Get Mystery Box with random crypto!

#عطش_راهبه #part_32 دستش رو جلو اورد و گذاشت روی گردی یکی | دلربا / هفت خط

#عطش_راهبه
#part_32


دستش رو جلو اورد و گذاشت روی گردی یکی از سی.نه هام و با تموم قدرت فشار داد.
از درد فقط تونستم بگم : اخ..
_اووووم چی مخفی کردی اینجا ببینم...
سوتینم رو کشید پایین.
یکی از سی.نه هام پرید بیرون سرش رو جلو اورد واروم زبون به نو.کش زد.
اونجا بود که یکم بهم لذت وارد شد و وسط پامم یه ذره نبض زد.

تکون ارومی خوردم ‌...
با شدت به کارش ادامه داد اون یکم خ.یس شدن شو.رتم تبدیل شد به خیلی
طوری که کامل اب از به.شتم روون شد بازم شه.وت ران بهم چنگ زده بود..
لبم رو گاز گرفتم و انگشتم رو کردم توی دهنم و اروم فشار دادم..
نمی خواستم بفهمه که شه.وتی شدم.
ولی برعکس پیش رفت..
لباسم رو که پایین داده بود دامنم به پام بود.

بند دامنمم باز کرد...
و شو.رتم نمایان شد دستش رو فرو کرد داخل شو.رتم.
بهم انگشت زد یکم دردم گرفت.
دستم رو گذاشتم روی بازوش و لبم رو زیر فرستادم.
_اخ باکره ام..
نگاه سرخ رنگش به نگاهم افتاد
_همه ی راهبه ها باکره ان ولی تو قرار نیست باکره باشی چون قراره بکـ*ـنت تورو بکنـ**ـه..
اینو گفت بازوی منو گرفت و برد سمت تخت چوبی ‌بهم فرصت ترسیدن هم نداده بود چه برسه حرف زدن.‌

منو پرت کرد روی تخت.
با صورت اومدم روی تخت دردم گرفت : اخ ..
عین وحشی ها برم گردوند..
منم به خودم اومدم و شروع کردم به دست و پا زدن.
_ولممم کن عوضی ولم کن کمک..
_هاری اره ارومت می کنم راهبه ی جنـ**ـده.
مچ پام رو گرفت و منو سمت خودش کشید.

شو.رت رواز پام و پاهام رو از هم باز کرد ‌
_ک.ث خانم این همه خ.یس کردی بعد می گی ولم کن..‌.راهبه ی احمق
سرش رو جلو اورد و بعد لباش
رو گذاشت روی بهـ**ـشتم و شروع کرد به خوردن و لیـ.س زدن

انچنان لی.سی زد که ملافه ای که روی تخت بود رو چنگی زدم و از شدت شهـ**ـوت جیع بلندی سر دادم اوتم تند تند برام می خورد
منم خودم رو بالا می کشیدم و تند تکون می دادم.
زبونش رو کامل کشید روی بهـ**ـشتم
که باز جیغ زدم.
_اییییی بس کن دارم میمیرم..
لی.س اخر رو زد تا اینکه لرزیدم و اب.م با فشـار بیرون پاشید.

انگار که یهو تحلیل رفتم یه انرژی یهویی از بدنم خارج شد.


https://t.me/joinchat/cf03fS2xQOw1ODJk