مرد شیک و پولدار بابا چشم هاش گرد شد با چشم های گرد شده گ | عروس
مرد شیک و پولدار
بابا چشم هاش گرد شد با چشم های گرد شده گفت :
_چی شده بابا یعنی چی طلاق میخوام.
دستمو روی گونه اش گذاشتم و گفتم :
_ببین منو بابا به حرفام گوش کن مهرداد به من خیانت کرده الانم ازش حامله ام نمی خوام باهاش زندگی کنم
نباید این بچه بیوفته دستش خواهش می کنم کمکم کن
بابا فقط با چشم های گیج بهم زل زده بود.
اشکم تند تند رو گونم روون شد.
اشک هام رو پاک کرد و گفت :
_باشه بابا فعلا اروم باش اروم باش میبزمت.
****
مهرداد
وارد خونه ی نیلا شدم نگاهی بهش انداختم.
با لوندی از جاش بلند شد و اومد سمتم.
دستش رو دور گردنم حلقه کرد.
_سلام اقام چطوره!!؟
نگاه سردی بهش انداختم...
_نیلا..
_جونم..
_لیلی حامله اس..
لبخند از رو لبش محوشد
ازم فاصله گرفت و با گیجی گفت :
_یعنی چی حامله اس!؟؟
شوخی میکنی دیگه!؟؟
سرم رو به معنی نه تکون دادم.
_نه حامله اس خودمم بودم
اخمی کرد.
_خوب منم ازت حامله ام یا من بااون.
کدوم رو میخوای..
خنده ی ارومی کردم.
یهو عصبی شدم.
_اون زنمه اما تونه فقط یه هرزه ای بچه ی داخل شکمتم حروم زاده اس..
#مرد_پولدار298