Get Mystery Box with random crypto!

⁠ - ک‌‌یر دایی و توی خودت جا می‌کنی یا خودم بکنم؟ با بغض به | دلربا / هفت خط

⁠ - ک‌‌یر دایی و توی خودت جا می‌کنی یا خودم بکنم؟

با بغض به در بسته نگاه کردم.

- دایی الان یکی میاد، تروخدا برو.

لبخند عصبی زد و انگشتش و دور لبش کشید.

- لاوین دیوونم نکن، برو روی تخت، با این لباس اومدی اون وسط فکر کردی بی صاحابی؟ نکنه یادت نیست دیشب داشتی زیر کی جر می‌خوردی و ناله میکردی؟

سعی کردم آرومش کنم، دستم و روی سینش گذاشتم که پسم زد و روی تخت پرتم کرد، لباسام و بی توجه به التماس هام کند و دستاش و قاب سینم کرد و نوک سینم و فشرد.
ناله‌ای کردم که شورتش و درآورد و کلفتش و روی بهشتم زد.

- پاشو... می‌خوام خودت بشینی روش، می‌خوام چشمای خمارت و ببینم!

بلند شدم و دایی به تخت تکیه داد، پاهام و باز کردم و دستی به بهشت خیسم کشیدم که پف کرده بود، دایی نگاه قرمزش و به بهشتم داد.

- باهاش ور نرو بشین روش!

جلو رفتم و قبل از اینکه بخوام روی کلفتش بشینم سرم و خم کردم و کلاهک صورتی رنگشو توی دهنم فرو کرد. لیسی به کلاهک صورتی رنگش زدم و اون چشماش و با شه‌وت بست.

- دهنت و گاییدم لاوین، درست بخور! دیوونم نکن!

از اینکه میتونستم از خود بی خودش کنم به خودم بالیدم و با لبخند شیطنت آمیزی که روی لبم بود لیس های پر تفی به مردونگیش زدم که طاقت نیاورد و محکم سرم و به خودش فشرد که کل مردونگیش توی دهنم رفت و عوق زدم.

سرم و فاصله دادم و با اخم نگاهش کردم که تک خنده‌ای کرد و دو طرف کمر باریکم و گرفت.

- بسه دیگه این همه دلبری کردن، اگر نشینی روش اول تاخیری میزنم و بعد خودم طوری جرت بدم که راهی بیمارستان بشی!

کمی به خودم لرزیدم، دوباره دستم و سمت بهشتم بردم تا شه‌وت قبلیم و برگردونم که محکم روی دستم زد و با یک حرکت کل مردونگی بزرگش و توم جا داد.

تا خواستم اعتراض کنم لبش و به گوشم چسبوند و لیس زد.

- فقط یک بار دیگه به خودت دست بزن ببین چه بلایی سرت میارم لاوین، زود باش، خودت و تکون بده!

https://t.me/+xa2LLk0qjgQ0MjI1
https://t.me/+xa2LLk0qjgQ0MjI1
https://t.me/+xa2LLk0qjgQ0MjI1
https://t.me/+xa2LLk0qjgQ0MjI1
https://t.me/+xa2LLk0qjgQ0MjI1
https://t.me/+xa2LLk0qjgQ0MjI1
https://t.me/+xa2LLk0qjgQ0MjI1
https://t.me/+xa2LLk0qjgQ0MjI1
https://t.me/+xa2LLk0qjgQ0MjI1

لاوین، دختر ۱۶ ساله ای که شب تولد رفیقش دایی ناتنیش بهش تجاوز میکنه.
مردی ۳۵ ساله که زن داره، اما دلش میره برای خواهرزاده کم سن و سال و شیرینش..
مخفیانه باهم وارد رابطه میشن تا وقتی که..


#ممنوعه_بزرگسال
ظرفیت بخاطر صحنه های باز محدود