دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

🔞 اغواگر بهرام خان 🔞/ هانیه..

لوگوی کانال تلگرام haniyelovestory — 🔞 اغواگر بهرام خان 🔞/ هانیه.. ا
آدرس کانال: @haniyelovestory
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 2.45K
توضیحات از کانال

به نام خدا..... 💟
اغواگر
وسوسه داغ
قلب عاشق
وقتی دل نمی‌فهمد
👒عشق شیرین
🌸 کپی = دزدی : حرام 🌸

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 7

2021-08-01 20:48:23 #پارت86

به سیب توی دستم نگاه میڪنم...
ڪلا زندگی نرمالی نداشتم.. ولی باز شڪر
میتونست خیلی بدتر بشه

شرایط زندگیمون جوری پیش رفت ڪه مامان اعلارغم میل باطنیش درخواست ازدواج حسین آقا رو پذیرفت
بعد از ازدواج مجددش تا یڪسال افسردگی گرفت
الحق حسین آقا برای درمان، مامان رو پیش روانشناس و روانپزشڪ های مطرحی برد تا ڪم ڪم حالش بهتر شد

خدابیامرز منو هم مثل دخترای خودش میدونست با این تفاوت ڪه اصلا به ڪارام گیر نمی‌داد در صورتی ڪه میدونستم از بعضی رفتارام خوشش نمی آید
و به قول خودش این رفتارها در شأن من نیست

صدای در منو از افڪارم بیرون میڪشه

_ بفرمایین

در باز میشه.. با ڪمال تعجب بهرام خان رو میبینم، سریع از اون حالت خوابیده درمیام، از تخت پایین میام و می ایستم

_ بله؟ .. ڪاری داشتین؟

_ شام حاضره.. ڪسی هم نگفت صدات ڪنم، خودم_ خواستم _صدات_ڪنم!

اوه خدای من، این حرفش دقیقا تیڪه ای بود ڪه وقتی ظهر رفتم برای نهار صداش ڪنم بهم انداخت!

_ ممنون.. میل ندارم

اخم همیشگیش بیشتر میشه

_ چرا اونوقت؟

دستامو ڪه جلوم به هم قلاب ڪرده بودم، از هم باز میڪنم شونه هام رو بالا ميندازم

_ هیچی.. همینجوری میل ندارم

_ مشڪلی _ داری؟

اوه.. نه.. داره مشڪوڪ نگاهم میڪنه
نڪنه.. نڪنه منظورش.. زمان سیڪلمه

میاد تو و در رو میبنده

_ اگه به چیزی نیاز داری بگو تهیه ڪنم!

خدای من.. در همین لحظه ازت میخوام من رو نه بلڪه از روی زمین از زیر زمین هم محو ڪنی

من فقط گفتم به غذا میل ندارم

چرا احساس میڪنم این آدم چیزی به اسم خجالت تو وجودش نیست

_ شما بفرمایین منم الان میام

لبخند شیطانیش رو برام به نمایش گذاشت
اصلا فڪر ڪنم از قصد این حرف رو زد
میخواست منو خجالت بده

_ زود بیا!

آخ خدا دلم میخواد بڪشمش
809 views17:48
باز کردن / نظر دهید
2021-07-26 12:08:31 .......

یک کتاب کامل pdf (اغواگر بهرام خان )
به همراه دو چنل vip
..

قلب عاشق
و..

وسوسه داغ

هزینه برای هر 3 کتاب، 62 هزار تومن

اما......!!!

شما با تخفیف فقط 44 هزار تومن
پرداخت می‌کنید!

برای...

سه کتاب !......

دارای صحنه و بَیان باز

ظرفیت محدود
1.1K viewsedited  09:08
باز کردن / نظر دهید
2021-07-26 12:08:30

توجه!!! توجه



کتاب فایل اغواگر بهرام خان ( بدون سانسور)

25 هزار تومن

چنل vip قلب عاشق 18 هزار تومن

چنل vip وسوسه داغ 19 هزار تومن


که با هم میشه 62 هزار تومن

اما...!

اگه هر سه این رمان رو خریداری کنید
تخفیف شامل تون میشه!

( فقط اغواگر بهرام خان کتاب فایل داره)
دو رمان بعدی vip

به قیمت 44 هزار تومن

یک کتاب کامل بدون سانسور همراه با عکس شخصیت های رمان مناسب هر پارت
و...
دو چنل vip از بهترین رمان های آنلاین سال!

هر سه رمان بدون سانسور



به نویسندگی : سرکار خانم هانیه..



