Get Mystery Box with random crypto!

Justin: Wishing on dandelion all of the time Praying to God | ANNA

Justin:

Wishing on dandelion all of the time
Praying to God that one day you would be mine

هیچوقت هیچوقت اتفاق نمیفتاد
انا عاشق من نمیشد
میدونم که نمیشه
من باهاش بد کردم
و هنوزم میخوام ادامه بدم
اون هیچوقت ملکه خونه من نمیشه
ملکه ای که وضعیت خدمتکارای خونش از اون بهتره؟
چنین چیزی امکان نداره
۴ سال از اومدن انا به خونه من میگذره
به جرعت میتونم بگم وضعیت زندگیش قبل از اومدن پیش من بهتر بوده
تک تک دیوارا این خونه شاهد کتکایی که خورده بودن
چطور میتونه ملکه این خونه بشه؟
یه حقیقتی که از روز اول اومدن انا برای من مشخص شد این بود که هر روز هر دقیقه هر ثانیه ای که اون بیشتر تو این خونه کنار من ماله من بود من تو تمام لحظات بیشتر عاشقش شدم
یه عشق مریض
یه عاشق مریض تر
یه معشوق بد شانس
معشوقی که به خاطر بلاهایی که سرش اومده تا حالا چند باری زیر تیغ جراحی هم رفته
ترسی که از من داشت اوایل موجب لذت من بود و الان باعث عصبانیته

انا تو اتاقش بود
خیلی وقت بود که دیگه در اتاقش رو قفل نمیکردم و هرجای خونه که دوست داشت قدم میزاشت
خیلی وقت بود که مطیع ترین موجود اطرافم شده بود
درست از آخرین تلاشش برای فرار تا حالا
درست از اون موقع حتی در اعماق ذهنشم به فرار از من فکر نمی‌کرد
میدونست که غیر ممکنه
شایدم آخرین تنبیهش برای فرار از خونه خیلی کارساز بوده
آخ که کاش چنین کاری نمیکرد...
آخ که کاش چنین تنبیهی نمیکردم...

صدای گیتار زدنش از اتاق میومد داشت باهاش اهنگ هم میخوند
وارد اتاق شدم روبه روی بالکن نشسته بود
از در باز بالکن باد میومد و بین موهاش می‌پیچید
لبخند تلخی زدم
از اون تنبیه کذایی تاحالا حتی به کشتن خودشم فکر نمی‌کرد شاید فکر میکرد جسدشو زنده میکنم تا ازش انتقام بگیرم
به صحنه رو به رو خیره شدم
یه فرشته با پوست خیلی سفید که چشماشو بسته بود و داشت گیتار میزد موهای بلوندش که حالا به خاطر نور خورشید روشن تر هم بنظر میومد تو دست باد بود لباس سفید خواب تنش بود
شبیه یه فرشته پاک با تمام احساس اهنگ رو میخوند
شبیه نقاشی های رنسانسی
گوشیمو در اوردم و از این صحنه عکس گرفتم عکس قشنگی شد ولی من از انداختن این عکس پشیمونم
چون با صدای چیک دوربین متوجه حضورم شد
میدونست اهنگ زدن و خوندنشو دوست دارم و قبلا به خاطر این موضوع که من وارد شده بودم و اون خوندن رو قطع کرده بود تنبیه شده بود و سعی کرد اهنگ رو ادامه بده
دستاش رو گیتار میلرزید صداش هم میلرزید متن آهنگ رو اشتباه خوند و اشتباه زد بدنش میلرزید داشت گریش در میومد اما از ترس من گریه هم نمی‌کرد
دوست نداشتم فرشته قشنگم گریه کنه پس برای مدت طولانی به خاطر گریه کردن تنبیه شد و نتیجش رو به رو منه
این حال انا به تعداد دفعاتی که من رو تو روز ببینه اتفاق میفته
من باید چکار کنم؟
تو زندگیم هیچوقت به اندازه این روزا و این ماها سردرگم و گیج نمیزدم
همیشه من اون آدم موفق بودم
همونی که تو تجارت زرنگه و کلا سرش نمیره
همونی که هم خودش پول داره و هم خانوادش
همونی که همیشه هرچی خواسته داشته
حتی انا من انا رو خواستم و داشتم
ولی انا رو کامل میخواستم جسم و روحش
اما من انا رو عملا از دست داده بودم
روحش رو هیچوقت نداشتم
و اما جسمش این چیزی ای هست که سخت در تلاشم خودم از خودم بگیرم