*^*^*^*^*^*^*^ ^*^*^*^*^*^*^* #پارت229 #محکومبهعشق *^*^*^*^*^*^*^ ^*^*^*^*^*^*^* بجز شورت چیز دیگهای به تنم نذاشت،دوباره روم خیمه زد و لیسی به لای سیـ*ـنم زد که بی اختیار آه بلندی کشیدم.
یکی از سیـ*ـنهامو توی مشتش گرفت و نوک اون یکیو با دندون گرفت و محکم فشار داد که اشک تو چشمام حلقه زد.
ــ مهـران لطفا خودشو کشید بالا لالهی گوشمو به دندون گرفت +خودتو گول نزن...
دستشو برد لای پام و بهـ*ـشتمو توی مشتش گرفت. +هردومون خوب میدونیم کوچولوی لای پات دلش واسه پاره شدن تنگ شده،واسم خیس شده مگه نه؟دلش کـ*ـیرمو میخواد؟هوم؟
تند تند شروع کرد به مالیدن نفسام کشیده شده بود و نای حرف زدن نداشتم. از روم بلند شد و شورتمو تو یه حرکت از پام در آورد.
پاهامو تا جایی که میشد از هم باز کرد +چخبره توله سگ؟تختمو خیس کردی.
انگشتشو لای بهـ*ـشتم بالا پایین کرد که نالهای کردم.
چندبار کارشو تکرار کرد و سه تا از انگشتاشو واردم کرد که جیغی از یهویی بودنش کشیدم. تند تند انگشتاشو عقب جلو کرد که با فشار توی دستش ار*ضا شدم.
چشمامو بستم و نفس نفس میزدم. دستی لای پام کشید +امروز میخوام قشنگ تخلیش کنم.
چشامو باز کردم و خیره شدم بهش که سرش رفت لای پام. با نشستن زبونش روی چو*چو*لم جیغی کشیدم و خودمو بالا کشیدم که محکم تر نگهم داشت و شروع کرد به مکیدن.
دستمو لای موهاش فرو بردم و بلند تر ناله کردم نزدیک ار*ضا شدن بودم که سرشو بلند کرد و با شیطنت نگاهم کرد....