دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

#پارت٨٠ #خان_زاده_دلربا لبمو به دندون ميگيرم: من جاي بهتري ب | دلربا / هفت خط





#پارت٨٠
#خان_زاده_دلربا

لبمو به دندون ميگيرم: من جاي بهتري براي نفس نفس زدن مي شناسم!

يكي از ابروهاشو بالا ميده:

-كجا مثلا؟

سرم رو نزديك ميبرم و بازدمم رو روي گردنش خالي ميكنم:

-مثلا تو اتاقمون! رو تخت...

-بايد رو جاهاي ديگه م امتحان كنيم...درسته تكرار اون كار قشنگه ولي تنوع هم بد نيست...

ميخوام چيزي بگم كه صداي نسيبه از پشت سرمون مياد:


-چيزي نياز داريد؟

سرهامون از هم فاصله ميگيره و به عقب ميچرخه. ابروهام تو هم ميره و از لاي دندوناي كليد خورده ام ميگم:

-ممنون!

نگاه نسيبه به خانزاده است و هيچ تكوني به خودش براي خروج از غذاخوري نميده.

چشم ميچرخونم به خانزاده نگاه ميكنم كه بلند ميشه و صاف مي ايسته:

-كي تو رو راه داده به اين عمارت؟


با يه اعتماد به نفس اعصاب خوردكني به خانزاده زل ميزنه:


-نديمه شخصي همسرتون هستم!


دست خانزاده مشت ميشه بر ميگرده و مشتشو ميكوبه روي ميز. از شك كمي به هوا مي پرم و به چهره ي سرخ از عصبانيتش زل ميزنم.

چشماش از خشم ميخواد هر چي دور و برشه رو به آتيش بكشه.

رو ميكنه به نسيبه:

-از عمارت من گورتو گم كن! وگرنه مي فرستمت سينه ي قبرستون!

با صداي بلند اون همه به سمت غذاخوري ميان. برعكس من كه رنگ از روم پريده نسيبه كاملا آروم به خانزاده و حرص خوردنش خيره اس و انگار لذت هم ميبره!

خان نگاهشو بين نسيبه و خانزاده ميچرخونه:


-چه خبره اينجا؟

خانزاده سينه جلو ميده و داد ميزنه:

-اين زنيكه رو كي راش داده اينجا؟

نگاهم به اكبر ميفته كه درحال بازي كردن با سيبيلش به حلما اشاره ميكنه. بي خود نبود حس بدي نسبت به نسيبه داشتم.


اين اكبر موذي هيچ كارش بي برنامه نبود! حلما جلو مياد و لب ميزنه:

-من خان داداش!


خانزاده چشماشو گشاد ميكنه و فرياد ميكشه:


-تو گه خوردي با هفت جد و ابادت!

خان بهش تشر ميزنه:

-اهورا! مراقب باش چي ميگي!

اوضاع حسابي قمر در عقرب ميشه نگران بازوي اهوراخان رو ميگيرم و زير لبي ميگم:

-ميخوايد بريم بالا؟

ولي انگار صدام تو همهمهه اهالي منزل به گوشش نميرسه كه سرشو نزديك ميكنه:

-تو چي ميگي؟!