دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

دلبرم دلبر خونه خرابم کرد د.و..ل راست کرده ت از خواب بیدارم کر | عروس

دلبرم دلبر خونه خرابم کرد
د.و..ل راست کرده ت از خواب بیدارم کرد!

به گوشهایم شک می‌کنم! درست شنیدم؟! یا خوابم؟!!
چشم باز می‌کنم. نگاهم به غوغا می‌افتد که درست کنار تختم نشسته و نگاهش با آن خنده‌ی شیطانی میخ من است!

-چی گفتی؟!!

با خنده قری به گردنش می‌دهد و با شور بیشتری می‌خواند:

-دلبرم دلبر خونه خرابم کرد
د..ل نجم‌الدین از خواب بیدارم کرد! چه قد و بالایی... به به! صبح بخیر نانازِ نجم!


عجب بچه پررویی! اخم می‌کنم و می‌گویم:
-با اجازه‌ی کی صبح به این زودی اومدی تو اتاق من؟!

لبهای غنچه می‌کند و می‌گوید:

-مثلا نامزدیم خب! اومدم قبل از اینکه نجم کوچولو قد علم کنه و بیدارت کنه، من بیدارت کنم! اونم دیدم نخیر... سالار خان سحرخیز تر از منه! قبل از تو بهم صبح بخیر گفت و عرض ادب کرد با بلند شدنش به پام!

با اشاره‌ای که پایینم می‌کند، مات می‌شوم . این دختر خدای سرتقی و بیشرفی ست!

رد نگاهش را دنبال می‌کنم و به سالار میرسم و بله! پدرسوخته مثل همیشه زودتر از همه بیدار شده و صاف ایستاده!!

با خجالت یک پایم را جمع می‌کنم که اینطوری زل نزند به من! به خدا که گاهی حس تجاوز شده ها بهم دست می‌دهد با این دخترِ هات و سرتق!

با اخم چشم غره ای می روم:
-نگاش نکن بی تربیت!

با پررویی دستانش را روی تن برهنه‌ی من می‌گذارد و مستانه می‌گويد:

-خب خودش بلند شده که من نگاش کنم دیگه! وگرنه چرا مثل خودت آروم و سر به زیر نخوابیده بود؟ این بچه برعکس خودت، اصلا متین و سر به زیر نیست. داره شو..رتتو جر میده که بیاد بیرون مستقیم بهم عرض ارادت کنه!


مات و مبهوت می‌مانم! هرچند انقدر تخسی و شیطنت تنم را هرلحظه داغ تر می‌کند! نگاه خمار و دستهایش که روی شکمم کشیده می‌شود باعث می‌شود آن لعنتی بیشتر نبض بزند!

با این حال مچ دستش را می‌گیرم و با اخم می‌گويم:

-واسه خودت توهم نزن. اون عادتشه هرروز صبح بلند شه و منو بی آبرو کنه. هیچ ربطی به دیدن تو نداره!


لبهایش به حالت ناراحتی غنچه می‌شود و نزدیک صورتم می‌گويد:

-چقدر ضد حالی پسر! مثلا نامزدیم... جای نامزد بازی و کارای بی تربیتی، همه ش من و خودتو منع می‌کنی...

نفس‌هایم دارد تند می‌شود و لعنت به این دختر!

-نامزدیِ اجباری! یادت که نرفته؟ روز اول بهت گفتم که از طرف من... هیچ حسی قرار نیست دریافت کنی بلوبری!

خودش را بیشتر روی تنم می‌کشد. قصد دارد از پا درم بیاورد!
-یعنی من الان ببوسمت، هیچ حسی نداری؟!

وای! می‌خواهد زجر کشم کند؟!! همینطوری اش دارم دیوانه می‌شوم. اما کینه ی قدیمی باعث می‌شود که کم نیاورم و بگویم:

-معلومه که نه!

لبخند وسوسه انگیزی می‌زند و لب روی لبهایم می‌گذارد! خشکم می‌زند. لبهای نرم و داغش با وسوسه پشت سر هم لبهایم رو می‌بوسد. جفت دستانم مشت میشود.

تنم کوره ی آتش می‌شود و دارم جان می‌دهم که لبهایش را گاز نگیرم! دلم می‌خواهد قورتش بدهم!

اما ناگهان عقب می‌کشد و با ناراحتی می‌گوید:
-لعنت بهت بی احساس!

متوجه بغضش می‌شوم. میخواهد از رویم کنار برود، که دیگر طاقت نمی آورم. با فکس سخت شده محکم بغلش می‌کنم و غلت می‌زنم.

تنش را زیر خودم می‌کشم‌. چشمهای شیطونش درشت می‌شود. با اخم و بی‌تابی می‌گویم:

-باشه غوغا خانوم! پس نامزد بازی و کارای بی تربیتی میخوای؟

با حرارت لبش را گاز میگیرد. لبهایش را توی دهانم میکشم و دستم را به داخل لباسش میرسانم. تنش را نوازش می‌کنم و تماشایش می‌کنم. جوری پیچ و تاب میخورد و نفسهایش تند میشود که دیگر طاقت نمی آورم.

روی لبهایش میگویم:

-نمیتونم بهت حس نداشته باشم بلوبری... ولی بلد نیستم این حس رو مدیریت کنم! تو بهم یاد بده چجوری همدیگه رو به اوج برسونیم...

پارت واقعی


https://t.me/+hXGg6FUCD_02NGM0
https://t.me/+hXGg6FUCD_02NGM0
https://t.me/+hXGg6FUCD_02NGM0
https://t.me/+hXGg6FUCD_02NGM0
https://t.me/+hXGg6FUCD_02NGM0
https://t.me/+hXGg6FUCD_02NGM0
https://t.me/+hXGg6FUCD_02NGM0
https://t.me/+hXGg6FUCD_02NGM0