ترسیده از جا پریدم و خواستم سمت صدا بچرخم که از پشت بغلم کرد،بوی عطر فرزام رو خوب میشناختم،ازش دلگیر بودم،،از بی تفاوتیش و طعنه های ریز و درشتش اما وقتی دستاش روی تنم مینشست همه چیزو فراموش میکردم،از پشت سر دستاشو زیر لباسم برد و سینه هامو توی مشتش گرفت
_بهتره تا وقتی اینجایی قوانین منو یاد بگیری و انجامشون بدی جیرجیرک با شنیدن جیرجیرک اخرش اخمام توی هم رفت که
یکی از دستاش رو روی پوستم لغزوند و وارد شلوارم کرد
کم کم و اروم بهشتمو به بازی گرفت آه ریزی کشیدم و خودمو بهش چسبوندم _قانون اول کسی اجازه نداره غذاشو نصفه بذاره و بره،،حتی اگه توش زهر ریخته باشم واسش باید بخوره هنوز بدنم قدرت کافی نداشت و فرزام داشت ته مونده انرژیم رو هم میگرفت،،مردونشو به پشتم فشار داد و همزمان نوک سینمو بین انگشتاش بازی داد،لبای داغشو روی گردنم گذاشت و مک آرومی زد که خودم رو روی دستاش ول کردم لبای خیسشو روی گردنم کشید و تا کنار گوشم بالا اومد
_پس خوب بخور و خوب بخواب،،اونقدر که وقتی میخوام لمست کنم زیر دستم انقدر بی جون و ضعیف نباشی که وا بری دستاشو از زیر لباسام بیرون کشید و منو یهویی ول کرد
برای اینکه تعادل خودمو حفظ کنم به دستگیره در چنگ زدم و روی زمین نشستم انگشتشو که از بهشتم خیس شده بود نگاه کرد و پوزخندی زد
_قانونای بعدیم به وقتش برات میگم....
https://t.me/joinchat/Cj4pbyw-US9iN2M0 https://t.me/joinchat/Cj4pbyw-US9iN2M0 غذا رو روی بدن دخترا سر میکنند میپوکی داغ داغه بخون نخواستی برو