دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

﷽ اسیرشهوت #part10 اورهان که خیلی با اشتیاق داشت به صحن | اسیرشهوت🔞پرتگاه




اسیرشهوت

#part10


اورهان که خیلی با اشتیاق داشت به صحنه نگاه میکرد دستم ومحکم توی دستش گرفت و روبه ایهام گفت:

_میبینم برادرم با یه پارتنر به این مهمونی اومده ...
این سوپرایز بزرگیه مگه نه هورا؟

منکه توان نگاه کردن بهشونو نداشتم و ایهام هم از من نگاهش و می دزدید فقط به گفتن یه جمله ی کوتاه اکتفا کرد

_بهتره بریم داخل...

همین و گفت و دست دختر کناریش و کشید و داخل شدن.

اما من هر چی دستم کشیده میشد انگار که به زمین چسبیده بودم به زور اورهان با قدمهای بی جون کنارش به راه افتادم و داخل شدیم.

با ورود ما عمر خندان به سمتمون اومد و روی دست من و بوسید و گفت:

_ببین کی اینجاست؟
ملکه ی عمارت عمران ..
فکر نمیکردم این افتخار بدی و همسرتم کنارت بیاری..

اورهان با اخم گفت:

_فکرای که توی سرته بیرون کن عمر ..
کنارش زد و پشت اولین میز نشستیم.

نگاهم دور تا دور سالن بزرگی که برای مهمانی اماده کرده بودن میگذشت و دنبال ایهام بودم.

باورم نمیشد این امکان نداشت..
با دیدنشون پشت یه میز دونفره عرق سردی پشت کمرم نشست...

دختری که کنارش بود زیبا بود و خیلی بهش می اومد اما اینا دلیل نمیشد تا کنارش باشه..

با صدای عمر که با خوش ذوقی میگفت:

_خب خب انگار دیگه همه جمع شدن بیاین بازی هیجان انگیزمونو شروع کنیم.

با این حرف لرزیدم و اورهان دستش و دور کمرم انداخت و من و بیشتر به خودش فشار داد و گفت

_نترس منوتو امشب فقط ببینده ی نمایش هستیم.

زن ها و مردها با خنده اسم هاشونو روی کارت ها مینوشتن و توی ظرف مسیه بزرگی مینداخت...
زنها توی یک ظرف و مردها توی ظرف دیگه...

با بلند شدن ایهام با دوکارت توی دستش انگار اب یخ ریختن روی سرم...
چیزی که می دیدم باورم نمیشد...
این ممکن نبود...

#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab