2022-02-23 17:06:54
سفر_شمال
(( قبل از شروع این خاطره شیرین بگم که این اولین تجربه سکس من بوده و خیلی میترسیدم))
تابستون بین سال اول و دوم دبیرستان بود که یه کارت دعوت عروسی به دست ما رسید اولش فکر کردیم که اشتباه شده چون آدرس یه روستا بود بعد که بابام از سر کار اومد معلوم شد که داماد یکی از اقوام بابام هستش. بعد از کلی بحث که ما نمی اییم و کی این همه راه میره ته اون جا و... بالا خره بابا راضیمون کرد که بریم و به دعوت اوونا بی احترامی نکنیم.
توی راه فهمیدیم که داماد برای کاراومده تهران و وضع مالی خوبی هم داره و خوسته که عروسیش توی روستا و خونه پدریش باشه. آقا چیکار داری رفتیم ... ساعت 5 رسیدیم. یه حیاط بزرگ و سر سبزبا یه ساختمون دوطبقه آجری همه چی کسل کنننده بود ولی با اومدن اقوام عروس خانوم همه چی عوض شد.
چون همشون از اون جیگر دخترایی بودن که هر روز تو راه مدرسه باهشون سر وکله میزدیم فهمیدم که عروس هم تهرانیه و... خلاصه از دمه غروب با رقصیدن و مالیدن و لاس زدن و.... کلی سرمن گرم شد کلی حال کردیم و منتظر برگشتن بودم تا از فردا حاصل صید و صیادیم رو ببینم .
آخر شب به مامانم گفتم که برگردیم ولی اون گفت که بابا خستست و تو جاده خطرناکه.
من گفتم :پس کجا بخوابیم
گفت: یه اتاق هست که خانوما بچه کوچولوهاشون رو اون جا خوابوندن برو اون جا و مواظب باش اونا رو له نکنی یا بیدارشون نکنی!
اتاق تاریک بود و پر بود از بچه های یک ماهه تا شش ساله یه گوشه دراز شدم و ملافه رو که مامانم بهم داده بود روم کشیدم دورو برم عین میدون مین پر از بچه بود یه لحظه نگاهم به ته اتاق جلب شد که یه نفر زیر یه ملافه خوابیده بود که هیکلش بچه گونه نبود .
اول فکر کردم که نیما پسر عمومه ولی وقتی که رفتم بالا ی سرش وای ... یکی از همون دخترای خوشگل اقوام عروس بود با مووهای باز طلایی رنگ و یه پیرهن مردونه. راست کرده بودم ولی مدام نگاه در میکردم که کسی نیاد .اولش تصمیم گرفتم که فقط نگاش کنم و برم بخوابم.
ولی مگه این کیر راست شده ما می ذاشت. آقا دل به دریا زدیمو کنارش خوابیدیم. نفسم بالا نمیومد و قلبم تند تند میزد اولین حرکتم این بود که دستمو گذاشتم روی دستش داشتم از ترس میمردم اون موقع بود که فهمیدم که فقط اهل حرف زدن و خالی بندی هستم و موقع عمل اینجوری ...
اون که رو دست راستش خوابیده بود و من هم روبروش بودم بعدش دستمو انداختم روی شونش و هیچ حرکتی نکرد و خواب بود (ولی بعدش فهمیدیم که خواب نبوده) بعد آروم دستمو میکشیدم روی صورتش و لبش انقدر دوست داشتم بغلش کنم ولی می ترسیدم بیدار بشه ولی وقتی دستمو دور گردنش و از روی لباس به سینه هاش میمالیدم با توجه به حرکت چشماش و صورتش فهمیدم که بیداره. یه کمی جرات کردم و صداش کردم ...
-خوشگل خانوم؟ خانومی؟ بیداری ؟ من که می دونم بیداری
یه لحظه نگام کن
- زود باش !اگه یکی بیاد این جوری ما رو ببینه بد میشه ها! نگاه کن
چشاشو باز کرد و گفت چیه ؟
گفتم ا ز اول بیدار بودی ؟
گفت از اول چی ؟
گفتم هیچی ولش کن این جا بخوابم ؟
گفت باشه ولی مواظب باش چون مامانم بیاد بد میشه. بعد همین طور که دستمو تو موهاش و صورتش می کشیدم کلی از خوشگلیش و ... تعریف کردم و شمارشو گرفتم و...
بعد انگشت اشارمو کردم تو دهنش و با بزاق دهنش لباشو خیس کردم و بهش گفتم که بیا جلوتا ببوسمت بعدشم کلی لب و بوسه و ... که همزمان بغلش می کردم و به اون میپیچیدم و دستمو به سینه هاش می مالیدم (از روی لباس ) هر چند وقت یه بار هم یه نگاه به راهرو و یه نگاه به حیاط می انداختم چون اتاق ما طبقه 2 بود (جالب این که بابام زیر همون پنجره روی یه تخت چوبی با فامیلاش نشسته بود)
بعد ازکلی بمال بمال آروم چند تا دکمه اول پیرهنشو باز کردم و سوتین سفیدشو دیدم و انو زدم بالا و سینه های سفید و سفتشو تو دستام گرفتم (یه سینه هایی داشت که تو بهشتم پیدا نمیشه ) آروم لبامو گذاشتم رو سینه هاش و شروع به خوردنشون کردم و این اولین باری بود که صدای آخ واوخ و ناله کردن یه دختر رو از شدت شهوت تو بغل خودم احساس میکردم.
سینه هاش اونقدر سفت و قلنبه بود که دیگه نیازی به سوتین نداشت آروم آروم دستمو بردم پایین و اول شکمش و بعد هم گذاشتم رو کسش وای نمیدونید چه حالی داشت اطراف کلاهک هسته ایی کیرم خیس شده بود و مثل قلب یه گنجشک ضربان داشت و به شدت به قول بچه ها دل میزد (فکر کنم داشت به من بد وبیرا می گفت که چرا آزادش نمیکنم )
خلاصه بهش گفتم که می خوام کست رو ببینم ولی اون می گفت نه همین جوری خوبه. معلوم بود داره ناز میکنه بلند شدم و بازم اطراف رو بررسی کردم البته کیرم جلوتر از خودم حرکت می کرد. آقا برگشتیم ملافه رو انداختم رو خودمون و زیپ شلوار لی آبیشو باز کردم. وای اولین باری بود که میدیدم یه شورت سفید نازک که با کنار زدنش یه کس خوشگل سفید بدون مو که بهتر بود که بهش دول بگم چون دست نخورده و تازه کار ب
6.5K views14:06