فرشته جون میگه
ننه همیشه توی سجدههای آخر نمازش میگفت "خدایا من رو آخر عمری فلج نکن. زحمتم نیفته روی دوش بقیه. یهدفعهای من رو بکش".
باید ننه را میشناختی که میفهمیدی این جمله یعنی چه.
زن مستقلی که در یک خانه، دور از شهر زندگی میکرد، شوهرش مرده بود، چهلپنجاهتا گوسفند و بز داشت، دخترها خانهی بخت بودند و پسرها هرکدام یک گوشهی کشور یا مشغول کار یا سربازی بودند، تنها زندگی میکرد. خانهاش نزدیکترین خانه به زمین های زراعی مردم بود....
سیسال، چهلسال پیش که مردها نصفهشب، موقع آبیاری، چیزی نیاورده بودند، در خانهاش را میزدند: نان داری؟ چایمان تمام شده، چای داری؟ آتش داری؟
سکته کرده بود، بهش نگفته بودند فلج شده، نصفه شب آمده بود بلند شود، دیده بود نمیتواند. بابا را صدا کرده بود: منیم قیچلریم نیه گلمیره؟¹ و بعد فروریخته بود. فردا شبش خدا جواب دعاهای آخر نمازش را داده بود.
بابا زنگ زده به عمو. با هم حرف زدهاند. عمو فقط یک چیز گفته: قیچلریم گلمیره². بغضی که خوابیده، خوابیده، خوابیده بود با یک جملهی دوکلمهای شکست.
¹پاهای من چرا نمیاد؟
²پاهام نمیاد
@ideahaye_banoo