دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

رابطه شیرین من و مادرزنم شیرین (۲) مادرزن ...قسمت قبل یکسا | بیاید کانال جدید Citi_Dastan@

رابطه شیرین من و مادرزنم شیرین (۲)


مادرزن

...قسمت قبل

یکسال از عروسی ما گذشت. کم کم به همدیگه عادت کردیم و به نوعی همدیگر را تحمل میکردیم. هر دو اخلاقهای بدی داشتیم. زیاد به هم میپریدیم و ببیشتر روزهای ماه را قهر بودیم.
سکس از همون ماه اول بین ما کمرنگ شد. ماهی یکبار هم با هم رابطه نداشتیم. هر دو خواهان جدایی بودیم ولی منتظر بودیم نفر دیگر پیش قدم شود و اول این مسئله را مطرح کند.
در یکسالی که گذشت، دو تا اتفاق بد هم افتاد که ناراحتیهای ما را بیشتر کرد و تا حدودی باعث افسردگی من و گیتی شد.
دو ماه بعد از عروسی، پدر خانمم و البته شیرین خانوم یک مهمانی گرفتند. برادرهای پدرزن و خواهرها و برادره مادرزن و دو سه نفر از پیرمردهای فامیل دعوت بودند. بزن و برقص و نوشیدنی برا چند نفری که اهلش بودند. خلاصه شلوغ و گرم بود و حسابی خوش میگذشت. حتی من که معمولا تو شلوغیا معذب بودم احساس راحتی میکردم. شیرین چند باری اومد وسط و رقصید. یک لباس شیک پوشیده بود و البته روسری سرش بود. آرایش قشنگی کرده بود که واقعا بهش میومد و من که همیشه اونو در تمام فانتزیهای سکسیم پیش چشمم داشتم، یک لحظه چشم ازش برنمیداشتم. واقعا تو مجلس تک بود. مهمونی خوبی بود و کسی دنبال دلیل مهمونی گرفتن مادرزنم نبود. با اینکه از اول مجلس پیش گیتی نشسته بودم شاید یکبار هم نگاهش نکرده بودم. حواسم به خوردن بود و دو سه تا خانمی که وسط میرقصیدند. وقتی به گیتی نگاه کردم متوجه شدم چشمهایش خیسه. آروم بغلش کردم و علت گریه اش را پرسیدم. ازش خواهش کردم بلند شه و به همراه مادرش کمی برقصه.
تا حال جوری رفتار کرده بودیم که فامیل متوجه اختلاف بین ما دو نفر نشوند. گیتی سر درد را بهانه کرد و رفت داخل اتاق. دنبالش رفتم اما دیدم ناراحتیش بیشتر شده. توضیحی نداد و فقط ازم خواهش کرد برم پیش مهمونها. گفت که خودت به زودی میفهمی

مهمونها شام رو خوردند و شوخی و خنده سرجای خودش بود که مادرزنم با یک کیک نه چندان بزرگ از آشپزخونه اومد بیرون. همگی دست زدیم و از جایمان بلند شدیم. تنها شخصی که نشسته بود پدرزنم بود. سرشو گرفته بود توی دستانش و صحبتی نمیکرد. وقتی کیک رو آوردند وسط خنده و مسخره بازی بیشتر شد. وسط کیک یک شعر طنز نوشته بود به همراه کاریکاتوری از پدرزنم.
یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش
من نخواهم دگرو میبرمش پیش ننش

اولش همه میخندیدند تا اینکه پدزنم بلند شد و با صدایی گرفته جدایی خودش را از مادرزنم اعلام کرد. گفت که این تصمیم مربوط به چند سال پیشه و منتظر بودند تا گیتی سر و سامان بگیره و بعد اعلامش کنند.
حتی شناسنامه اش را هم نشان داد که تاریخ طلاق مربوط به قبل از عروسی ما بود. مادرزنم اولش دست میزد و بقیه را ترغیب میکرد که دست بزنند ولی ناگهان بغضش ترکید و با کمک یکی از خانومهای مجلس رفت داخل اتاق.
تمام شد. زندگی یک خاتواده دیگر هم اینبار به صورت توافقی تمام شد و فردای اونروز پدر خانمم برای کار به کشور عراق رفت.
چند روزی گیتی پیش شیرین موند و وقتی دید که شیرین اصرار میکنه اومد خونه خودمون.

نمیدونم چرا احساس بدی نداشتم از اینکه پدر گیتی برای همیشه رفت. اتفاقا برای اینکه گیتی هم احساس ناراحتی نکنه روابطم را با اون گرمتر کردم و طبیعتا سکسهایمان هم بیشتر شد. دیگه چشمام به بدنش عادت کرده بود و زیاد به نظرم زشت و بیریخت به نظر نمیرسید. گیتی هم این را احساس کرده بود و بهتر شده بود ولی لعنتی همیشه موقع ارضا شدن مجبور بودم به شیرین فکر کنم. واقعا راهی وجود نداشت که فکر اندام شیرین رو از سکسمون بیارم بیرون. حتی یکی دو بار موقع سکس فیلم سوپر نگاه کردم تا شیرین از یادم بره ولی تمام ستاره های پورن را شیرین میدیدم و آرزویم شده بود شیرین.
دو ماه بعد از این جریان تصمیم گرفتیم سه نفری یک مسافرت شمال برویم. یک مسافرت دو سه روزه تا کمی حال شیرین بهتر بشه. هر چند شیرین خودشو خوشحال نشان میداد ولی مشخص بود که تنهایی با اخلاقش سازگار نیست. بعد از رفتن پدرزنم نه تنها خیلی تنها شده بود بلکه از نظر مالی هم به مشکل خورده بود.. برای کسب درآمد مقداری وسایل از شهرهای مختلف میخرید و توی خونه میفروخت ولی ظاهرا همسایه ها به رفت و آمده زیاد، معترض شده بودند و با اونا درگیر شده بود. خلاصه هیچ کدام حال و هوای مناسبی نداشتیم و یک مسافرت برای ما لازم بود. جاده جنگلی خلوت بود و مه رقیقی جاده رو پوشانده بود. هر سه ننفر ساکت بودیم و مخصوصا من و گیتی صحبت خاصی نمیکردیم. شیرین دو سه بار سعی کرد جو را عوض کنه و موفق نشد. دفعه آخر از من خواهش کرد اجازه بدم گیتی رانندگی کنه. گیتی به ندرت رانندگی میکرد هم من و هم گیتی مخالفت کردیم و مادرزنم اصرار. جاده خلوت بود و دلیلی برا مخالفت من نبود. اما گیتی میترسید واقعا تسلط کافی نداشت با اصرار شیرین، گیتی پشت فرمان نشست با سرعت بیست کیلومتر حرکت میکرد دو سه تا پیچ را رد کرد ت