
هم به شورت حساسم هم نوار بهداشتی. تنم تاول می زنه.
_ به شورت حساسی؟ یعنی قراره کون لختت رو همش ببینم.
با شنیدن صدای پاشاخان ترسیده به سمتش رفتم و دستمو از توم دراوردم. خدمتکار با صدای لرزونی سلام گفت که پاشا خان کلافه نفس کشید.
_ چته؟ می خاری؟
جوابش رو ندادم. خوبه خودش می دید چطور دارم به خودم میپیچم.
_ یکم...با انگشت...
نذاشت حرفم تموم شه. دستم رو گرفت و منو کشید تو اتاق. روی تخت هلم داد و لای پام نشست.
سرشو برد وسط...
_ ببین چه قرمزشم کردی.
بند انگشتش که توم رفت ناله کردم. داخلم چرخوندش. عالی شد، علاوه بر خارش حشریمونم کرد.
_ نبینم شب دستت رو توی خودت بکنی و بخاری. یه امشب رو تحمل کن تا ببرمت دکتر.
دستشو بالای بهشتم کشید که لبمو گاز گرفتم.
_ خیس شدن از علائم عفونتته؟
خیس کرده بودم؟ این ابرو ریزی بود. سریع انگشتامو به تنم زدم که با دیدن خیسیشون.
_ ب...ببخشید الان پاک میکنم.
وایی گفتم که با لبخند کجی خم شد و زبونشو کشید روی...
https://t.me/+cyFhbjJ563lmZWM0
https://t.me/+cyFhbjJ563lmZWM0
https://t.me/+cyFhbjJ563lmZWM0
https://t.me/+cyFhbjJ563lmZWM0
https://t.me/+cyFhbjJ563lmZWM0
لینک این رمان ممنوعه لو رفت