عجله کنید
ظرفیت محدود


شماره کارت جهت خرید و عضویت vip

6104 3376 4234 2446

بانک‌ ملت فاطمه نجفی

عکس فیش واریزی رو به آیدی زیر ارسال کنید تا لینک کانال یا فایل کتاب در اختیارتون قرار بگیره

https://t.me/hani_3_0
https://t.me/hani_3_0

.

1.1K viewsedited  09:08
باز کردن / نظر دهید
2021-07-25 14:34:40 #پارت86

به سیب توی دستم نگاه میڪنم...
ڪلا زندگی نرمالی نداشتم.. ولی باز شڪر
میتونست خیلی بدتر بشه

شرایط زندگیمون جوری پیش رفت ڪه مامان اعلارغم میل باطنیش درخواست ازدواج حسین آقا رو پذیرفت
بعد از ازدواج مجددش تا یڪسال افسردگی گرفت
الحق حسین آقا برای درمان، مامان رو پیش روانشناس و روانپزشڪ های مطرحی برد تا ڪم ڪم حالش بهتر شد

خدابیامرز منو هم مثل دخترای خودش میدونست با این تفاوت ڪه اصلا به ڪارام گیر نمی‌داد در صورتی ڪه میدونستم از بعضی رفتارام خوشش نمی آید
و به قول خودش این رفتارها در شأن من نیست

صدای در منو از افڪارم بیرون میڪشه

_ بفرمایین

در باز میشه.. با ڪمال تعجب بهرام خان رو میبینم، سریع از اون حالت خوابیده درمیام، از تخت پایین میام و می ایستم

_ بله؟ .. ڪاری داشتین؟

_ شام حاضره.. ڪسی هم نگفت صدات ڪنم، خودم_ خواستم _صدات_ڪنم!

اوه خدای من، این حرفش دقیقا تیڪه ای بود ڪه وقتی ظهر رفتم برای نهار صداش ڪنم بهم انداخت!

_ ممنون.. میل ندارم

اخم همیشگیش بیشتر میشه

_ چرا اونوقت؟

دستامو ڪه جلوم به هم قلاب ڪرده بودم، از هم باز میڪنم شونه هام رو بالا ميندازم

_ هیچی.. همینجوری میل ندارم

_ مشڪلی _ داری؟

اوه.. نه.. داره مشڪوڪ نگاهم میڪنه
نڪنه.. نڪنه منظورش.. زمان سیڪلمه

میاد تو و در رو میبنده

_ اگه به چیزی نیاز داری بگو تهیه ڪنم!

خدای من.. در همین لحظه ازت میخوام من رو نه بلڪه از روی زمین از زیر زمین هم محو ڪنی

من فقط گفتم به غذا میل ندارم

چرا احساس میڪنم این آدم چیزی به اسم خجالت تو وجودش نیست

_ شما بفرمایین منم الان میام

لبخند شیطانیش رو برام به نمایش گذاشت
اصلا فڪر ڪنم از قصد این حرف رو زد
میخواست منو خجالت بده

_ زود بیا!

آخ خدا دلم میخواد بڪشمش!

.......................
776 viewsedited  11:34
باز کردن / نظر دهید
2021-07-25 14:34:39 #پارت87

بعد از شام سر درد رو بهونه میڪنم و بر میگردم تو اتاقم
بعد از مرور گذشتم حالم گرفته بود واقعا هم سر درد گرفته بودم نمیشد گفت بهونه

هر چند خونه حسین آقا تقریبا میشه گفت زندگی خوبی داشتم.. ولی به طور صد در صد راحت نبودم.. این راحتی زمانی از من به طور ڪامل سلب میشد
ڪه بچه های اون مرحوم به خونه پدرشون میومدن
اون موقع بود ڪه معنی" از پا در اومدن"
به حد خودش می‌رسید

خیلی وقت ها میشه خستگی رو با یه استڪان چای رفع ڪرد
میشه با نظاره ڪردن زندگی ارومت در ڪنی
میشه با یه خواب یا یه دوش آب گرم احساس آرامشت برگرده

ولی یه چیزایی هست ڪه حالت رو بد میڪنه.. چیزایی ڪه با هیچ ڪدوم از مورِدایی ڪه گفتم حالت خوب نمیشه

سختی هایی ڪه مامانم می‌ڪشید رو من میدیدم.. بعضی وقت ها گریه هاش رو می‌شنیدم.. ولی چه فایده وقتی هیچ ڪاری از دستت برنمیاد و تو فقط نظاره گری...

مامانم شڪسته شده.. زمانی شد ڪه
پدرم ورشڪست شد
زمانی ڪه پدرم سڪته ڪرد
زمانی ڪه بابام رفت...
زمانی ڪه مامانم همه زندگیش رو فروخت
بهش تهمت زدن
از خونش بیرونش ڪردن
مجبور به ازدواج شد...
و دوباره تنها ‌شد
و حالا هم....

سر دردم بیشتر میشه پتو رو روی سرم میڪشم تا زود تر خواب به چشمام بیاد
717 views11:34
باز کردن / نظر دهید
2021-07-25 14:34:39 #پارت85

هوففف.. زندگی چه بازی‌هایی داره
اصلا فڪر نمیڪردم یه روز زندگیم به اینجا برسه
به طور اتفاقی با بهرام خان روبه رو بشم،
بعد بفهمم همسایه قدیمِمونه، از سر نداری بهش پناه بیاریم
بعد همون ڪسی ڪه پناهمون داده به اسم شرع منو صیغه خودش ڪنه
به اسم محرمیت بهم نزدیڪ بشه

تازه این یه قسمت ڪوچیڪی از زندگی پر فراز و نشیبمه

اینڪه پدرم ورشڪست شد و تو عالمه بچگیم ڪه اوج نیازم بهش بود از دنیا رفت
مادرم موند با یه دختر بچه و ڪلی بدهی

طلبڪار هایی ڪه به زور تا بیست روز از رفتن پدرم صبر ڪرده بودن
بعد بیست روز یڪی یڪی پیداشون شد

مامانم خونه، ماشین و زمین هایی که پدرم برای آینده من گذاشته بود رو زیر قیمت فروخت تا طلب ها رو تسویه کنه

مقدار ڪمی ڪه از طلا هاش مونده بود رو فروخت تا بتونیم تو محله های پایین خونه ای اجاره ڪنیم

همسایه های اونجا نگاه خوبی نسبت به یه زن بیوه نداشتن
مخصوصا ڪه فهمیده بودن ما ڪسی رو نداریم... ڪم ڪم مزاحمت ها شروع شد

حتی مزاحم من ڪه سن ڪمی داشتم میشدن
من فقط یازده سالم بود، وقتی از مدرسه می‌اومدم جلوم رو یڪی از الاف های محل گرفت، شانس آوردم ڪه مامان همون لحظه از سرڪار برمی‌گشت
من رو دید و با سرعت خودش رو رسوند

بین مامانم و اون قلدور بی سر و پا دعوا شد

......

همسایه ها به صاحبخونه حرفایی زده بودن ڪه اون هم عذر ما رو خواست

زن های همسایه به شدت در خونه مون رو می‌ڪوبیدن و حرف های زشتی میزدن

حسین آقا ڪه خونه دوستش اومده بود
صدا ها رو میشنوه...میاد و همه رو پراڪنده میڪنه

وقتی قضیه رو از مامانم میشنوه تصمیم میگیره ڪمڪمون ڪنه ....
674 views11:34
باز کردن / نظر دهید
2021-07-25 14:34:39 ‌#پارت84

_ سلام رها جان خوبی؟
ببخشید قطع ڪردم، خواب بودم باید صورتم رو میشستم

_ علیڪ سلام چشم آبی من
اشڪال نداره عزیزم
چه خبر؟

بالش روی تخت رو به دیوار تڪیه میدم و بعد خودم بهش تڪیه میڪنم

_ خبر... ڪه هست منتها وقتی دیدمت
باهات در میون میذارم
تلفنی نمیشه


_ اوڪی
ولی من بهت میگم چون نمیتونم صبر ڪنم

_ چیشده؟

_ چی میخواستی بشه؟ خواستگار دارم ماه
ینی بهار اگه منو بگیره ڪل شهر رو مهمونی میدم!

_ خوش به حالت رها

_ چرا عزیزم حسودیت شد؟

_ نه بابا... از مخ ڪه تعطیلی راحتی دیگه!

