- شوهرت تو تخت عالیه خورشید جون! شنیدن این حرف پشتِ تلفن واقع | عروس
- شوهرت تو تخت عالیه خورشید جون!
شنیدن این حرف پشتِ تلفن واقعا درد داشت.
- ببین دیشب همینکه رسیدیم هتل گفت فقط لباساتو در بیار دیگه نگم برات تا صبح چیکارا کردیم! گفت تا حالا باهات نخوابیده، چه قدر تنگی تو دختر، شل میکردی الان باهات سر سفره عقد بود.
خورشید به خودش توی آینه نگاه کرد این لباس عروسِ کوفتی را باید از تنش در میآورد. تنش می لرزید، زن از پشت خط خندید و گفت:
- مهمونا رفتن؟ آخی عزیزم! حتما خیلی خجالت کشیدی! ولی ببین خودکرده را تدبیر نیست این دوماد شاخِ شمشاد الان دیگه شوهرِ منه...
زنی وقیح! که دوستش بود به او خیانت کرده بود. اشک هایش را پاک کرد و زن با قهقهه ادامه داد:
- باید قطع کنم گلم! مهیار الان تو حمومه منتظرم! دیر کنم ناراحت میشه... ماشالله چه کمری هم داره خورشید جون بد کاری کردی استفاده نکردی! بوس به چشمات که میدونم الان خیلی گریه کردی... بای!
تلفن را قطع کرد... صدایِ داد و بیداد از بیرون اتاق میآمد. خورشید که خودش را به سالن رساند، مرد جوان عصبانی را دید که همه را کنار میزد تا به خورشید برسد... اخم هایش در هم بود و طلبکار داد زد:
- تو زن اون حرومزادهای؟!
خورشید با حرص گفت:
- من زن کسی نیستم...
به سفره عقد اشفته اش اشاره کرد و گفت:
- میبینی که!
فردین زیر لب غرید:
- اون حرومزاده ای که با مادر من رفته گ الان کدوم گوریه؟
همه با تعجب به فردین نگاه میکردند و خورشید با بغض گفت:
- از مادرت نپرسیدی کجان؟! پیش پات بهم زنگ زد، گفت الان هتلن! مثل اینکه شب خوبی رو هم سپری کردن...
رگ گردن فردین بیرون زده بود از فرط حرص.. دست خورشید را کشید و حینی که او را دنبال خود میکشاند پرت کرد توی اتاق و در را بست و قفل کرد! با عصبانیت داد زد:
- فکر کن ببین کدوم جهنمین! وگرنه همون شبو اینجا واسه تو میسازم...!
https://t.me/+iWG2zf7fYLU2YTU0
https://t.me/+iWG2zf7fYLU2YTU0