دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

عنوان: خاطرات منو دختر عموم قسمت: روز سوم پشنمایش: «تا صب | داستان آمپولی 💉

عنوان: خاطرات منو دختر عموم
قسمت: روز سوم

پشنمایش: «تا صبح بیدار بودم و اصن خوابم نبرده بود، خیلی میترسیدم. تا ساعتو دیدم که ۸ شده بود سریع راه افتادم و رفتم سمت خونه عموم، زنگ خونشونو زدم ولی کسی برنداشت، دوباره زدم، هیچ، انگار کسی خونه نبود. وای یعنی اینقدر ناراحته . نکنه بلایی سر خودش آورده باشه . رفتم تو ماشین یکم منتظرم موندم، تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم. زنگ زدم و با صدای خواب‌آلود گفت: ....»

ادامه داستان

کانال داستان آمپولی
آیدی کانال: @DastanAmpoli