لبه ی پرتگاه #part65 مامان که از اومدن منو خوب بودن حالم سرخ | اسیرشهوت🔞پرتگاه
لبه ی پرتگاه #part65
مامان که از اومدن منو خوب بودن حالم سرخوش بود زیاد پاپیچ نشد و همگی توی پذیرایی نشستیم. نمیدونم میعاد چرا قصد رفتن نداشت و همینجا مونده بود. دستم و به پشتش رسوندم و گفتم مگه تو کار وزندگی نداری نشستی اینجا؟
نگاهی بهم انداخت و بازوهاشو باز کرد و روی پشتیه مبل گذاشت و گفت _فعلا قصد ندارم عموی فراریمو تنها بذارم. انگار واقعا میخواست همینجا بمونه و من و زیر نظر داشته باشه حرفی نزدم و فریده بعد یک ساعت رفت و مادرم میزشام و چید. کنار هم شام خوردیم من تازه فهمیدم پدرم برای چند روزی به تبریز رفته. بعد ازشام با میعاد برای چرخ زدن بیرون رفتیم و توی همون حین برام پیامی اومد با دیدن اسم بانو انگار که تنم گر گرفت... یاداوریی بودن باهاش ازارم میداد. من حق نداشتم با هیچ کسی باشم و برای شکنجه ی خودم این کارهارو میکردم.
نمیدونستم جواب بدم یا نه! کمی از میعاد دور شدم و پیامشو باز کردم
_سلام ستاره ی سهیل..
سلام بانوجان حالت چطوره؟ _حالم که خوبه فقط دلتنگ توعه بی معرفت بودم تو لطف داری اینقدر که من سرگرم کارم وقت غذا خوردنم پیدا نمیکنم اصلا. _کجایی علی؟ بدون فکر جواب دادم لندنم چطور مگه؟ _هیچ گفتم شاید برگشته باشی.. نه فعلا که قصد اومدن ندارم. بیام بهت خبر میدم. زیاد جوابش و ندادم که بلاخره شب بخیری گفتم و بیخیال من شد. توی این اوضاع فقط اونو کم داشتم. _با کی چت میکردی؟ باصدای میعاد چشم از گوشیم گرفتم و گفتم کسی نبود... _بگو حالا چی بگم؟ _هر چی که توی سرته! نمیخوام اتفاقی بیفته که ادم بده این وسط تو بشی. بگو چی توی سرته شاید بتونم کمکی کنم. گوشیمو توی جیب کتم فرستادم و گفتم فقط به دستش میارم به هر قیمتی که بشه. _علی واقعا خودت میفهمی چی میگی؟ قبل از اینکه بخوام جوابی بهش بدم گوشیم زنگ خورد کلافه از جیبم بیرون اوردمش و به شماره فریده نگاه کردم تماس و وصل کردم که صدای گریون فریده توی گوشم پیچید _الان جلوی خونمونه علی چیکار کنم؟ الی توی اتاقش خوابه نمیخوام چیزی بفهمه!
نگران گفتم الان میام اونجا گریه نکن خیلی زود اونجام. قطع کردم و سوییچ میعاد و گرفتم و به سوالهای پشت همش توجهی نکردم و با عجله خودم و به ماشین رسوندم و از اونجا دور شدم.
#به_قلم_سارا #sara
چنل پرسش و پاسخ... بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه