Get Mystery Box with random crypto!

سلام من نگارم و 17 سالمه 1398/5/24 ... تو یه شهرستان کوچیک زن | داستان ایرانی🇮🇷

سلام من نگارم و 17 سالمه
1398/5/24
... تو یه شهرستان کوچیک زندگی میکنم و تقریبا همه همدگیرو میشناسن...آدم فوق العاده س.ک.سی هستم و همیشه دوس داشتم س.ک.سو تجربه کنم ... اما بخاطر کوچیکی شهر نمیتونستم با هر کسی رابطه ایجاد کنم بخصوص این که خانواده سر آمدی دارم و ....





داستان برمیگرده به سه ماه پیش که من تو آکادمی زبانمون داشتم ترمای آخر رو میگذروندم ، جدیدا برامون یه استاد از تهران فرستاده بودن که فاملیش جوادی بود و تیپ یه استادو نداشت بیشتر به این پسرای اهل دختر بازیو عشق و حال میخورد ( خیلی به مد روز رفتار میکرد) منم دختر تپل مپلیم و با اینکه سن و سال زیادی ندارم اما بخاطر گودی کمر باسنام بزرگتر از حد معمول نشون داده میشه و خب به تبع دیدم تو مهمونیا پسرای فامیل بانگاه میفهموندن بهم که تو کفم هستن... اما من رو نمیدادم، خلاصه این استاد خوشگل ما شد استاد کلاسمون و ما هم کلاس مختلطی داشتیم ... مثل همیشه خیلی درس میخوندم و چون عاشق زبانم براش همه چیمو میذارم اینطور شد که شدم سوگولیش و حتی یه مواقعی 15 دقیقه کلاسو میذاشت در اختیارم... اواخر ترم یه پروژه باید آماده میکردیم و همه ازش سوال میپرسیدن ... یه مشکلی تو این پروژه برام پیش اومد و تصمیم گرفتم استاد خوشگلو در جریان بذارم ... استاد هم که گیر افتاده بود تو این سوال تصمیم گرفت فرداش که چک کرد بهم بگه و ایمیلمو بهش دادم که برام جواب رو بفرسته...





فردا شب ایمیلمو باز کردم که فرستاده بود برم یه دیکشنری ازش بگیرم و اینطوری خودم مشکلمو رفع کنم ... و شمارشو گذاشته بود که باهاش تماس بگیرم ... بهش اس ام اس دادمو و اونم گفت عصر ساعت 5 برم دم در خونه ای که موسسه بهش داده بود اون کتابو بگیرم ... یه حسی مور مورم میکرد و منم یه تیپ خفن و تو دل برو زدم و با تاکسی رفتم اونجا ، زنگ خونه رو که زدم دیدم اف افو برداشتو گفت بیام تو ... دل من پر کشیدو و رفتم تو یه حیاط کوچیک که شامل خونه میشد و نشستم کنار باغچه که گفت : سلام نگار خانوم ... خوش اومدی ... بیا داخل تا برات توضیحات کتاب رو هم بدم ... یه چیزی ته وجودم بدجور قلقلکم میداد و میدونستم فرا تر از کتابه رفتم تو و رو مبل نشستم دیدم اوهو آقا فرهاد چه کردن شربت خوش رنگ آلبالو و میوه چند دقیقه بعد سروکلش پیدا شد و یه کتاب گنده دستش بود و منم داشتم شربت میخوردم اومد جلوم نشست یه پیراهن زرد و قهموه ای تنش بود با یه شلوار کتون و موهاشو داده بود بالا و ته ریشو صد البته یه سیبیل لاتی خوشگل که امروزا شدیدا بازارش تو بورسه. خندیدم و اونم خندید ... گفتم : خب من حاضرم برام توضیح بدید که باید با این سوال چیکار کنم ؟ دیدم بلند شدو اومد رو مبل کنارم با یذره فاصله نشست و شروع کرد به چرت و پرت گفتنای استادی بی پرده یدفه گفت : چه ادکلنی زدی؟ گفتم : ژیلت مال داداشمه ... گفت : اوهوم پس داداش داری تازه ادکلن خوش بو هم که میزنه


یه خنده همرام با عشوه چشم و ابرو و اومدم و گفتم : بله داداشه منه دیگه دیدم اومد نزدیکم و تو چشام زل زدو گفت : ولی این ادکلن داره بوش منو خفه میکنه ، بدجور داره میکشتم یه ذره ترسیدم اما خب بروز ندادم و نفسمو دادم بیرون که انگار فرهادو آتیشی تر کرد و دستشو گذاشت رو رونم و شروع کرد به کشیدن روی پاهام کثافط حشرم زد بالا و میدونستم دیگه حالی به حالی میشم اومد جلوتر و صورتشو نزدیکم آورد و گفت : بدجور تو کفتم شاگرد به این لوندی مث تو نداشتم و از این حرفا که داشت دیوونم میکرد و کوسمم داشت شرتمو خیس میکرد...





لباشو گذاشت رو لبامو و شروع که به خوردن سیبیلش اذیتم میکرد اما حس خوبی که داشتم از همه چیز بالاتر بود دستشو آورد روی سینه هامو و میمالوند و لبامو بیشتر تو دهنش میکرد و میخورد چشمامو بسته بودم و فقط اجازه میدادم کارشو بکنه دیدم داشت دکمه های مانتوی صورتیمو در میاره و منم نگاش میکردم مانتونو که در آورد شالمم در آورد و با یه حرکت کلیپسمو باز کرد و موهای لختم ریخت روی شونه هام نگاهی کرد و گفت : وای موهاتم آدمو دیوونه میکنه و سرشو کرد تو موهام ... تی شرتمو در آورد و نگاهی به سوتینم انداخت و داد بالا که سینه هام افتاد بیرون و دیدم وحشتناک شروع کرد به لیسیدن و وسطش هم میگف : اوممم جووووون عجب سینه هاییههه ... این پرتقالای خوشگل مال منههه و منم دیگه داشتم میرفتم تو اوج و شروع کردم به آه و ناله های لطیف حشری ... سوتینمو در آورد و به نوک سینه هام بوسه میزد و دستشو برد سمت کوسم و گقت : اوفففف خانوم هم که بدجور خیس کرده و منم گفتم : آرهههه شلورام زیپ نداشت و با یه حرکت کشید پایین که شرتمم اومد پایین ... شلوارو در آورد و منو خابوند و پاهامو باز کرد و رفت لای پاهام و گفت : این چوچول و کوس خوردن داره و بی مکث کلشو کرد لاشو شروع کرد به لیسیدن و خوردن و منم که این تجربه رو نداشت