2021-10-11 23:00:11
#پارت_10
#عروسک_شیشه_ای
بعدم دستمالی از جیبش در اورد به سمتم گرفت گفت:
_متاسفم لیدی.
دستمال ازش گرفتم، تشکری کردم کنارم رو مبل نشست ،گفت:
_تاحالا تو پارتیای کامی ندیده بودمت.
ابرویی بالا انداختم با تمسخر گفتم:
_شما همیشه امار تموم مهمونای کامی رو داری؟
تک خنده ای کرد گفت:
_نه امشب زیادی تو چشم هستی برا همون کنجکاو شدم.
خنده ای کردمو ،گیلاسمو برداشتم جرعه ای ازش خوردم که گفت:
_میتونم ازت درخواست کنم افتخار یه دور رقص بهم بدی؟
لبخندی زدم، دستم تو دستش گذاشتم به سمت پیست رقص راهنماییم کرد. دستش دور کمرم انداختم، منم دستمو دور گردنش حلقه کردم، با ریتم آهنگ خودمون تکون دادیم.
دوتایی تو چشمای هم زل زده بودیم، منتظر بودم از این نگاه خیره دست برداره، ولی با اون چشمای نافذش همینطور نگاهم میکرد.
احساس گرما کردم ،نگامو از چشماش به گردن سینش انداختم، که متوجه کبودی زخمیاب های روسینه گردنش شدم ولی زیاد ضایع نبود، انگار که کتکش زدن ،نگاهی به صورتش انداختم هیچ خطی رو صورتش نبود، که نشون بده دعوا کرده با تعجب نگاهش کردم گفتم:
_فوضولی نیست! اگه بپرسم چرا سینه گردنت رد کبودیه؟
هول زده اخمی کرد کمی ازم فاصله گرفت گفت:
_متاسفانه کارت فوضولیه.
_ولی اخه....!
اخماشو بیشتر توهم کشید ازم جدا شد گفت:
_ممنون از همراهیت از آشنایی باهات خوشحال شدم.
و ازم دور شد از ساختمان بیرون رفت، شوکه به جایی که قبلا وایساده بود نگاه کردم از پیست خارج شدم .
دوباره گیلاسی برداشتم گوشه ای نشستم مشروبمو مزه مزه کردم.
ذهنم درگیر اون پسره جذاب مرموز شد، معلوم بود هم سنمه شاید کمی ازم بزرگتر بود اما جای اون کبودیا و خط خطیا رو بدنش خیلی عجیب بود، تا اخر مهمونی دیگه بلند نشدم ؛اخرشم با نیکی برگشتم خونشون نیکی در خونه رو باز کرد گفت:
_ مامان اینا تو مهمونی زنگ زدن گفتن میرن خونه مامان بزرگم.
سری تکون دادم گفتم :
_من میرم حموم
به سمت اتاق نیکی رفتمو، حولمو از ساک لباسام برداشتم، به سمت حموم رفتم دونه دونه لباسام در اوردم اب باز کردم مشغول شستن موهام شدم بعدش شامپو بدن برداشتم رو بدنم ریختم مشغول شستن بدنم شدم همینطور که سینمو ماساژ میدادم نفسم کشدار تر شد،اروم دستم به سمت پاهام نازم بردم دستی روش گذاشتم، نیاز به خالی شدن داشتم.
_آههه
شروع کردم تند تند مالیدن نازم اه نالم کل حموم پر کرده بود، تند تند نازمو می مالیدم انگشت میکردم ،که با جیغی ارضا شدم بی حال کف حموم نشستم که صدای نیکی در اومد.
_بسه دیگه سردین صدات تا اون سر دنیا رفت بیا بیرون منم برم.
بی حال باشه ای گفتم سرمو به دیوار حموم تکیه دادم، سر حال که اومدم حولمو دورم پیچیدم بیرون رفتم که نیکی قرقر کرد!
_چخبرته سردی یک شبه ها...!
به توجه پاکت سیگارمو برداشتم، به سمت بالکن رفتم نخی روشن کردم پک عمیقی زدم !
یعنی ممکنه اون پسره هم .....
192 views⚘਼ᷡ℘਼ⷶ℘਼ᷫ℘਼ⷶ℘਼ᷤ, 20:00
ᗪ
پورنو در تلگرام » 