_ یعنی بهار میام اونجا فاق شلوارتو میڪنم تو ڪلتاااا

_ حالا جیغ نڪش اینم از دستت میپره میمونیم!
خب دیوانه؟ وقتی طرف اومده خواستگاری یعنی خواستت ڪه اومده دیگه مهمونی نمیخواد

_ نه خب.. تو نمیدونی
این خیلی جیگره.. میترسم مامانش مخش رو بزنه نیاد منو بگیره

آهی بین حرفاش میڪشه ولی با شور زیادی برام تعریف خواستگارش رو میڪنه


_ یعنی بهار.. جونم فقط برات بگه!
خوش قیافه... خوش تیپ.. قد بلند
پولدار
یعنی اصلا یه چیزی


صداش رو آروم میڪنه، تعریفش رو از سر میگیره ولی با احتیاط، تا ڪسی صداش رو نشنوه

_ میگم بهار من اگه زنش بشم بعد عقدمون خودم پیشنهاد چیزو میدم!
اصلا نمی‌ذارم ڪار به عروسی بڪشه
دیگه میرم در اختیارش!

این مدل حرف زدن های رها برام جای تعجب نداشت.. ڪلا رها ادبیاتش ازاده

_ میدونم عزیزم.. تو اتیشت تنده
الانم زیر خاڪستری

_ واقعا بهار ازت ممنونم.. ڪه انقد منو خوب شناختی

بهار جان مامانم صدام میڪنه برم ببینم چیڪارم داره
فردا میبینمت

_ میبینمت عزیزم
خداحافظ

گوشی رو روی تخت میندازم، دوباره دراز میڪشم و سیبم رو گاز میزنم
653 views11:34
باز کردن / نظر دهید
2021-07-25 14:34:38 #پارت83

ترجیح میدم جمع رو ترڪ ڪنم
تا یه جوری اعتراضم رو به حرف خاله نشون بدم

_ ببخشید خستم یڪم.. با اجازتون میرم استراحت ڪنم

خاله با اون مدل لبخندهاش ڪه منو گیج میڪنه خلاف فڪری ڪه میڪردم حرفم رو برداشت میڪنه و پایه حیای دخترونم میذاره
نمیدونم شاید هم من بیخودی حساس شدم

وقتی روی تختم دراز میڪشم تازه متوجه میشم ڪه واقعا خسته بودم
چشمام بسته میشه.. خیلی طول نمی‌ڪشه ڪه وارد دنیای خواب میشم

با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار میشم.. میلی به جواب دادن ندارم
ولی دفعه دومی هست ڪه زنگ میخوره
صفحه گوشی رو نگاه میڪنم
اسم رها خود نمایی میڪنه
آیڪون سبز رو میڪشم

_ رها جان الان بهت زنگ میزنم

گوشی رو قطع میڪنم تا اول صورتم رو بشورم
بلند میشم.. ڪش و قوسی به بدنم میدم
دستام رو لای موهام میڪنم
و دوباره یاد نفس های داغ بهرام خان و ناله های ریزش بین موهام میفتم
چشمام رو میبندم
حرف هاش تو مغزم تڪرار میشه

آه... بوی موهاتو دوست دارم
آخ... بوی تَنتم دوست دارم
مستم میڪنی دختر....

صدای دوباره گوشیم منو به حال میاره

دوباره رهاست

سریع از اتاق پایین میرم و وارد سرویس میشم.. بعد شستن صورتم و مسواڪ زدن خارج میشم و به اشپز خونه میرم
یه ظرف میوه ڪوچیڪ برمیدارم
در یخچال رو باز میڪنم ولی اثری از اون همه شربت نمیبینم

چطوری اون همه رو خوردن

_ دنبال چی میگردی بهار؟

_ عه سلام... شربت تموم شد؟

_ سلام.. اره

در یخچال رو میبندم و با تعجب به مامان نگاه میڪنم

_ چطوری همه رو خوردین؟
به منم نگه میداشتین خب

_ مامان جان من و مریم ڪه نخوردیم
بهرام خان ریخت تو بطری برد باشگاه
مریم گفت واسه تو هم نگه داره
درست نگاه ڪن حتما واست گذاشته

مامان دوتا چای میریزه و میبره بالا

دوباره تو یخچال رو نگاه میڪنم
نخیر.. جناب به یه وَرِش هم نبوده
خیلی حوس ڪرده بودم ڪه الان بخورم
ولی خب.. بی خیالش

ظرف میوه رو برمیدارم و سریع به اتاق میرم تا با رها تماس بگیرم
622 views11:34
باز کردن / نظر دهید
2021-07-08 13:37:34


#پارت82


_ بهار جان؟ خاله باشماست

به خاله نگاه میڪنم ڪه با لبخند منتظر منه

..... جانم خاله؟ متوجه نشدم چی گفتین

خاله با خنده نمڪیش یڪم سمتم مایل میشه

_ جانت سلامت مادر.. دیروز دوستم زنگ زد گفت شنبه خونشون مولودیه
گفتم بهت جلوتر بگم ڪه اگه دوست داشتی بیای آماده باشی

