دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

. - پاهاتو وا کن خانوم دکتر چکت کنه. می‌خوام ببینم هنوز قابل | هوسباز

.

- پاهاتو وا کن خانوم دکتر چکت کنه. می‌خوام ببینم هنوز قابل استفاده‌ای یا داداشم زن کوچولوشو انقدر جر داده که دیگه گشاد شده؟
یگانه لبش را گاز گرفت تا صدای هق هقش اوج نگیرد.
اردلان خونسرد دستش را درون جیب شلوار پارچه‌ای که خیاط مخصوص عمارت گنجی ها فیت تنش دوخته بود، سُر داد و با بی تفاوتی به صورت سرخ یگانه زل زد.
- الان اشک تمساحت واسه چیه دیگه؟ بستنت به نافم. باید خوشحال باشی که از فردا قراره اسمت بره تو شناسنامه اردلان گنجی! رییس بزرگ ترین بیمارستان جراحی مغز و اعصاب قراره بشه شوهرت! افتخار این نصیبت میشه که خانم دکتر صدات کنن...
هر کلمه‌ای که از دهانش بیرون می‌آمد، قلب یگانه را نیش میزد... و یگانه احمقانه حق می‌داد به اردلان برای تحقیر هایش...
ده سال پیش یک هفته قبل از اینکه اردلان به خواستگاری‌اش برود، خیلی ناگهانی با پسر کوچک خاندان گنجی، برادر کوچکتر اردلان عقد کرد.
غرور اردلان را بی هیچ توضیحی خرد کرده بود و این مرد امروز با آن اردلان عاشق پیشه‌ی ده سال پیش فرق داشت.
دقیقا ده سال آمریکا زندگی کرد.جزو بهترین و مشهورترین جراحان مغز و اعصاب بین المللی بود و حالا ملک عذاب یگانه!
آمده بود از زن بیوه‌ی برادرش انتقام بگیرد. برادرش مرده بود و اردلان می‌گفت به اجبار عقدش کرده...
ولی عالم و آدم می‌دانستند خدا هم روی زمین بیاید نمی‌تواند اردلان را مجبور به کاری کند‌.
خودش می‌خواست که یگانه را به عمارتش ببرد و انتقام ده سال پیش را بگیرد‌.

بی خبر از اینکه یگانه ده سال در آتش نداشتن اردلان سوخته بود...
صدای بم اردلان، رشته افکارش را پاره کرد:
- چیه؟ حرفم حقه جواب نداری بدی؟ زبون دو متریت رو یوهویی موش خورد؟
یگانه سر پایین انداخت و زیرلب زمزمه کرد:
- من که راضی نبودم.... دیدین که تلاشمو کردم. حاج باباتون اصرار داشتن و گفتن این رسم خاندانتونه.
اردلان گوشه‌ی لبش را عصبی جوید و دوباره طعنه زد:
- بله یادم نرفته! عروس از این خانواده بیرون نمیره فقط از برادری به برادر دیگه منتقل میشه!
به یگانه خیره شد.جوابش را نداده بود و تنها با چشمان آبی بارانی‌اش نگاهش می‌کرد و با فشردن لب های سرخش به یکدیگر می‌خواست هق هق بلندش را خفه کند.
نفس کلافه‌ای کشید و حرصش را سر یگانه خالی کرد:
- حالا واسه تو که بد نشد! اونی که باید توی اشک غرق بشه منم که بیوه‌ی دستمالی داداشمو انداختن بهم. با این همه دبدبه کبکبه باید بگم زن برادرم و گرفتم! بدبختی اینجاس عین گاو پیشونی سفید میمونی! همه عالم و ادم دیدنت.
کامران گور به گوری هر قبرستونی میرفت تو رو همراه خودش میبرد حتی جشن ریاست من!
تمام همکارام میشناسنت...
هنوز جشن ریاستش را به یاد داشت.کامران فقط برای زجر دادن برادرش او رابه مهمانی برد و یگانه از دیدن دختر لوندی که اردلان دست دور کمرش حلقه کرده بود، در ورودی تالار پذیرایی جان داده بود!
مظلوم سر پایین انداخت:
- من قایم میشم من اصلا هیچ جا نمیام که کسی نبینه منو.شما ناراحت نباشین.
اردلان پوزخند صداداری زد.
- نمیگفتی هم قرار نبود ببرم حلوا حلوات کنم.
اشک یگانه فروریخت ودکتر وارد اتاق معاینه شد.با دیدن یگانه که همانطور پوشیده روی تخت نشسته بود با مهربانی گفت:
- عزیزم هنوز آماده نیستی؟
یگانه جوابی نداد که دکتر اینبار اردلان را هدف قرار داد.
- خانمتون مثل اینکه خیلی خجالتی‌ان آقای دکتر، شما بی زحمت اون سمت تشریف داشته باشید تا من کارمو انجام بدم.
اردلان دندان قروچه‌ای می‌رود و بالبخند تصنعی سر در گوش یگانه خم می‌کند‌.
طوری که دکتر نشنود لب می‌زند:
- کم لنگات و هوا دادی که الان خجالت میکشی؟!
بعد از اینکه رنگ صورت یگانه سرخ شد.
رفت و خونسرد روی صندلی نشست و پا روی پا انداخت.
دکتر پرده‌ی سفید را کشید تا دید اردلان را کور کند و با ملایمت همانطور که یگانه‌ی شرم‌زده را معاینه می‌کند، می‌گوید:
- چقدرم دوستت داره آقای گنجی، آوردتت معاینه که شب عروسی سخت نگذره بهت. دیدم چقدر سرخ و سفید شدی دم گوشت حرف زد.
یگانه پوزخند بالا آمده تا پشت لب هایش را قورت داد.خبر نداشت چه عاشق و معشوقی بودند و حالا چه شدند!
کار دکتر تمام شد.
- شلوارتو میتونی بپوشی عزیزم.
و همانطور که دستکش هایش را درمی‌آورد پرده را کنار زد.با خنده رو به اردلان گفت:
- آقای دکتر کارتون یه کم سخت شد. این خانم خوشگله هایمنش خیلی ضخیمه. سکس برای بار اولش خیلی دردناکه و پاره کردن پرده‌ی بکارت به سادگی امکان‌پذیر نیست.باید معاشقه طولانی باشه و کاملا تحریک بشه وگرنه باید یه جراحی جزئی انجام بدیم!
اردلان بهت زده به یگانه نگاه کرد.
بی توجه به حضور دکتر جلوی دخترک ایستاد و بی رمق پرسید:
- تو... تو دختری؟ #باکره‌ای؟ چطور..‌. ده سال... تو مگه...
یگانه سرش را پایین انداخت و با رنگ پریده لب زد:
- ازدواج من و برادرتون صوری بود ما هیچ وقت با هم نخوابیدیم..
https://t.me/+PgQ2RWo6Nj81MTM8
https://t.me/+PgQ2RWo6Nj81MTM8