Get Mystery Box with random crypto!

خاله جان من 1398/5/23 سلام به دوستان عزیز میخوام یه س.ک.س باح | داستان ایرانی🇮🇷

خاله جان من
1398/5/23

سلام به دوستان عزیز میخوام یه س.ک.س باحال و واقعی رو براتون تعریف کنم . این تجربه مال زمانی که از سربازی تازه برگشته بودم حدود دو سال پیش از وقتی 14 15 ساله بودیم با یکی از دوستام وقتی با هم تنها بودیم درباره سینه ها ورون های لختی که دیده بودیم با هم بحث میکردیم اون از خاله اش میگفت من از زن عموم تعریف میکردم. اون می گفت که چطور تو خواب دامن خاله اش رو کنار زده و تا صبح رون های خوشگل خاله اش رو دید زده و من از دیدن لخت زن عموم در حال لباس عوض کردن.


یک روز وقتی با هم سر کوچه نشسته بودیم و داشتیم آبمیوه میخوردیم یهو یه صدای ناز و خوشگل منو صدا کرد گفت پدرام پاشو بیا خونه من تنهام میخواهیم شام بخوریم. گفتم باشه دوستم گفت پدرام من تا حالا این خانوم رو تو خونه شما ندیدم اون کیه؟ گفتم خاله ام چطور مگه گفت پسر! خاله من به گرد پای این نمیرسه و من اینقدر تو کفشم ولی تو .... اولش جا خوردم و خوشم نیومد وبعد از اینکه ولی وقتی به خونه رفتم دیدم روی مبل نشسته یه تاپ خبلی تنگ پوشیده با یه دامن مشکی بلند خیلی گشاد سینه هاش مثل توپ بسکتبال قلنبه زده بود بیرون و دامن گشادش تحمل نگهداری کون گنده اش رو نداشت. راستی منو خاله ام به مدت یک هفته قرار بود که با هم تنها باشیم آخه پدر مادر من برای عروسی به مسافرت رفته بودن و شوهر خاله ام هم برای یک ماموریت کاری به دبی سفر کرده بود. هیچوقت تا حالا به اندام زیبا و تراشیده و برنزه خاله توجه نکرده بودم چون خیلی فرصتش دست نداده بوده چون همیشه تو یه جمع خشک و با کل فامیل دور هم جمع میشدیم لب های گرد و کوچولوش کون بزرگ و پهن اش هرکسی رو دیونه میکرد بد جوری راست کرده بودم. تا شب شد و شام خوردیم در حین نشست و برخاست چند بار چند بار پاهای قشنگ اونو تا بالای زانو دیدم وقتی پای ماهواره نشسته بودیم و داشتیم یه فیلم نگاه میکردیم خاله ام وقتی داشت ظرف میوه رو زمین میذاشت در حین خم شدن سینه های بزرگش رو نصفه و نیمه دیدم با خودم گفتم امشب میتونم یه حال درست و حسابی بکنم تا وقت خواب چند باری فرصت دست داد تا رونهای خوشگل خاله رو ببینم حتی یک بار تار سرحد شرتش رو دیدم.


به نظرم یک بار وقتی پاهاش رو از هم باز کزد و من داشتم پاهاش رو دید میزدم متوجه شد ولی چیزی نگفت تازه جهت پاهاش رو تغییر داد و قسمت بیشتری از پاهای سفیدش نمایان شد نمیدونم چه قرضی داشت شب شد چون تخت دو نفره نداشتیم دوتا رختخواب با کمترین فاصله ممکن پهن کردم خاله زودتر رفت تو ذختخواب ولی من داشتم تلفنی با هانی دوست دختر چندین و چند ساله ام حرف میزدم و زیر چشمی هیکل خاله رو دید میزدم وقتی تلفنم تموم شد دیدم خاله خوابیده و پتو رو تا روی گردنش بالا کشیده خیلی ضد حال خوردم ولی نامید نشدم و یا حرف های دوستم افتادم که چطور با کنار زدن دامن خاله اش تا صبح با اون حال کرده بود نیم ساعت که گذشت ودیدم خاله از جاش تکون نخورد مطمئن شدم که خوابیده خیلی آروم بهش نزدیک شدم اون روی بازوی راستش رو به من خوابیده بود خیلی اروم از نزدیکی زانوش پتو رو کنار زدم و با زانوهاس سفید خاله مواجه شدم بدجودی راست کردم ولی وقتی ضد حال خوردم که دیدم دامنش تاروی زانوهاشه آون عادت داشت با لباس خواب می خوابید یه پیراهی و دامن زرد و مشکی که خیلی گشاد و کمی نازک بود کمی جرات به خرج دادم دامن زیر زانوخاله رو اروم لمس کردم و خیلی یواش بالا بردم ولی بیشتر از 5 سانت بالا نرفت چون بین رون های بزرگش گیر کرده بود وقتی خوب دید زدم به سرم زد یکم میتونم اونو دستمالی کنم حالا دیگه پتو رو به طور کامل از روی خاله کنار زده بودم چون سه تا ازدکمه های پیرهنشو بسته بود مقداری از شکمش که مثل برف سفید بود بیرون افتاده بود دستم رو سینه های بزرگ گذاشتم مثل سنگ سفت بود یکم که با سینه های خیلی آروم ور رفتم و تازه دستم رو روی کون خاله گذاشتم خاله تکون خورد خیلی سریع خودم رو به خواب زدم و خاله هم چون درجه حرارت بخاری رو تا آخز زیاد کرده بودم متوچه کنار رفتن پتو نشد بعد از یک دقیقه وقتی چشمامو باز کردم جای همتون خالی نمیدونید با چه صحنهای مواجه شدم خاله به پشت خوابیده بود و زانو هاش رو به طرف بالا جمع کرده بود و دامنش تاروی شرتش بالا رفته بود حالا فقط شرتس رو نمدیدم ده دقیقه که گذشت خاله تکونی خورد و روی بازوی چپش افتاد حالا کونش دقیقا روبه روم بودیه ذزه دامنش رو که بالا زدم به شرتش رسیدم یه شرت کوچولو قرمز که فقط نیمی از کونش رو پوشش داده بود خیلی آروم روی شرتش دست کشیدم خیلی سفت بود وقتی خوب حال کزدم جامو عوض کردم و روبه روی خاله دراز کشیدم آروم سینه هاش رو لمس کردم یکم که محکم فشار دادم گفت اههههههههههه ه گفتم حتما بیدار وقتی به کارم ادامه دادم با خود گفتم اگه بدش میومد حتما یه چیزی میگفت آروم دستم رو بردم وسط پاهاش و کوسش رو لمس کردم خ