#اعتراف_ناشناس پسرم ۲۶ آخرای سربازیم بود و نصف شب نگهبان بو | ~ 𝒘𝒐𝒖𝒏𝒅𝒆𝒅`ᥫ᭡𝐂𝐫𝐮𝐬𝐡💜
#اعتراف_ناشناس
پسرم ۲۶ آخرای سربازیم بود و نصف شب نگهبان بودم، این حشریت کثافت من بالا زده بود، کیرمو انداخته بودم تو دستم داشتم باهاش ور میرفتم و تو حس بودم و اصلا حواسم نبود، یهو یه صدای تقی اومدم و دیدم فرماندهم واسه سرکشی اومد بالا و وا ویلا، دید کیرم تو دستمه و گفت شورتتو بکش تو و دیگه هیچی نگفت، تا یه مدت تو شوک بودم که کار دیگه ای نکرد و به کسی نگفت و تنبیهم نکرد وگرنه آبروم پیش اون که رفته بود ولی پیش بقیه هم میرفت، اضافه خدمت هم میخوردم، هنوز که هنوزه هر وقت یادش میافتم نگرانی میافته به جونم، همین