دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

「عـ🧸ــروســکـ🩰」ࡏߊ‌‌ܠِܝ‌ܩﻭنـღ

لوگوی کانال تلگرام cheshm_abi_shahvati — 「عـ🧸ــروســکـ🩰」ࡏߊ‌‌ܠِܝ‌ܩﻭنـღ ع
آدرس کانال: @cheshm_abi_shahvati
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 7.34K
توضیحات از کانال

‌• ﷽ •
لبات مثل آبنباته همینقدر شیرین🍭
رمان: فصل دوم عروسک🧸🩰
نویسنده:کالرمون✨
جهت تبلیغات ارزان با ادمین تبلیغات هماهنگ کنید
https://t.me/TeleCommentsBot?start=sc-324334-knwbqZl
کپی ممنوع پیگرد قانونی دارد
🇮🇷تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران🇮🇷

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 3

2022-06-09 20:39:38 #عروسک_فصل_دوم #S2P46 راوی آراد مظلوم به سعید نگاه کرد و سرشو پایین انداخت. دیگه میلی به غذا نداشت حتی دیگه از دارا هم بدش نمی‌اومد بلکه به نظرش اون یه دلیله تا سعید تو هر موقعیتی تنبیهش نکنه. الان اگر دارا اینجا نبود مطمعنا سعید همین الان به خدمتش می‌رسید…
886 viewsedited  17:39
باز کردن / نظر دهید
2022-06-09 20:30:30 رمان : #ریسک

ژانر: #عاشقانه #اروتیک #ورزشی #طنز #کلکلی #جدید

مترجم: #بوک_یوفوریا
830 views17:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-09 20:29:04
#set♡°
791 views17:29
باز کردن / نظر دهید
2022-06-09 13:34:53
#رابطه_ی_ورس_دو_مرد_قلچماق_که_همو_جر_میدن.
با ضرب انداختم روی تخت که #خندیدم. می دونستم که تو رابطه ی دیشب زیادی دردش گرفته و حالا می خواد جبران کنه.
_چته بابا؟ آروم باش عزیزم، کو*ن من که فرار نمی کنه!
شلوار و لباس زیرمو با هم کشید پایین و به محض دیدن حفره ی نبض دار باسنم، که از #عمد متقبض و منبسطش می کردم، مو هامو گرفت و به عقب کشید.
دندوناش روی رگ گردنم نشست و آلتش با فشار زیادی وارد باسنم شد.
_امشب جوری پاره ات می کنم که مجبور بشی بری بیمارستان امیر... قول میدم!

https://t.me/+TpLJWCFkKiY3OWE8
https://t.me/+TpLJWCFkKiY3OWE8
82 views✎𝒩𝑒𝑔𝒶𝓇𝑒..♚, 10:34
باز کردن / نظر دهید
2022-06-09 13:17:43 #بنر_واقعی
[#پارت_1 ]

_آیی...
پیمان بسه پاره شد.
بدون توجه به جیغ و داد من #محکم تر تلمبه زد و توی دهنم کوبید.
_خفه شو...
اون موقع که له له میزدی زیرم بخوابی نمیگفتی پاره #میشم!
الانم همینجور زیرم باش تا #ار~ضا شم و یه توله بندازم توی شکمت...
ترسیده #خواستم خودمو از زیرش بیرون بکشم که دیل**دو سیاه رو #محکم توی پشتم فرد کرد و انگشتشو توی دهنم فرو‌ کرد.
_زود باش!
زود باش #بلیص که قراره با این انگشتم جر بخوری.
درد از زیرِ #بهشتم تا بالا می‌رفت.
دیل**دو گنده‌ای که توم بود دردِ وحشتناکی داشت و حس می‌کردم #تمامِ سوراخم پاره شده.
_آسایش به دوربین نگاه کن. ببین چجوری داره از این کولوچه پاره شدت #فیلم می‌گیره.
محکم‌تر خودش رو توم کوبید و هم‌زمان آه بلندی کشید. برای اینکه #ار~ضا بشه با اینکه از درد تمام بدنم تیر می‌کشید
دستم رو پشت بردم و #مشغول مالیدن #ت**خماش شدم تا زودتر ار~ضا بشه و دست از سرم برداره.

#آسایش_و_پیمان_تصمیم_می‌گیرن_برای_تنوع_از_رابطشون_فیلم_بگیرن‌و‌اما_این_فیلم_دست_یه_نفر_سوم_میفته‌و‌حالا‌_اونا_باید_تن_بدن_به_خواسته‌هاش

https://t.me/joinchat/FxxsxGZ7dHA1NWNk
136 viewsگـسـتــرده آمـار بــالـای راک اســتــار , 10:17
باز کردن / نظر دهید
2022-06-08 14:58:42 مردی فوق جذاب با فانتزی های جنسی

از #ترس دهنم خشک خشک شده بود بین #پام نشست که سریع پامو جفت کردم با لبخند موزی گفت :

×هعی کوچولو قراره #بهشت #کبابی بکنم

#شمعی که کنار تخت بود رو برداشت و به #چوچولم نزدیک کرد که یهو ...

