دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

ه زن مطلقه ی ازادم .چیه واسه من غیرتی شدی ؟نکنه یادت رفته کارا | داستان ایرانی🇮🇷

ه زن مطلقه ی ازادم .چیه واسه من غیرتی شدی ؟نکنه یادت رفته کاراتو.
سرمو انداختم پایین گفتم همه چیزو به داداش میگم (ملیحه از داداشم خیلی حساب میبرد و ازش میترسید )
گفت چی میخوای بگی ؟اینکه خواهرت میره حموم یواشکی لختشو دید میزنی ؟
یا اینکه وقتی خواهرت داره زیر کیر مصطفی درد میکشه از پشت پنجره فقط نگاه میکنی و کاری انجام نمیدی ؟
گفتم فقط این نیست،میگم با بهمن کجا بودی کدوم اتاق چیکار کردین .
یهو چشاش گرد شد انگار ترسید چون بهمن دوست داداشم بود اگه داداشم میفهمید یا حتی بویی میبرد از رابطه‌شون بهمنو زنده نمیذاشت.
زبونش بند اومد ،
گفت بهمن؟ تو از کجا میدونی؟
-بماند .

مدرک نداری
همینکه الان گفتی تو از کجا میدونی یعنی اینکه من دارم درست میگم.
و اینکه من تا حالا خونه بهمن اینا نرفتم ولی داداش رفته وقتی از همینجا نقشه ساختمونشون رو بهش گفتم میفهمه که راست میگم .داداش خودش میفهمه که دلیلی نداره که بخوام بهش دروغ بگم .حتما میخوای شر درست بشه بعد التماس کنی به بقیه که اشتباه فکر میکنن و با بهمن رابطه نداشتی؟
وقتی اینارو شنید رفتارش ملایم شد.
شاید خنده دار باشه اما گفت:پول میخوای بهت بدم

عین واقعیته که دقیقا همین رو گفت .درسته بچه بودم ولی وقتی اینجوری گفت لجم گرفت چیزی نگفتم.
با ترس و عصبانیت دوباره و دوباره تکرار میکرد .میخوای فلان کارو کنم ؟میخوای اونو برات بخرم؟
سرمو بلند کردم نگاهش کردم ،از نگاهم فهمید که چی میخوام،سکوت کرد گفت فکر کنم فهمیدم چی میخوای . برو تو اتاقت.
فردا بعد از ظهر از مدرسه برگشتم خونه ساعت ۸شب بود که ملیحه با ناهید اومدن خونه
بعد از سلامعلیک کردن رفتن لباسای بیرون رو دراوردن اومدن تو هال رو به روی تی وی نشستن. ناهید طبق معمول لباس سکس تنش بود ولی اینبار بیش از حد سکسی بود .
شلوارک لی تنگ انقدر کوتاه بود که خط بین رون و کونش زده بود بیرون با یه نیم تنه دوبند بدون سوتین که نوک سینه های شق کرده‌ش از زیرش خودنمایی میکرد .
ی کم تی وی تماشا کردن بعد ناهید رفت تو اتاق
ملیحه برگشت بهم گفت برو پیش ناهید ببین چیکارت داره
منم از همه جا بیخبر که ناهید چه کاری میتونه با من داشته باشه ،وارد اتاق شدم گفت بیا اینجا بشین کارت دارم درم ببند
اینکارو کردم پیشش نشستم بوی عطر بدنش مستم کرده بود دوست داشتم بپرم تو بغلش و کل بدن نرمشو لمس کنم ،دست بندازم تو تاپش و سینه های گرد و بزرگش رو بندازم بیرون که گفت
خواهرت همه چیزو برام تعریف کرده.
عرق سردی از خجالت رو پیشونیم نشست،به خیال اینکه ناهید اومده نصیحتم کنه، اعصابم ریخت بهم.
ناهید ادامه داد هر کس دیگه ای جای من بود حتما شاخ در میاورد که برادری بخواد اینکارارو با خواهر بزرگترش بکنه اما من مثل بقیه نیستم که اگه بودم ملیحه هیچ وقت اتفاقات زندگیشو با من در میون نمیذاشت.
ببین میلاد ، میخوام یک حقیقتی رو بهت بگم. مصطفی پسرِ منه،هم سن تو که بود کارهایی مشابه کارهای تو میکرد.
منم مجبور بودم باهاش کنار بیام .
نتیجه‌ش رو هم مثل اینکه اون شب داشتی از پنجره تماشا میکردی.
من اون اتاق با دوستش سکس میکردم و پسرم با دوست من، که خواهر تو باشه سکس میکرد.
البته ملیحه نمیدونست که مصطفی پسر منه،امروز که راجع به تو حرف زد منم حقیقت خودم و مصطفی رو بهش گفتم.
خواهرت رو هم اونشب تو عروسی من برای مصطفی جور کردم .
پسرم از ملیحه خوشش اومده بود منم به ملیحه پیشنهاد دادم که مصطفی فامیلمونه،پسر خوبیه و از تو خوشش اومده ملیحه هم قبول کرد.
ناهید دستشو انداخت دور گردنم خیلی با ملایمت
پرسید؛ حالا تو به من بگو میلاد چرا اینکارهارو میکنی؟اص