Get Mystery Box with random crypto!

ه خواهرم،بدونه پولاتو واسه یه زن دیگه خرج میکنی روانی میشه _زن | big_boooty داستان

ه خواهرم،بدونه پولاتو واسه یه زن دیگه خرج میکنی روانی میشه
_زن دیگه خواهرشه باید از خداش هم باشه.
_آره درسته ولی فک نکنم از خداش باشه شوهرش با خواهرش اینقد نزدیک باشه.
اینو گفت و رفت داخل یه مغازه
دوتا لباس انتخاب کرد و رفت تو اتاق پرو،بعد چند دقیقه فروشنده صدام زد
_جناب،همسرتون صداتون میزنه
رفتم کنار اتاق و در زدم،زهرا خوبی؟
در رو بازکرد،لباس کوتاه تا روی رونش پوشیده بود ، یه لحظه وایسادم و میخ نگاهش کردم
از پایین نگاهش کردم پابرهنه و انگشتای ‌کشیده پاهاش، ساقهای سفید ، رون کمی گوشتی ولی ظریف تا به لباس مشکی کوتاه رسیدم،
موهاشو داشت میبست و زیر بغلش کمی کرک داشت،سینه های سایز ۷۰ش بدون سوتین از پشت لباس مثل دوتا بادکنک پر از آب آویزون بود،
بوی ناشی از لباس درآوردن و پوشیدنش با بوی پاهاش و عطرش با ترکیب این صحنه ها کاری کرد که همونجا کیرم راست بشه،
_خیلی خوشگل شدی عزیزم
لبخند سردی زد و به کیرم اشاره کرد،
_آره معلومه پسندیدی
بعدشم با دست زد به کیرم
_برو بیرون میخام اون یکیو بپوشم
_کمک نمیخای؟
فروشنده که یه پسر حدودا ۲۵ساله بود اون یکی لباسو آورد و بدون اینکه نگاه کنه داد به من
زهرا شیطونیش گرفت و صداش کرد
_آقا ببخشید این لباس که تنمه فری سایزه؟چون کمرش یکم گشاده
پسره که هنوزم نگاه نمیکرد گفت
_نه خانوم سایز داره چقدر واستون گشاده؟
_میشه خودتون ببینین
پسره به من نگاه کرد و پرسید
_جناب ایرادی نداره؟
با سر بهش تایید دادم که اوکیه
اومد داخل پرو و لباس رو نگاه کرد و یکم کشید از هر طرف
_بنظرم سایزش خوبه کوچیکتر بگیرین قسمت باسنتون اذیت میکنه.
برگشت و با یکم قمبل تو آینه به باسنش نگاه کرد
_آره راست میگین ممنون
پسره با لبخند سرشو تکون داد و اومد بیرون
_زهرا داری دیوونم میکنیا این کارا چیه
_برو همینو حساب کن تا منم درش بیارم،
و همینطور که در باز بود زیپ لباسشو باز کرد و داشت بالا تنشو لخت میکرد که سریع درو بستم و فهمیدم داره مدل خودش اذیت میکنه…
ادامه دارد
نوشته: TrueMaster


@big_boooty