https://t.me/+BLAdHMngFGcxNWMx
https://t.me/+BLAdHMngFGcxNWMx
قسمت
ی از رمان اصکی ممنوع
26 views-𝙽𝙴𝙶𝙰𝚁𝙴𝙷-, 11:58
باز کردن / نظر دهید
2022-06-08 13:52:40 ️ گی
با بغض به صفحه گوشی خیره شدم
_حالا چیکار میکردم؟ #کنکور نزدیک بود... اگه کلاس نمیگرفتم ممکن بود قبول نشم...
چی شد شیرین عسلم؟»
همون لحظه تلفن تو دستم لرزید و با ناراحتی تایپ کردم:
نمیشه مثل سری قبل #سکس_چت کنیم؟ لباس #آبیه مو میپوشم واست #ویدیو میگیرم...»
_«نه دیگه نشد، من باید اول #لختتو ببینم اصلا تن و بدنت ارزش داره پای ورقه ای که به زور ۵میشه ۲٠بزنم؟»
با بدبختی آه کشیدم، این تنها فرصتم بود که بتونم خودمو به #مامان_و_بابا ثابت کنم و کاری کنم که بالاخره #دوستم داشته باشن.
_«باشه قبوله....
من #زیرخوابت میشم، لطفا کلاس هامو کنسل نکن...»
طولی نکشید و جوابش رو صفحه اسکرین گوشیم ظاهر شد:
_«چه #پسرعاقلی!
میدونستم دیر یا زود رام میشی #خوشگله...
امروز مثل همیشه ساعت چهار کلاس داریم، بعد از کلاس هم نوبت توعه که توی #تخت خودت و نشون بدی...
میفهمی که چی میگم؟
درضمن، چندتا #نود بفرست.
#لای_باسنتو باز کن قشنگ سوراخت مشخص باشه...
شیو هم کن ترجیجا»

اشکام رو گونه هام ریختن...
پدر و مادرم از بچگی بهم اهمیت نمیدادن و برای #شاگرد_اول شدن مجبور بودم تن به هر #خفتی بدم و #زیرخواب_معلم_حشریش بشم...

https://t.me/+6nUu0DE7qIVjNDZk
#پسری_که_زیرخواب_معلش_میشه تا ...
70 views✎𝒩𝑒𝑔𝒶𝓇𝑒..♚, 10:52
باز کردن / نظر دهید
2022-06-08 12:38:21 توجهههههه #پارت4رمان

سریع به #شکم درازم کردن یکیشون دستامو محکم نگه داشت یکی دیگه کمرمو ...

دستی به کمر، #لختم کشید که مور مورم شد
خدایا اینا چی میخوان از جونم ...

با احساس سردی چیزی رو #سوراخ پشتم از ترس #منقبض شدم

+شل کن بچه شل کن

چشمه اشکم دوباره جوشید
با بدنم ور رفتن و سعی کردن حواسمو پرت کنن اما ....
محکم تر خودمو گرفتم که یهو ...

دختره رو دزدیدن حالا دارن برای شب سوراخ هاشو آماده میکنن اما .‌‌‌‌.....

#خودت_بقیش_بخون_خجالت_میکشم


https://t.me/+BLAdHMngFGcxNWMx
https://t.me/+BLAdHMngFGcxNWMx
#پارت_رمانه_اصکی_ممنوع
129 views-𝙽𝙴𝙶𝙰𝚁𝙴𝙷-, 09:38
باز کردن / نظر دهید
2022-06-08 08:20:39 #حاجی‌‌واشنگتون_1

_ حاجی جون تک خور بازی در میاری؟ زشت نیست همچین هلویی مثل منو، تک و تنها اینجا ول کنی؟

متعجب نگاهم کرد.
از چشم های خوشرنگش می تونستم بخونم چقدر ترسیده.
_ انتظار داری، تو رو با این تیپ و قیافه، سوار ماشینم کنم؟

حاج آفا این وقت شب اونم توی همچین مراسم لهو و لعبی چی کار میکرد؟
_ عه وا یادم رفت؛ با چادر چارقدم بیام وسط پارتی! روم سیاه حاجی.

با دو انگشت، کناره ی مانتوم رو گرفت.
_ الکی خودتو به من نچسبون! امثال تو، دور من زیاده!

توجهی به حرفش نکردم و به آرومی مچ دستش رو لمس کردم.
_ پسر حاجی ساعت سه نصف شب، با اون یه مَن پشم و یقه دیپلمات اینجا چیکار میکنه؟

به سالار بین پاهاش که برجسته شده بود خندیدم
_ نکنه شب جمعی، گلنار جوابگو نبوده، اومدی پِی حشریت؟

https://t.me/+_nfUsDVRf69lMjA0
https://t.me/+_nfUsDVRf69lMjA0
273 viewsگـسـتــرده آمـار بــالـای راک اســتــار , 05:20
باز کردن / نظر دهید
2022-06-06 17:22:02 #عروسک_فصل_دوم #S2P46 راوی آراد مظلوم به سعید نگاه کرد و سرشو پایین انداخت. دیگه میلی به غذا نداشت حتی دیگه از دارا هم بدش نمی‌اومد بلکه به نظرش اون یه دلیله تا سعید تو هر موقعیتی تنبیهش نکنه. الان اگر دارا اینجا نبود مطمعنا سعید همین الان به خدمتش می‌رسید…
1.1K viewsࡏߊ‌‌ܠِܝ‌ܩﻭنـღ, edited  14:22
باز کردن / نظر دهید