..... ممنون خاله...ولی من فردا با دوستم قرار دارم میخوام برم بیرون

_ هر طور راحتی عزیزم

شربتم رو برداشتم حین تڪیه دادن به مبل بهرام خان رو دیدم ڪه با اخم زیادی داشت نگاهم می‌ڪرد
بعد لحظه ای ڪوتاه دوباره سرش رو تو گوشیش ڪرد

_ بهرام جان نمیخوای از تو گوشیت بیای بیرون؟

به قول خاله جناب سرشون رو از آیفون مورد علاقه این جانب میاره بیرون
و گوشیش رو روی میز میذاره

_ معذرت میخوام.. واجب بود
جانم بفرمایین

_ واسه هفته دیگه میتونی برای ما بلیط مشهد جور ڪنی؟

تڪیش رو به مبل میده دستش رو تڪیه گاه تنش میڪنه تا راحت تر خاله رو ببینه

_ بله، چرا ڪه نه... روزش فرقی نمیڪنه؟

_ نه مادر، هر وقت ڪه شد
فقط ڪاش خودت هم میتونستی بیای

_ انشاالله دفعه بعد

_ امام رضا خودش پشت و پناهت باشه مادر.. الهی ڪه خیر از جوونیت ببینی

بهرام خان یڪم از اخمش ڪم میشه
لبخندی نثار مادرش میڪنه

_ حاج خانوم فڪر نمیڪنی یڪم از جوونیم گذشته؟

خاله هم با جوابش همه مون رو آچمز میڪنه

_ واسه اینه میگم زن بگیر مادر
حالا باز خدا رو شڪر از عزب بودن ڪامل دراومدی!

مامان اول به من نگاه میڪنه، چشمای گرد شدم رو میبینه

بهرام خان هم از اون حالت نشسته تغییر حالت میده و صاف میشینه در حالی ڪه یه لبخند محو روی لبای باریڪش هست سرش رو پایین میندازه..

............................




قسمت های داغ و جذاب رو پشت سر هم بخونید و لذت ببرید!




رمان اغواگر بهرام خان ( هات )


همین امشب کتاب فایل اغواگر بهرام خان رو کامل بخونید!

مبلغ خرید فایل همراه تخفیف 25 هزار تومن
همراه با عکس شخصیت های رمان مناسب با پست!


بدون سانسور
مخصوص بزرگسالان


بیش از 3000 صفحه از رمانی داغ و جذاب..


#شماره_کارت جهت خرید کامل رمان

6104 3376 4234 2446

بانک ملت فاطمه نجفی

عکس فیش واریزی رو به آیدی زیر ارسال کنید تا لینک کانال در اختیارتون قرار بگیره

https://t.me/hani_3_0
https://t.me/hani_3_0
.
988 viewsedited  10:37
باز کردن / نظر دهید
2021-07-08 13:37:34

#پارت80


لباس ها رو از رخت آویز، آویزون ڪردم و پیش مامان و خاله برگشتم

..... بریم تو سالن بشینیم روی صندلی خسته میشیم

خاله زودتر از مامان بلند میشه و از آشپزخونه میره بیرون..

وقتی از آشپزخونه میام بیرون بهرام خان رو روی پله ها میبینم ڪه داره میاد پایین

نمیدونم گفته بودم اندام معرڪه ای داره؟

الان ڪه یه تیشرت تنش هست بزرگی بازوهایش و رگ های برجسته دستش به شدت خودی نشون میدن و برای لحظه ای ڪوتاه من رو مات میڪنن

خوشبختانه خیلی زود به خودم میام و
به راهم ادامه میدم
ظرف رو روی میز میذارم

_ دستت درد نڪنه بهار جان
بهرام رو بی‌زحمت صدا میڪنی؟

.... دارن میان

_ پشت سرتونم حاج خانوم
سلام

مامان جوابش رو میده

_ سلام پسرم

_ خوبین زهرا خانوم
از این به بعد یڪم بیشتر برین بیرون، هوا داره از گرما خارج میشه ازش استفاده ڪنین

نگاه شیطنت بارش رو برای لحظه ای توی چشمام میندازه و قبل از اینڪه ڪسی متوجه شه نگاهش رو میگیره

هوففف.. این جناب ترمز نداره؟!

..........................
916 viewsedited  10:37
باز کردن / نظر دهید