دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

از كرد، كجا ميري جيگر طلا؟ بچه كجايي؟ من نذاشتم بحث زياد طول ب | داستان ایرانی🇮🇷

از كرد، كجا ميري جيگر طلا؟ بچه كجايي؟ من نذاشتم بحث زياد طول بكشه يه را

ست رفتم سر اصل مطلب. بايد خودمو يه جنده حرفه اي نشون ميدادم گفتم ببين عزيزم من براي هر راهي 300 ميگيرم اگه 2 نفر باشين 500تومن!


چشماي نيما از خوشحالي برق زد معلوم بود كه اين رقما اصلا براش مهم نيست.زنگ زد به يكي از دوستاش:الو سلام كامي جون، داداش يه داف مشتي سوار كردم كليد ويلا دستته بريم يه حالي بكنيم 3تايي يا نه؟ فقط شرمنده بايد 250تا پياده بشي...هاهاها..!!!
ظاهرا كامي جونم حسابي تو كف بود چون بلافاصله قبول كرد وما راه افتاديم به سمت كردان(حوالي كرج). تو راه نيما با سينه هام بازي ميكرد چند بارم كوسمو ماليد اولش كه دستش به سينم خورد دلم يهو خالي شد ولي بعد از چند دقيقه برام عادي شد وراستش كم كم داشتم حشري ميشدم يه جورايي داشتم لذت ميبردم...
به نظر پسر بدي نميومد ميگفت باباش كارخونه داره وخودشم دانشجوئه.
رسيديم ويلا ساعت حدود 1ظهر بود. كامي اونجا آماده به رزم منتظر بود! البته برخورد خوبي با من داشتن هر چند كه من خودمو براي هر نوع برخوردي اماده كرده بودم ...
گفتم بچه ها من بايد ساعت6 خونه باشم پس بهتره شروع كنيد. بالاخره لحظه موعود فرا رسيد و منو نشوندن روي مبل و دوتايي افتادن به جونم.... در يه لحظه كل لباسامو درآووردن سر از پا نميشناختن ، كامي كه هيكل درشتري نسبت به نيما داشت و كيرشم خيلي كلفت بود موهامو محكم تو چنگش گرفته بود وداشت لبامو ميخورد سوتينمو باز كرد وشروع كرد به خوردن سينه هام نيما هم كه نشسته بود روي زمين شرتمو زده بود كنار و داشت چوچولمو مك ميزد...


واااااي چه لذت رويايي!!! طعم شيرين انتقام همراه با حس يه س.ك.س آتيشي،همش قيافه سجادو تصور ميكردم واز اين كه دارم بهش خيانت ميكردم غرق لذت ميشدم، جيگرم داشت حال ميومد چون چيزي كه متعلق بود به اون ،داشتم به ديگران تقديم ميكردم .داشتم رواني ميشدم صداي آخ اوووخم تو كل ويلا پيچيده شده بود... داشتن تيكه پارم ميكردن همه جامو ليس ميزدن ...
ديگه نوبت من بود هنر نمايي كنم ،دوزانو نشستم جلوشون وشروع كر دم به ساك زدن ،انصافا كيراي خوش تراشي داشتن تا جايي كه ميتونستم كيرشونو ميكردم تو دهنم ، خايه هاشونو ليس ميزدم ، حتي سوراخ كونشونو ليس زدم از اون كارايي كه براي شوهر آشغالم ميكردم.داشتن بيهوش ميشدن بيچاره ها.....
كامي نشست روي مبل من با كوس نشستم رو كيرش نيما هم از پشت كرد تو كونم ،اوووف الان كه دارم مينيويسم بازم حشري شدم،دوتايي با تمام وجود تلمبه ميزدن ومن هم از شدت لذت نفسم بند اومده بود . مرتب جاشونو عوض مي كردن....


س.ك.سمون تا ساعت 5 طول كشيد، هر مدلي كه فكرشو بكنيد گاييدن منو. نميدونم چند بار ارضا شدن ولي ديگه يه قطره هم آبم نمونده بود براشون. اونا دراز كشيده بودن رو زمين ومن داشتم آبشونوكه ريخته بود دور كيرشون ليس ميزدم....
بعد از س.ك.س منو تا نزديكي خونمون رسوندن،تو راه حس خوبي داشتم حس كسي كه تونسته حقشو پس بگيره.وقتي رسيدم خونه سجاد هنوز نيومده بود.
اين ماجرا مال تابستون سال گذشته بود که اتفاق افتاد، بعد از اون چند بار ديگه هم س.ك.س 3تايي كرديم، كامي چند وقت پيش ازدواج كرد ولي با نيما هنوز در ارتباطم. ماجراي زندگيمو براش تعريف كردم ،هيچ دردسري برام درست نكرد، واقعا پسر خوبيه وخيلي خوشحالم كه اون روز نيما به تورم خورد...
باسجاد هم كه داريم وارد چهارمين سال زندگيه مشتركمون ميشيم كه احتمالا آخرين سال خواهد بود وبعد از جدايي حتما بهش ميروسونم كه عزيزم اون موقع هايي كه داشتي با معشوقت حال ميكردي منم زير يكي ديگ خوابيده بودم....

پایان
@DastanSexIranl