دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

از فانتزی تا بگایی (۲) 1400/06/14 #خیانت #مرد_متاهل #زن_شوهرد | داستان ایرانی🇮🇷

از فانتزی تا بگایی (۲)
1400/06/14

#خیانت #مرد_متاهل #زن_شوهردار

...قسمت قبل
رفقا این داستان نه از کسی کپی شده نه کلمه ای دروغ داره
این دقیقا اتفاقات زندگی منه و که یسری تجربه ها واسه من داشت حالا فقط تصمیم گرفتم با شما به اشتراک بزارم به نظره خودم اتفاق تخیلی نیوفتاده
و اینکه من واقعا با نفر خوابیدم توی ۹ سال دختر بازی آمار زیادی هم نیست بگذریم…
بودن بین دوتا دختر هات و سکسی و خوشگل واقعا بی نظیر بود واسم سحر ایستاده بود یه دستش روی کسش بود با د دستشم سینه هاشو میمالید،من دراز کشیده بودمو پاهامو باز کرده بودم روژین بین پاهام بود کاملا داشتم ساک زدنشو میدیدم واقعا دسگه چی از زندگی میخواستم؟سحر اومد سمتم و لباشو گذاشت روی لبام با ولع لبای همو میخوردیم از اون طرفم روژین داشت ساک میزد روژینو بلند کردم بغلش کردم بالاخره به اون سینه های گردو خوشگلش رسیدم هیجوقت سینه های به این خوشگلی ندیده بودم،با دوتا دست سینه سمت راستشو گرفتم واقعا بزرگو سفت انگار پروتز کرده بود گذاشتم توی دهنم و با قدرت میک میزدم گاهی اوقاتم نوکشو زبون میزدم دراز کشیدم کیرم بزرگترین حالت خودشو داشت روژین اومد بشینه روی کیرم با دستش کیرمو گرفتو یه جون بلند گفت و روی سوراخ کُسش تنظیم کرد که صدای آلارم گوشیمو شندیم خیلی سری به ساعت نگاه کردم و دیدم ۷:۴۵ دقیقه‌ست یه چشمم بیشتر باز نبود گذاشتم روی ۸ دوباره سعی کردم بخوابم که ادامه خوابمو ببینم ولی لعنتی هرکاری کردم نشد که نشد ناچار بیدار شدم و مثل همیشه گونه سحرو ماچ کردم و رفتم سر کار…
وقتی رسیدم فقط به خوابی که دیدم فک میکردم،هم استرس داشتم هم ترس ازینکه روژین چیزی به سحر گفته باشه هم اینکه حرفای روژین که گفته بود مواظب باش بهت نچسبم و عزیزم گفتناش یا شوخی های دستی و نگاهاش،حرف سحر که گفته بود یبار بخاطر من حاضره رابطه سه نفره داشته باشه و در نهایت خواب بی نظیری که دیده بودم باعث شده بود مصمم تر باشم…
سحر از روز اول رابطه خط قرمزش خیانت بود و تهدید کرده بود اگر یکبار این اتفاق بیوفته قطعا طلاقشو میگیره،داشتم احتمالات رو بررسی میکردم که چه اتفایی ممکنه بیوفته؟ اگر سحر بفهمه زندگیم بگا‌ میره،از طرفی این پالس هایی که روژین داده بود و فک کردن بهش همیشه کیرمو یجوری میکرد و مدام حشری بودم،از یه طرف خودمم دوس نداشتم خیانت کنم ولی فک کردن به سینه های گرد و بزرگش باعث میشد هیجانی بشم،مدام تصور میکردم که سه نفری داریم سکس می‌کنیم
دلو زدم به دریا و بهش تو واتس آپ پیام دادم:
سلام روژین چطوری؟صبح بخیر
فک کنم ۲ ۳ ساعت بعد جواب داد و گفت سلااام عزیزم خوبم تو خوبی؟
هنوزم نمیدونستم که تو ذهنش چی میگذره دو دل بودم میخواستم بیخیال بشم ولی بازم شهوت بهم غلبه کردو واسه اینکه سر صحبت رو باز کنم شروع کردم از مشکلاتم گفتن که مامان سحر با ماست خیلی سخته و گاهی اوقات خسته میشم ازین شرایط اونم نصیحت میکرد که تو انتخابت این بوده و باید بخاطر سحر کوتاه بیای بعد از ۲۰ دقیقه صحبت کردن در مورد این موضوع ها گفتم تیری تو تاریکیه دیگه یا میگیره یا نه بهش گفتم تو خیلی دختر خوبی هستی همه مردا آرزشونه که تورو داشته باشن پیاممو سین کرد ولی ۳ ۴ دقیقه بعد جواب داد گفت یه چیزی میگم جون عزیزترین کَسِت چه حسی بهم داری؟؟
اینجا دقیقا همون چیزی بود که میخواستم سرم شلوغ بود کارو ول کردم و جواب دادم بدون حتی یه کلمه اضافی که دوست دارم
چشم قلبی فرستادو گفت اگه منو دوس داری باید بیخیال سحر بشی
با گفتن این جمله کلا همچی بهم ریخت انتظار داشتم اونم ابراز علاقه کنه یا ناز کنه ولی این حرفش کلا منو بهم ریخت و داشتن روژین ارزش اینکه ی
بخوام زندگیمو